میجنگم با تنهایی
پشت خاکریز پر از مین دنیایم
بیتو،
هر گوشهای،
پا میگذارم
صدای مهیبی دارد
انفجار تنهاییام...
#لیلا_طیبی (رها)
#کتاب_چشم_های_تو
میجنگم با تنهایی
پشت خاکریز پر از مین دنیایم
بیتو،
هر گوشهای،
پا میگذارم
صدای مهیبی دارد
انفجار تنهاییام...
#لیلا_طیبی (رها)
#کتاب_چشم_های_تو
عمران صلاحی
عمران صلاحی شاعر، نویسنده، مترجم و طنزپرداز، زادهی ۱۰ اسفند ۱۳۲۵ در امیریهی تهران از پدری اردبیلی و مادری مهاجر که از باکو به سمنان و سپس به تهران مهاجرت کرده بودند، به دنیا آمد. خود او در کتاب «تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران، عمران صلاحی» نشر ثالث صفحه ۱۸ دربارهٔ تاریخ تولدش میگوید: «من در سال ۱۳۲۵ در تهران متولد شدهام. در محلهی امیریهی مختاری. البته آن طور که شناسنامهام میگوید باید این اتفاق غیرمنتظره و کمی هم عجیب در اول اسفند اتفاق افتاده باشد. اما خالهی بزرگم میگفت ۱۰ تیرماه متولد شدهام.»
او تحصیلات ابتدایی را در شهرهای قم، تهران، و تبریز به پایان رسانید. نخستین شعرش در مجله اطلاعات کودکان به سال ۱۳۴۰ به چاپ رسید.
وی نوشتن را از مجله توفیق و به دنبال آشنایی با پرویز شاپور در سال ۱۳۴۵ آغاز کرد. سپس به سراغ پژوهش در حوزه طنز رفت و در سال ۱۳۴۹ کتاب طنزآوران امروز ایران را با همکاری بیژن اسدیپور منتشر کرد که مجموعهای از طنزهای معاصر بود. او شعر جدی هم میسرود و نخستین شعر او در قالب نیمایی در مجله خوشه به سردبیری احمد شاملو در سال ۱۳۴۷ منتشر شد.
وی با مجله گلآقا با نامهای مستعار ابوقراضه، بلاتکلیف، کمال تعجب، زرشک، تمشک، ابوطیاره، حلبی، آب حوضی، زنبور، بچهی جوادیه، مراد محبی، جواد مخفی، راقم این سطور و... و نشریه بخارا همکاری داشت.
صلاحی سپس در سال ۱۳۵۲ به استخدام رادیو درآمد و تا سال ۱۳۷۵ که بازنشسته شد به این همکاری ادامه داد. او همچنین سالها همکار شورای عالی ویرایش سازمان صدا و سیما بود.
عمده شهرت صلاحی در سالهایی بود که برای مجلات روشنفکری آدینه، دنیای سخن و کارنامه به طور مرتب مطالبی با عنوان ثابت حالا حکایت ماست مینوشت و از همان زمان بر اساس این نوشتهها، آقای حکایتی لقب گرفت و بعدها توسط انتشارات مروارید به چاپ رسید. از او آثاری به زبان ترکی آذربایجانی نیز در دست است.
صلاحی در سال ۱۳۵۳ با هایده وهابزاده ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو فرزند به نامهای یاشار و بهاره است.
در سال ۱۳۹۸، کتاب «حوا خودش بهشت است» که به زندگی، شعر و طنز عمران صلاحی میپردازد توسط داوود ملکزاده نگارش شده و از سوی انتشارات آرادمان و انتشارات بلم منتشر شده است.
عمران صلاحی ساعت ۴ عصر ۱۱ مهر ماه سال ۱۳۸۵ با احساس درد در قفسه سینه راهی بیمارستان کسری شد و از آنجا به بیمارستان توس منتقل شد و در بخش سیسییو بستری شد. همان شب پزشکان از بهبود وضعیت وی قطع امید کردند و سحرگاه در ۶۰ سالگی، از دنیا رفت.
▪︎کتابشناسی:
- طنزآوران امروز ایران با همکاری بیژن اسدیپور - ۱۳۴۹
- گریه در آب (۱۳۵۳)
- قطاری در مه (۱۳۵۵)
- ایستگاه بین راه (۱۳۵۶)
- هفدهم (۱۳۵۸)
- پنجره دن داش گلیر (۱۳۶۱، به زبان ترکی آذربایجانی)
- رویاهای مرد نیلوفری (۱۳۷۰)
- شاید باور نکنید (۱۳۷۴، چاپ سوئد)
- یک لب و هزار خنده (۱۳۷۷)
- حالا حکایت ماست (۱۳۷۷)
- گزینه اشعار (۱۳۷۸)
- آی نسیم سحری (۱۳۷۹)
- ناگاه یک نگاه (۱۳۷۹)
- ملا نصرالدین (۱۳۷۹)
- از گلستان من ببر ورقی (۱۳۷۹)
- باران پنهان (۱۳۷۹)
- هزار و یک آینه (۱۳۸۰)
- آینا کیمی (به زبان ترکی آذربایجانی، ۱۳۸۰)
- تفریحات سالم.
- طنز سعدی در گلستان و بوستان.
- زبانبستهها (منتخبی از قصههای حیوانات به نظم)
- عملیات عمرانی.
- خنده سازان و خنده پردازان.
- موسیقی عطر گل سرخ.
- مرا بنام کوچکم صدا کن.
- کمال تعجب.
- پشت دریچه جهان.
- عطر بیدار زمین.
- آن سوی نقطهچین.
- سه مرد در قایق (ترجمه)
▪︎نمونه شعر:
(۱)
مست میخواهم تو را، من مست میخواهم تو را
از قدح سرشارتر، در دست میخواهم تو را
با حریفان روشن و با دوست ابرآلودهای
آسمانا! آبی و یکدست میخواهم تو را
مثل آن شبنم که نورانی شد و پر پر زنان
رفت و با خورشید پیوست، میخواهم تو را
مثل آن پیچک که در طوفان جنگلهای زرد
خویش را بر شاخ سبزی بست، میخواهم تو را
مثل آن چشمه که با اندیشهی دریا شدن
ناگهان از خاک بیرون جست میخواهم تو را
نیستم قانع به این دیدارهای بیش و کم
قصه را کوتاه کنم، دربست میخواهم تو را.
(۲)
بگذار شبی زلف درازت گیرم
صد بوسه از آن سینهی بازت گیرم
نوشابه گازدار خواهد دل من
بگذار لبت بوسم و گازت گیرم!.
(۳)
دل شکفته مرا به نام عشق
عشق را به نام درد
مرا به نام کوچکم
صدا بزن!.
(۴)
به زمین و زمان بدهکاریم
هم به این، هم به آن بدهکاریم
به رضا قهوهچی که ریزد چای
دو عدد استکان بدهکاریم
به علی ساربان که معروف است
شتر کاروان بدهکاریم
شاخی از شاخهای دیو سفید
به یل سیستان بدهکاریم
مثل فرخلقا که دارد خال
به امیرارسلان بدهکاریم
نیست ما را ستاره ای، ای دوست
که به هفت آسمان بدهکاریم
مبلغی هم به بانک کارگران
شعبه طالقان بدهکاریم
این دوتا دیگ را و قالی را
به فلان و فلان بدهکاریم
دو عدد برگ خشک و خالی هم
ما به فصل خزان بدهکاریم
هم به تبریز و مشهد و اهواز
هم قم و اصفهان بدهکاریم!
به مجلات هفتگی، چندین
مطلب و داستان بدهکاریم
قلک بچهها به یغما رفت
ما به این کودکان بدهکاریم
مبلغی هم کرایه خانه به این
موجر بدزبان بدهکاریم.
▪︎نمونه طنز:
(۱)
«در زمان رضاشاه روی کلمه «کارگر» حساسیت فراوان بود. دستور داده بودند در کتابها و نشریات، به جای «کارگر» بنویسند «عمله». نویسندهای داستان عاشقانهای نوشته بود و در جایی آورده بود: «آه من در دل او کارگر واقع نشد.» وقتی داستانش چاپ شد، دید آن عبارت به این صورت درآمده است: «آه من در دل او عمله واقع نشد!»»
(۲)
«محمد قاضی به دلیل عمل حنجره با دستگاهی صحبت میکرد که خودش اسمش را گذاشته بود «لسانک»، مثل عینک و سمعک. روزی میخواست به جایی تلفن بزند، شمارهای را اشتباه گرفت. خانمی از آن سوی خط وقتی صدای قاضی را با آن دستگاه شنید، پرسید: «آقا، شما غازی؟» قاضی گفت: «من قاضی هستم اما نه آن غازی که شما فکر می کنید.» حیف که آن خانم ظرافت حرف قاضی را درنیافت.»
(۳)
«از پرویز شاپور پرسیدند: «نفت را با طای دستهدار مینویسند یا تای دو نقطه؟» گفت: با طای دستهدار، برای این که اگر آتش گرفت، آدم بتواند دستهاش را بگیرد و از پنجره پرت کند بیرون.»
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
منابع
- باژن، کیوان (۱۳۹۰). تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران، عمران صلاحی. ثالث. صص. ۱۸.
- جوادی، حسن. (۱۳۸۲). تاریخ طنز در ادبیات فارسی. تهران: کاروان.
http://www.daftaretanz.com
www.isna.ir/amp/99070907399
@amirnormohamadi1976
شبگرد کوچههای خیالام اما؛
--مغموم!
در این اندیشه که:
"کجای خیالتام"؟!
#لیلا_طیبی (رها)
کیامرث باغبانی
کیامرث باغبانی متولد سال ۱۳۳۴ شهر فسا در استان فارس، شاعر و هنرمند و سیاستمدار ایرانیالاصل ساکن فنلاند متخلص به "کیا" است.
▪︎سوابق تحصیلی:
- دیپلم علوم طبیعی از دبیرستان ذوالقدر فسا ۱۳۵۳.
- فوق دیپلم از دانشسرای راهنمایی شیراز ۱۳۵۶.
- دو سال تحصیل رشته تاریخ هنر در دانشگاه یووسکوله فنلاند ۱۹۹۴)نیمه تمام(
- مدرک کار با کامپیوترهای اداری ۱۹۹۶.
- مدرک (معادل فوق دیپلم) به عنوان معلم و راهنمای خارجیان در فنلاند از دانشگاه یووسکوله ۱۹۹۸.
- لیسانس از مدرسه عالی علوم انسانی فنلاند در رشته مدیریت فرهنگی ۲۰۰۶.
- لیسانس کتابداری از بیزنس کالج هلسینکی ۲۰۱۰.
اواخر سال ۱۹۹۰ میلادی به فنلاند رفت. اوایل سال ۱۹۹۱ شعری از او در روزنامهی محلی چاپ شد و نتیجهاش آشنایی و همکاری چند ساله با چپهای فنلاندی در زمینه مسائل اجتماعی و مهاجران شد.
مدتی در لیست حزب سوسیال دمکرات فنلاند کاندیدای نمایندگی شورای شهر یووسکوله شد و در نتیجه چهار سال عضو کمیته فرهنگی شورای شهر بود.
در سال ۲۰۰۰ با یک دانشجوی فنلاندی برای نوشتن تز دانشگاهیاش که درباره زنان پناهنده ایرانی بود، همکاری کرد. در نتیجه تز او به صورت کتابی به زبان فنلاندی به نام “از مبارزهای به مبارزهای دیگر” چاپ و منتشر شد که با استقبال خوبی روبرو گردید. از آن پس هر سال یک کار مستقل و یا کاری مشترک با فنلاندیها چاپ کرد.
یک آنتولوژی از کارهای او و سی نفر دیگر که نیمی از آنها از اقلیتهای قومی مهاجران هستند به نام “خیالات بیمرز” در ۲۵۳ صفحه توسط اداره فرهنگ شهر هلسینکی چاپ و منتشر شد.
همچنین یک نمایشنامه به نام سفر پرندگان هم نوشته است که در سال ۲۰۰۰ به صحنه رفت و مورد استقبال قرار گرفت.
او خود معتقد است که مهمترین کارش ترجمه رباعیات خیام به فنلاندی است.
▪︎سوابق ادبی:
- انعکاس، مجموعه شعر، ۱۹۹۵، دو زبانه (فارسی/فنلاندی(
- رد پایی بر برف، مجموعه شعر، ۲۰۰۰، دو زبانه (فارسی/فنلاندی(
- نمایشنامه سفر پرندگان (به زبان فنلاندی) بر اساس منطق الطیر (اجرای موفق در سال ۲۰۰۰)
- بفرینه، مجموعه داستانی از علی اشرف درویشیان، (ترجمه به فنلاندی(
- دیوان، مجموعه ای از اشعار مهاجران و فنلاندیهایی.
- در ستایش خرد، مجموعهی شعر شامل ۴۸ شعر برگزیدهی ۴۱ شاعر فارسیزبان از رودکی تا معاصران به زبان فنلاندی.
- مجموعه فنلاندیترین شعرهای فنلاندی در همکاری با سه شاعر فنلاندی.
- ترانههای خیام به فنلاندی در همکاری با شاعر فنلاندی لِوی لِهتو.
- خیالات بیمرز مجموعهای از اشعار مهاجران و فنلاندیها ۲۰۱۰.
- ترجمه حماسه ملی فنلاند "کالوالا".
- ترجمه گزیدهای از اشعار عینو لینو.
- ترجمه مجموعه داستانی از ویکو هووینن.
- ترجمه مجموعه داستانهای عامیانه فنلاند.
▪︎سوابق کاری:
دبیر راهنمایی تا سال ۱۳۶۲ در ایران
- معلم زبان مادری کودکان ایرانی در شهر یووسکوله فنلاند از سال ۱۹۹۱.
- کارمند پروژه در اداره خارجیان در شهر یووسکوله.
- کارمند کتابخانه شهر یووسکوله.
- کارمند مرکز بینالمللی فرهنگی شهر هلسینکی.
- مدیریت پروژه در شهر وانتا.
- تدریس تاریخ اجتماعی ایران عصر هخامنشی در انیستیتوی کارگری.
- همکاری مستمر با اداره کل فرهنگ شهر هلسینکی در طرح و اجرای برنامههای محلی و بینالمللی فرهنگی.
کار در اداره سوسیال شهر هلسینکی به عنوان مربی فوق برنامه کودکان و نوجوانان.
- مشغول به کار در کتابخانه شهر هلسینکی.
▪︎دیگر فعالیتها:
- عضو کمیته فرهنگی شورای شهر یووسکوله ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۱.
- عضو انجمن نویسندگان استان مرکزی فنلاند (عضو هیئت مدیره در سال ۲۰۰۱)
- عضو کانون نویسندگان فنلاند.
- عضو انجمن قلم فنلاند.
▪︎نمونه شعر:
(۱)
دلتنگی گاهی چون مگسی است ستیزهگر
هرچه برانیش باز میگردد
گاهی گفتنیست در گلو گیر کرده
که ره به گوشی نمیبرد
دلتنگی گاهی چیزی نیست مگر
جای تهی کسی در کنارت
یا پروازِ یاد دوستی
در آسمان پندارت
دلتنگی خستگی روان است.
(۲)
رفته بودیم به راه باران
رفته بودیم به ابر و باران
رفته بودیم به حجم یک روز
رفته بودیم به عمر گذران
رفته بودیم به ساحل تا موج
رفته پنهان ز همه بیخبران
رفته بودیم به پیمانه می
رفته بودیم ره دل داران
رفته تا لذت هر لحظه ز عمر
رفته بودیم به شادی شاران
رفته بودیم و دگر باره رویم
رهروی گر؟ قدمت گل باران.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
منابع
- ارتباط مستقیم با خود شاعر.
https://kiamars.blogsky.com/print/post-1
www.asre-nou.net
دست به سر نمیشود
کودک لجباز خیال!!!
یک ریز بهانه میگیرد
--دستانت را...
#لیلا_طیبی (رها)
مارگارت اتوود
مارگارت اِلنور اتوود (به انگلیسی: Margaret Elenor Atwood) زادهی ۱۸ نوامبر ۱۹۳۹ در اتاوا، اونتاریو کانادا، شاعر، داستاننویس، منتقد ادبی، فعال سیاسی و فمینیست سرشناس کانادایی است. او دومین فرزند از سه فرزند خانوادهاش بود. پدرش کارل ادموند آتوود حشرهشناس و مادرش مارگارت دوروتی کیلام اهل وودویل نوا اسکاشیا، در گذشته متخصص تغذیه بود.
نام او در سال ۲۰۰۱ در میان ستارهداران پیاده راه مشاهیر کانادا قرار گرفت. او همچنین یکی از بنیانگذاران بنیاد نویسندگان کانادا است؛ سازمانی غیرانتفاعی که برای تقویت جامعه نویسندگان کانادا میکوشد. در کنار خدمات بیشمارش به ادبیات کانادا، او از متولیان بنیانگذاری جایزه شعر گریفین است.
مارگارت النور نوشتن نمایشنامه و سرودن شعر را در شش سالگی آغاز کرد. او در سال ۱۹۵۷ تحصیلاتش را در کالج ویکتوریای دانشگاه تورنتو آغاز و اشعار و مقالاتش را در نشریه ادبی این کالج، Acta Victoriana، منتشر کرد و در سال ۱۹۶۱ با مدرک لیسانس در رشته اصلی ادبیات انگلیسی و فلسفه و زبان فرانسوی به عنوان رشتههای جنبی فارغالتحصیل شد.
آتوود در اواخر سال ۱۹۶۱، پس از کسب مدال ای.جی. پرات برای کتاب اشعارش «همزاد پرسفونه»، تحصیلات عالیه خود را در کالج رادکلیف هاروارد با استفاده از برنامه کمکهزینه «پرزیدنت وودرو ویلسون» پی گرفت. او در سال ۱۹۶۹ مدرک ارشد خود را از کالج رادکلیف دریافت کرد و به مدت دو سال مطالعات دکترای خود را در دانشگاه هاروارد ادامه داد؛ اما پایاننامه خود «رمانس متافیزیکی انگلیسی» را به سرانجام نرساند.
او تاکنون بیش از ۴۰ رمان، داستان کوتاه، داستان کودک و کتابهای غیرادبی منتشر کرده است. از رمانهای او که به فارسی منتشر شده است، میتوان «سرگذشت ندیمه»، «عروس فریبکار»، «گریس دیگر»، «آدمکش کور»، «اوریکس و کریک» و «چشم گربه» را نام برد. آثار او ریشه در رئالیسم سنتی دارند و در نوشتههایش از زن بهعنوان شخصیت اصلی استفاده میکند.
داستان «سرگذشت ندیمه» از آثار بسیار مطرح آتوود است که با وجود انتقادهای فراوان در سال ۱۹۸۵ منتشر شد. این رمان موفق به دریافت جایزهٔ Governor General شده و همچنین در سال ۱۹۸۷ اولین جایزهٔ آرتور سی. کلارک را کسب کرده است. این داستان شرح آمریکایی است که در آن زنها قدرتی برای تعیین سرنوشت خود ندارند و از داشتن حداقل حقوق انسانی و مادی خود بیبهره هستند.
از دیگر آثار مطرح آتوود «چشم گربه» است که در سال ۱۹۸۸ منتشر شده است و نهمین رمان اوست. این رمان با درونمایههای اجتماعیاش، داستان زندگی زنی نقاش و سالخورده را روایت میکند که بعد از سالها به زادگاهش بازمیگردد و خاطرات گذشتهاش را مرور میکند.
آتوود در طول زندگی حرفهایاش بیش از ۵۵ جایزهٔ ملی و بینالمللی کسب کرده است و درجات افتخاری متعددی از دانشگاههای مختلفی همچون دانشگاه آکسفورد و سوربن و کلمبیا دریافت کرده است. او تاکنون ۲۴ مدرک افتخاری از شش کشور مختلف گرفته است. همچنین او موفق به دریافت جایزهٔ بوکر و Hammett برای رمان «آدمکش کور» شد. همچنین در سال ۲۰۰۰، جایزه ادبی بوکر را به خاطر رمان «آدمکش کور» دریافت کرد.
▪︎کتابشناسی:
- زن خوراکی - ۱۹۶۹
- کفپوش - ۱۹۷۲
- بانو اوراکل - ۱۹۷۶
- زندگی پیش از انسان - ۱۹۷۹
- سرگذشت ندیمه - ۱۹۸۵
- آدمکش کور.
- چشم گربه.
- همزاد پرسفونه.
- عروس فریبکار.
- گریس دیگر.
- اوریکس و کریک.
و...
مارگارت اتوود شاعر کانادایی بیشتر از آن که شعر کلاسیک بسراید به نوشتن اشعار مدرن علاقه نشان داده است. اتوود در اشعارش تعداد سطرها را در بخشهای مختلف تغییر داده است. اشعار او دارای تخیل و تصویر شاعرانه است. زبان شعر اتوود راحت و روان است و شاعر با مخاطبش به راحتی ارتباط برقرار میکند و به این دلیل اشعار او میتوانند مورد توجه افراد بسیاری قرار گیرند. این شاعر توانسته شعر معاصر کانادا را با استفاده از تجربههای متنوع و ارزنده در اشعارش به جهانیان بشناساند و در این کار موفق بوده است.
▪︎نمونه شعر:
(۱)
سکونت
ازدواج نیست
خانهای یا حتی چادری
قبل از آن و سردتر است
کنار جنگل، کنار صحرا
پلههای رنگ نشده
در عقب جایی که ما چمباتمه میزدیم
بیرون، با خوردن ذرت بو داده
جایی رنجآور و با حیرت
در زنده ماندن حتی
این دوردست
ما یاد میگیریم که آتش درست کنیم.
(۲)
نمیتوانی به کسی بگویی
از دوست داشتن یک نفر خودداری کند
دوست داشتن
با چیزهای دیگر
خیلی فرق میکند.
(۳)
میدانم که ما خلق شدهایم،
تا به دیگران کمک کنیم
اما نمیدانم که دیگران
برای چه خلق شدهاند؟
(۴)
مىخواهم هوا باشم
هوایى که در آن سکنى مىگزینى
حتى براى لحظهاى
مىخواهم همانقدر قابل چشمپوشى
و همانقدر ضرورى باشم.
(۵)
دستِ مرا میگیری و
ناگهان میبینم مشغول تماشایِ فیلمی مبتذلام،
فیلم ادامه پیدا میکند و
عجیب است که مجذوب آن شدهام.
با حرکتِ آهسته میرقصیم
در هوائی که از کلماتِ قصار بویِ نا گرفته
پشتِ گلدانهایِ بزرگ و بیپایان دیدار میکنیم
از پنجرههایِ اشتباهی بالا میروی.
دیگران دارند سینما را ترک میکنند
اما من همیشه تا آخر میمانم،
پول دادهام، میخواهم ببینم
آخرش چه میشود.
در وانهایِ اتفاقی باید ترا،
که مثلّ دود و نوار فیلمِ ذوب شده
به تنم چسبیدهای، از پوستم پاک کنم.
باید بپذیرم
عاقبت، معتاد شدهام،
بویِ ذرتِ بوداده و مخملِ کهنه
هفتهها در هوا میماند.
(۶)
ادعای بیتفاوتی سخت است
آن هم
نسبت به کسی که
زیباترین حس دنیا را
با او تجربه کردی.
(۷)
آن لحظه
که پس از چندین سال کارِ سخت
و سفری دور و دراز
در میانهی اتاقت میایستی
در خانهی نیم هکتاریات در جزیره
نفسی از ته دل میکشی:
بالاخره رسیدم. اینجا خانه من است“!“
درست در همان لحظه
درختان
بازوانشان را از گرداگرد تو بر میچینند
پرندگان آواز خود را پس میگیرند
صخرهها کمر میخمانند و فرو میریزند
و هوا چون موجی پس مینشیند
و دیگر نمیتوانی نفس بکشی
نجوا میکنند:
مال تو نیست هیچ چیز.
تو مهمانی بودی هر از چند گاهی
از تپه بالا میرفتی
پرچم بر قلهی آن میزدی
پیروزیات را جار میزدی.
ما هرگز مال تو نبودیم
تو هرگز پیدایمان نکردی
همیشه بر عکس بود این.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
منابع اینترنتی
- مقالهی نگاهی به اشعار مارگارت اتوود به قلم ترانه جوانبخت.
http://margaretatwood.ca
https://fa.m.wikipedia.org/wiki
http://www.madomeh.com/site/news/news/10477.htm
www.isna.ir/amp/96031006565
http://m-bibak.blogfa.com
http://www.mehdiganjavi.com
https://echolalia.ir/category/sher/canadian-poets/margaret-atwood/
https://www.poempersian.ir
عنوان مجموعه اشعار : مجموعه اشعار هاشور در هاشور ۱۰
شاعر : لیلا طیبی
عنوان شعر اول : ۷۷
قرقاولی تنهایم!
زیبا و جسور،
اما دلشکسته،،،
مزرعهای سبز، خانهام بود
که پاییز راه در آن نداشت
ناگهان دروگرها
تابستانم را زمستان کردند...
ـــــــــــــــــــــــــــــ
عنوان شعر دوم : ۷۸
هیچ چیز ﺑﻪ ﺣﺠﻢ تنهاییایم ﺍﺿﺎﻓﻪ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ!
هیچ چیز،
--جز موهای سپید،
و روزهای کسل کنندهی پیشرو
و وعدهای مرگی،
که وعدهایست،
--ناگریز!
ـــــــــــــــــــــــــــــ
عنوان شعر سوم : ۷۹
خانههای رفیع،
خودروهای سریع،
آرزوهای بلند،
خواستنهای طولانی،
آههه!!!
ای انسانیت،
تو چرا کوتاه آمدهای؟!
#لیلا_طیبی (رها)
نقد این شعر از : حمیدرضا شکارسری
ساده نوشتن ساده نیست . مهم ترین مشخصه ی سروده های کوتاه سپیدنویسی است . نانوشتن سطرهایی از شعر و سپید گذاشتن جای آن ها به امید نوشتن و خواندن آن ها توسط مخاطب . ساده نوشتن بدون دادن سهمی از شعر به سپیدی متن ، احتمال سطحی شدن و شعاری شدن آن را افزایش می دهد .
« لیلا طیبی » در شعر 77 همه چیز را خود بیان کرده است . حتی خصوصیات ظاهری خود را ! پس بازی ها و تکنیک های زبانی شعر به کشف زبانی نمی رسند و مخاطب بدون لذت کشف ، تنها متن را می خواند و تنها از تصویر و مضمون شعر لذتی سطحی و شعارگونه را حس می کند .
شعر 78 نیز صریح و عریان است اما اضافه شدن به تنهایی با افزایش موهای سفید ، پارادکسی دلنشین دارد و همین شعر را نجات می دهد . پایان بندی شعر متاسفانه دارای مشکلی معناشناختی ست چرا که شاعر به جای مرگ ، وعده ی مرگ را ناگریز می داند !
شعر 79 شعاری ترین شعر خانم « طیبی » در بین این سه شعر است . آیا ماهیت اجتماعی شعر و محتوای معترض آن ، اثر را به وضوح شعار نزدیک ساخته است ؟ می دانیم که در هر صورت شعرهای اجتماعی و سیاسی درجه یا درجاتی از صراحت را معمولا همراه خود دارند . بنابراین می توان صراحت و شعارگونگی این شعر را کم و بیش ناشی از ژانر متن دانست .
منتقد : حمیدرضا شکارسری
حمیدرضا شکارسری شاعر و منتقد ادبی متولد 1345 تهران لیسانس زمین شناسی - شاعر برگزیده و برنده اولین جایزه ادبی قدس - شاعر برگزیده جشنواره شعر فجر در بخش شعر امروز انقلاب سال 1387 - داوری دهها جشنواره و کنگره شعری سراسری و استانی کشور - ارایه دهها ...