لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

وبلاگ خصوصی انتشار نوشته ها و اشعار بانو
#لیلا_طیبی (رها)

بایگانی

۱۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۹ ثبت شده است

۲۸
اسفند

منوچهر سلیمی

 

 

منوچهر سلیمی، نویسنده پیشکسوت کودکان و نوجوانان، ایرانی بود. او زاده‌ی سال ١٣٠٧ در ساوجبلاغ، و کار نویسندگی را به صورت حرفه‌ای از سال ١٣۴٨ آغاز کرده بود.
او تألیف آثاری چون «مورچه و شیر»، «غول»، «آب حیات»، «سر بر افلاک»، «نام پرافتخار»، «لاشخوران»، «افسانه‌های طوطی سخنگو» و گردآوری مجموعه «افسانه‌های ایرانی» انتشارات گوتنبرگ را در کارنامه ادبی خود دارد.
این نویسنده داستا‍‌ن‌های کودکان و محقق ادبیات عامه با پرداختن به «افسانه‌های عامیانه‌ مردم ایران»، بررسی افسانه‌های ایرانی و تحقیق درباره شباهت‌ها و تفاوت‌های این قصه‌ها با افسانه‌های سایر ملل، یافته‌های ارزشمندی را در حوزه ادبیات کودک و نوجوان از خود بر جای گذاشته است. قصه های عامیانه مردم ایران، افسانه‌های ایرانی (مطالعه تطبیقی افسانه‌های ایرانی با سایر کشورهای آسیایی، آفریقایی و اروپایی در سه جلد)، کتاب فشند (تک نگاری روستای فشند که در سال ۱۳۹۳ منتشر شده است)، دو غول، مورچه و شیر، آب حیات، سر بر افلاک می‌سایید، نام پرافتخار، لاشخوران، قصه شهر (اشعار عامیانه کودکانه)، افسانه ملک ابراهیم و اسب پری پیکر(از افسانه‌های ایرانی)؛ افسانه‌های طوطی سخن گو(بازنویسی کتاب چهل طوطی که اصل آن به زبان سانسکریت است) از آثار این نویسنده مطرح ساوجبلاغی است. سلیمی لوح تقدیر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را برای ارسال مقاله‌ای به همایش اسطوره‌های ایران و ادبیات کودکان دریافت کرده بود. 
او روز پنجشنبه، ۳۰ مرداد ماه ۱۳۹۹ در اثر بیماری و کهولت سن در ۹۲ سالگی، درگذشت.

جمع‌آوری: لیلا طیبی (رها)

  • لیلا طیبی
۲۲
اسفند

فیروز زنوزی جلالی

«فیروز زنوزی جلالی» داستان‌نویس، نمایشنامه‌نویس، فیلم‌نامه‌نویس، کارگردان تئاتر و سینما، مدرس و منتقد بود. او که افسر بازنشستهٔ نیروی دریایی بود، اولین داستان‌هایش را در مجلات «فردوسی» و «کاریکاتور» چاپ کرد. او زاده‌ی یک آبان ۱۳۲۹ خرم‌آباد و درگذشته‌ی ۵ اردیبهشت ۱۳۹۶ (۶۶ سال) در تهران بود. 
پدرش نظامی بود و به همین سبب بارها از شهری به شهری دیگر نقل مکان می‌کردند. جلالی به همراه خانواده‌اش در سال‌های پایانی دبستان به تهران می‌آیند و تا پایان دوران دبیرستان در تهران می‌مانند. او در ۲۰ سالگی به بوشهر می‌رود و به عضویت نیروی دریایی در می‌آید و چنان‌که خود نوشته‌است: همان وقت و در همان‌جا بود که از رنج واقع ناگزیر تن به سحر قلم و تخیل سپردم و اولین داستانم «یک لحظه بیش نیست» را نوشتم و برای مجله «فردوسی» فرستادم.
این داستان که در مجله منتشر شد او را به شکل جدی وارد فضای داستان‌نویسی کرد. وی در زمینه‌های مختلف هنری صاحب آثار متعدّد است.

- آثار:
- نمایش‌نامه:
«مثنوی کوچه»(۶۹)، «درختی در برزخ» (۷۰)، «غریبه»(۷۱)، «فاجعهٔ نوزدهمین»(۷۲)، «تیغ برپشت»(۷۳)، «سلطان و کاتب»(۷۴)، «نماز»(۷۵)، «جُنگ‌های هنری دریا»(۷۶) و…

- فیلم‌نامه:
«شور وشیرین»، «این کوچولوی پُردَردِ سر» (طنز).

- فیلم سینمایی:
«آینه و مرداب» و «آلفا هنوز زنده است».
- نقد:
«باران بر زمین سوخته»: بررسی و نقد داستان یک شهر، درخت انجیر معابد، مدار صفر درجه، آدم زنده از نویسنده فقید احمد محمود (تهران، تندیس، ۱۳۸۶، چاپ اول)، «آسیب‌شناسی ادبیات داستانی معاصر».

- مجموعهٔ داستان‌های کوتاه:
سال‌های سرد (۶۸)، خاک و خاکستر(۶۹)، «روزی که خورشید سوخت»(۷۰)، «مردی با کفش‌های قهوه‌ای»(۷۳) ـ برندهٔ دیپلم افتخار «۲۰سال ادبیات داستانی انقلاب اسلامی»، «اسکاد روی ماز۵۴۳»(۷۶)، «حضور»(۷۶)، «سیاه بمبک»(۷۷)، «گزیدهٔ ادبیات معاصر» (تهران، نیستان، ۱۳۷۸، چاپ اول) ـ زنوزی ۷ داستان منتخب خود را در این اثر فراهم آورده‌است: شکلات، فتّاح، سیاه بمبک، روزی، مثل بقیّهٔ روزها، داوودی‌ها، مسوّده، روزی که خورشید سوخت.

- رمان و داستان بلند:
«مخلوق»(۷۹) ـ برندهٔ دیپلم افتخار از بنیاد شهید. این رمان را عبدالعلی دستغیب در کتاب از دریچهٔ نقد با عنوان «قهرمان داستان در جدال با نویسنده» بررسی و تحلیل کرده‌است. / «قاعدهٔ بازی»(۸۶) که برندهٔ جایزهٔ «جشنوارهٔ دوسالانهٔ قلم زرّین» و اثر برگزیدهٔ بخش رمانِ «جایزهٔ جلال آل احمد» گردید. / «توپ پاشنه، سمت ساعت دو!» عنوان قصهٔ اول از یک داستان بلند ۳ قصه‌ای باموضوع جنگ دریاییِ خرمشهر در روزهای آغازین جنگ تحمیلی است. قصهٔ دوم این داستان بلند با عنوان «سکّان، سمت، میانهٔ اروند» نیز در مراحل چاپ قرار دارد و قصهٔ سوم این اثر با عنوان «خرمشهر، خرمشهر» در حال نوشته شدن است. این رمان ۳ قصه‌ای، بازسازی خاطرات زنونی از جنگ‌های آغازین دریایی در اروند ـ به هنگامی که وی کمیسر دریایی ناوچه‌های ۶۵ نیروی دریایی بوده ـ می‌باشد.

عمده‌ترین مضامین داستان‌های زنونی جنگ، فقر و شوربختی مردم و اندوه و محنت انسان‌های دردمند است. که او را در سال ۱۳۸۷ به جایزه ادبی جلال آل‌احمد را برای رمان قاعده بازی رساند (این رمان را در مرتبهٔ قیاس با بوف کور اثر معروف صادق هدایت قرار داده‌اند.). وی همچنین برنده جایزه قلم زرین شده‌است.
پاره‌ای از داستان‌های کوتاه او به زبان‌های عربی، انگلیسی، چینی و روسی ترجمه شده‌اند. حضور زنوزی در سمت داور و کارشناس در جشنواره‌های مختلفی چون کتاب‌سال، جلال آل‌احمد، قلم زرین، نقد سال، گام اول، داستان انقلاب، کتاب فصل و رمان متفاوت (واو) از دیگر فعالیت‌های اوست.
زنونی جلالی از زمستان ۱۳۹۴ دچار بیماری سرطان ریه شده بود. شیمی درمانی وی در ۲۹ فروردین ۱۳۹۶ به خاطر وخامت حال متوقف شد و در صبح روز ۵ اردیبهشت ماه ۱۳۹۶ در بیمارستان درگذشت. ثمره‌ی ازدواج او با "مریم حاج‌حسین‌علی تجریشی" چهار فرزند با اسامی، فراز، فرزاد، فرزان، فاخته بود.


جمع‌آوری:
#لیلا_طیبی (رها)


ـــــــــــــــــــــــــ
منابع
- ویکی‌پدیا فارسی.
- ویکی‌ادبیات.
- همشهری‌آنلاین. ۲۳ فروردین ۱۳۹۶. 
- خبرگزاری شبستان

  • لیلا طیبی
۱۹
اسفند

نورخدا رحیمی 

نورخدا رحیمی از شاعران معاصر ایران در سال۱۳۱۹  در بروجرد دیده به‌جهان گشود.
در زادگاهش نشو و نما یافت و سپس به خدمت ارتش درآمد و با درجه‌ی سرهنگی بازنشستگی شد. بنا بر موقعیت شغلی‌اش مجبور  به ترک زادگاه‌اش شد و چندین سال از عمر خود را در شهرهای دیگر سپری کرد. 
از او منظومه‌ای به‌نام «حسین شهپر اسلام» به یادگار مانده است.
«آرزو رحیمی» دختر ایشان نیز یکی از شاعران معاصر می‌باشد. همچنین نوه‌ی ایشان «نگار کارگرفرد» از  خطاطان نامی دیار بروجرد است.

✓ نمونه‌ی شعر:
(۱)
الا ای دختر زیبا نگارم،
ز تو خوش باشد اینک روزگارم،
نگار لاله رخ دردانه‌ی من،
ز تو روشن چراغ خانه‌ی من،
دلم از عشق تو آلنده باشد،
چو می‌خندی، لبم پر خنده باشد،
نگاهت با نگاهم حلقه بسته،
وجودت بر سر قلبم نشسته.


جمع‌آوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)

  • لیلا طیبی
۱۸
اسفند

- تنهایی:

 


باید؛
دست خودم را می‌گرفتم
و بر می‌گشتم به--
کومه‌ی تنهائی‌ی خودم!
 


#لیلا_طیبی (رهـا)
#کتاب_عشق_پایکوبی_میکند
#هاشور

  • لیلا طیبی
۱۷
اسفند

- تنهایی:

کاش،،،

کسی به‌پرسد:

چرا لبخندهای تو؛

اینقدر بی‌رنگ است!؟

و من،،،

همه چیز را

بیاندازم گردن تنهایی!

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

- بازوان تو:

روانشناس‌اند بازوان تو!

وقتی به آغوشم می‌گیری...

                            ♡

آه!

چه زیبا رام می‌شود

اسبِ سرکشِ خیالم!

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

- کافر:

کافر تر از آنم که

"انسان"ت بدانم!

تو هنوز خدایگانِ منی...

اگرچه،،،

دست‌های معجزه‌گرت

            به کار نیست!

 

#لیلا_طیبی (رهـا)

 

  • لیلا طیبی
۱۵
اسفند

بهمنیار

بهمنیار اسم مستعار «نجم‌الدین عرب‌اف» است که در ۱۵ جولای سال ۱۹۵۴ در شهر «پنجکنت»، واقع در شمال تاجیکستان به دنیا آمد و بعد از ختم مدرسه در دانشگاه ملی تاجیکستان زبان عربی خواند. او مترجم، ادیب، نویسنده و داستان نویس برجسته و معروف بود. همچنین او عضو اتحادیه نویسندگان تاجیکستان و برنده جایزه ادبی "صدرالدین عینی" بود.
در سال ۱۹۷۷ در رشته خاورشناسی دانشگاه ملی تاجیکستان فارغ التحصیل شده و مدتی در کمیته سینماگران تاجیکستان به کار پرداخت.
در زمان اتحاد جماهیر شوروی دو سال در لیبی به فعالیت‌های ترجمه‌ای مشغول بود. او همچنین در نشریه‌های "مدنیت تاجیکستان"، "ادبیات و صنعت" و مجله ادبی "صدای شرق" کار کرده بود.
زمان جنگ داخلی تاجیکستان به زادگاهش (پنجکینت) برگشت و حدود ۱۰ سال در آن جا کار و زندگی کرد.
در سال ۱۹۹۷ کتاب مجموعه داستان کوتاه وی با عنوان «زرینه زرنگار» برنده جایزه «استاد عینی» در بخش نثر تاجیکستان شد.
سال ۲۰۰۲ با دعوت اتحادیه نویسندگان تاجیکستان به شهر دوشنبه برگشت و معاون سردبیر "صدای شرق"، مجله ملی ادبی تاجیکستان شد.
دو کتابش با زبان روسی در دوشنبه و مسکو به نشر رسیده و داستان های جداگانه‌اش به زبان های انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی ، ایتالیایی ، استونیایی... چاپ شده‌اند.
کتاب‌های دیگر بهمنیار با نام‌های «عشق صیاد» (۱۹۸۴)، «اسب آبی» (۱۹۸۸)، «دود حسرت» (۱۹۹۴)، «سرمدده» قسمت اول (۲۰۰۲)، «شاهنشاه» (۲۰۰۷) و «سرمدده» قسمت دوم (۲۰۱۴) منتشر و مورد استقبال گسترده خوانندگان تاجیک قرار گرفته است.
پنج سال پیش رمان "سَرمَددِه" بهمنیار به خط فارسی به نشر رسیده بود. این کتاب را شهزاده سمرقندی، نویسنده و خبرنگار تاجیک مقیم هلند همراه با همسرش "مهدی جامی" به فارسی برگردان و ویراستاری کرده بودند.
سرانجام این نویسنده ی توانا در ۱۹ آبان ۱۳۹۹ در سن ۶۶ سالگی بر اثر بیماری در شهر «دوشنبه» پایتخت تاجیکستان درگذشت.


جمع آوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)

  • لیلا طیبی
۰۹
اسفند

نازک الملائکه

نازک صادق الملائکه مشهور به نازک الملائکه (زاده  درگذشته در قاهره ۲۰ ژوئن ۲۰۰۷) شاعر عراقی است. معمولاً وی را در کنار "بدر شاکر السیاب" و "عبدالوهاب البیاتی" یکی از بنیانگذاران شعر نو عربی می‌دانند. برخی شعر مشهور وی «کولیرا» (وبا) را نخستین شعر آزاد در ادبیات عربی می‌دانند. اگر چه وی خود بعدها در یکی از کتاب‌های خویش این مسئله را رد کرده‌است. معمولاً نازک الملائکه را در ایران از لحاظ ابداع شعر نو در برابر افرادی همچون نیما یوشیج و از لحاظ مضامین و احساسات شاعرانه در برابر فروغ فرخزاد می‌دانند.
او در خانواده فرهیخته و ادیب، شیعی در ۲۳ اوت ۱۹۲۳ / محرم ۱۳۴۲ در بغداد به دنیا آمد. پدرش به شعر و زبان عربی عشق می‌ورزید. پدرش آثار زیادی از خود به جا گذاشت که دایرة‌المعارف «الناس» در بیست جلد از مهم‌ترین آن‌هاست. مادرش "سلمی عبدالرزاق" شیفته شعر عاشقانه بود و دفتر شعری با عنوان انشودة المجد (سرود سرفرازی) از او به چاپ رسیده است. همچنین دو دائی‌اش "جمال" و "عبدالصاحب" شاعر بودند. گفته می‌شود که نام «نازک» را پدربزرگ وی به علت علاقه‌اش به "نازک العباد" شخصیت زن انقلابی سوری برگزید. «ملائکه» لقبی است که همسایه‌های این خانواده به علت آرامش و سکون موجود در آن به آنها داده بودند. این لقب بعداً فراگیر گشت و با نام نازک، باقی ماند. نازک کودکی گندمگون، لاغر اندام با چشم و گیسی مشکین و از همان اوان کودکی، فردی جدی، با وفا، علاقمند به مطالعه و بسیار شکیبا بود. دختری منزوی و خجالتی که نشانه‌های رومانتیسم، خیال پردازی و شاعرانگی در او آشکار بود.
نازک الملائکه در سال ۱۹۷۰ پس از به قدرت رسیدن حزب بعث، عراق را با شوهر خود "عبدالهادی محبوبه" ترک کرد و به کویت رفت. وی تا سال ۱۹۹۰ که صدام به کویت حمله نمود، در این کشور ساکن بود. پس از این سال، وی با خانواده خویش راهی قاهره گردید و تا پایان عمر نیز در آنجا ماند.
وی در سال ۲۰۰۷ در سن ۸۵ سالگی پس از یک دوره ابتلا به بیماری‌های مختلف از جمله پارکینسون، در قاهره درگذشت و همان‌جا نیز به خاک سپرده شد.

- شعر کولیرا (وبا):
نازک الملائکه این شعر را در سال ۱۹۴۷ در هنگامی که در قاهره بیماری وبا بسیار گسترش پیدا کرده و افراد زیادی قربانی گرفته بود، سرود. وی در این شعر که به گفته خویش در زمان کوتاهی، شاید به اندازه یک ساعت آن را سروده، اندوه عمیق خویش را از این ماجرا به تصویر کشیده است. این شعر بسیار تلخ و دارای مضمونی تاریک و سرد می‌باشد. شعر با عبارت «سکن اللیل | أصغِ إلی وَقْع صَدَی الأنَّا» (ترجمه: شب آرام گشت | گوش به ضربآهنگ صدای ناله‌ها سپار) آغاز می‌شود. شعر کولیرا در تاریخ ۱ دسامبر ۱۹۴۷ در مجله العروبة چاپ بیروت منتشر شد. پس از چاپ این شعر، مجادله‌های زیادی بین طرفداران شعر سنتی و کسانی صورت گرفت که به سرودن شعر آزاد و نو عربی دعوت می‌کردند.

- کتاب‌ها:
- دیوان «عاشقه اللیل» (۱۹۴۷): این دیوان نخستین مجموعه اشعار چاپ شده نازک الملائکه می‌باشد.
- دیوان «شظایا و رماد» (۱۹۴۹)
- دیوان «قرار الموجه» (۱۹۵۶)
- کتاب «قضایا الشعر المعاصر» (۱۹۶۲): این کتاب در موضوع نقد ادبی نگاشته شده‌است و نازک الملائکه در آن از شعر نو عربی دفاع کرده و شعر نو سرودن شعر عربی را به عنوان یک روش خارجی و بیرونی نمی‌داند. بلکه در پندار وی، این روش سرودن شعر عربی، تلاشی از درون برای پیشرفت شعر عربی است که تغییرات تاریخی و مسائل دوران جدید، اقتضا می‌کند. در چاپ‌های نخستین این کتاب، نازک الملائکه ادعا می‌نمود که وی نخستین شاعر شعر جدید عربی است ولی از چاپ پنچم به بعد از این نظر بازگشت و عراق را نخستین محل سرودن شعر آزاد عربی دانست. وی همچنین در این چاپ از این کتاب بیان داشت که شعر کولیرا(وبا) نخستین شعر آزاد عربی نیست بلکه سابقه آن به سال ۱۹۳۲ باز می‌گردد.
- دیوان «شجرة القمر» (۱۹۶۵)
- کتاب «التجزیئیه فی المجتمع العربی» (۱۹۷۴): با موضوع مطالعه جامعه شناختی جوامع عربی.
- دیوان «مأساة الحیاة و أغنیة للإنسان» (۱۹۷۷)
- دیوان «للصلاة و الثورة یغیر ألوانه البحر» (۱۹۷۸)
- کتاب «سیکولوجیة الشعر» (۱۹۷۹) با موضوع نقد ادبی.
- مجموعه داستان «شمس التی وراء القِمّة» (۱۹۹۷)
- کتاب «الصومعة و الشرفة الحمراء» با موضوع نقد ادبی، تاریخ نامشخص.

- نمونه شعر:
(۱)
أنا

اللیلُ یسألُ من أنا
أنا سرُّهُ القلقُ العمیقُ الأسودُ  
أنا سرُّهُ القلقُ العمیقُ الأسودُ 
قنّعتُ کنهی بالسکونْ 
ولفقتُ قلبی بالظنونْ 
وبقیتُ ساهمةً هنا ولفقتُ قلبی بالظنونْ 
أرنو وتسألنی القرونْ 
أنا من أکون؟ 
والریحُ تسأل من أنا 
أنا روحُها الحیران أنکرنی الزمانْ 
أنا مثلها فی لا مکان  
نبقى نسیرُ ولا انتهاءْ 
نبقى نمرُّ ولا بقاءْ 
فإذا بلغنا المُنْحَنى 
خلناهُ خاتمةَ الشقاءْ 
فإِذا فضاءْ! 
والدهرُ یسألُ من أنا 
أنا مثلهُ جبّارةٌ أطوی عُصورْ  
وأعودُ أمنحُها النشورْ 
أنا أخلقُ الماضی البعیدْ 
من فتنةِ الأمل الرغیدْ
وأعودُ أدفنُهُ أنا 
لأصوغَ لی أمسًا جدیدْ
غَدُهُ جلید 
والذاتُ تسألُ من أنا 
أنا مثلها حیرَى أحدّقُ فی ظلام 
لا شیءَ یمنحُنی السلامْ 
أبقى أسائلُ والجوابْ 
سیظَل یحجُبُه سراب 
وأظلّ أحسبُهُ دنا
فإذا وصلتُ إلیه ذابْ 
وخبا وغابْ

♥ برگردان:

من

شب می پرسد، کیستم من؟  
من راز تنهایی، ژرف و سیاه اویم 
و سکوت طغیانگرش 
درونم را به عدم، نقاب زده‌ام 
و دلم را با گمان گره بسته‌ام
و در این جهان سرگردانم 
مات مانده‌ام و قرن‌ها از من می‌پرسند 
کیستم من؟ 
و باد می‌پرسد کیستم من؟ 
من آن روح سرگردان اویم در فراموشی زمان 
من همچو او، بی‌مکانم 
مدام پیش می‌رویم و پایانی نیست 
می‌گذریم و ماندنی نیست 
چون به سراشیبی برسیم 
فکر می‌کنیم که پایان رنج‌هاست 
آن فضا! 
روزگار نیز می‌پرسد کیستم من؟ 
من چو او به سختی در گره قرن‌ها  
و در بازگشت رستاخیز زمان‌ها 
گذشته دور را می‌آفرینم 
در زیبایی دلنشین آرزوها 
و دیگر بار آن را در گور می‌نهم  
تا دیروزم را از نو بسازم 
دیروزی که فردایی سخت را در پیش دارد 
خود نیز می‌پرسم کیستم من؟ 
من همانند او غرق در حیر ت و خیره در تاریکی  
چیزی نیست که به من آرامش را هدیه دهد 
و مدام در پرسش و پاسخم  
پاسخی که در زیر پوشش سراب  
به گمان آنکه نزدیک است 
اما وقتی که به آن می‌رسیم، آب می‌شود.
پنهان و نا پیدا.

ترجمه شعر از: مژده پاک سر شت

)
سکَن اللیلُ
أصغِ إلى وَقْع صَدَى الأنَّاتْ
فی عُمْق الظلمةِ, تحتَ الصمتِ, على الأمواتْ
صَرخَاتٌ تعلو, تضطربُ
حزنٌ یتدفقُ, یلتهبُ
یتعثَّر فیه صَدى الآهاتْ
فی کل فؤادٍ غلیانُ
فی الکوخِ الساکنِ أحزانُ
فی کل مکانٍ روحٌ تصرخُ فی الظُلُماتْ
فی کلِّ مکانٍ یبکی صوتْ
هذا ما قد مَزّقَهُ الموتْ
الموتُ الموتُ الموتْ
یا حُزْنَ النیلِ الصارخِ مما فعلَ الموتْ

 ♥ برگردان:

شب آرام شد
به طنین ناله گوش فراده
در ژرفای سیاهی، در زیر سکوت، بر فراز مردگان
فریادها بلند می‌شود، می‌لرزد
اندوه می‌جهد، شرر می‌گیرد
طنین آه‌ها در میان اندوه، باز می‌ماند
هر قلب می‌جوشد
در لانه‌ی خاموش، اندوه جا گرفته
در هر سو روحی است که در تاریکی فریاد می‌کشد
در هر سو، صدایی می‌گرید:
این را مرگ پاره کرده است
مرگ، مرگ، مرگ
چه اندوهی جانسوزی، مرگ برای نیل آورده است.

)
و قرن ها از من می‌پرسند
تو کیستی ای زن
و باد از من می‌پرسد
تو کجایی ای زن
من
روح ناآرام توام ای باد
زمان مرا انکار کرده است
از این رو
من نیز مانند تو
هیچ کجا نیستم...

)
روزهای خاموش گذشت
یکدیگر را ندیدیم
حتی رویای سراب‌گونه
ما را باهم جمع نکرد
من تنهاییم و خود را
با گام نهادن در تاریکی سرگرم می‌کنم

در پشت شیشه‌ی ضخیم و در پشت در
در تنهایی من روزها گذشت
روزهایی سرد و گذران
که ملال شک‌آلودم را با خود بردند
و در پشت در به کُندی می‌گذشتند

آیا زمان بر ما گذشت؟
نه ، ما در بی‌زمانی فرو رفتیم
و در پهنه‌ی اوهام غرق شدیم
 

جمع‌آوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رهـا)

  • لیلا طیبی
۰۶
اسفند

انتشار کتاب رویای زیبا مجموعه اشعار سپید بانو الف - سلیمیان متخلص به الهام هنرمند همدانی

ویراستار اشعار این کتاب خانم لیلا طیبی شاعر و هنرمند نهاوندی است.

تیراژ این کتاب ۱۰۰۰ نسخه و قیمت آن ۳۸۰۰۰ تومان می‌باشد. کتاب رویای زیبا، اسفند ۱۳۹۹ توسط انتشارات مانیان چاپ و منتشر شد.

 

  • لیلا طیبی
۰۵
اسفند

انتشار بیوگرافی و اشعاری از من و همسرم در هفته نامه سایران گنبد کاووس 

شماره ۱۶۲

۲۸ بهمن ۱۳۹۹

 

از جناب صفرقلی کوچکی کمال سپاس را دارم.

 

 

  • لیلا طیبی
۰۳
اسفند

نادیا انجمن
فروغ افغانستان

نادیا انجمن مشهور به بانوی غزل افغانستان (زادهٔ ۶ دی ۱۳۵۹ – درگذشت ۱۳۸۴ برابر با ۵ نوامبر ۲۰۰۵)، از شاعران جوان افغان بود که به سرایش غزل و شعر نو می‌پرداخت.
نادیا در ۶ دی ماه (جدی) سال ۱۳۵۹ خورشیدی، در هرات در غرب افغانستان به دنیا آمد. او از پانزده سالگی سرودن شعر را آغاز کرد، آن دوران، مصادف بود با اشغال شهر هرات توسط طالبان. طالبان، هر گونه فعالیت اجتماعی، فرهنگی، آموزشی و سیاسی زنان و دختران افغان را ممنوع کرده بودند.
او در آن سالها که زنان بدون داشتن محرم، حق بیرون رفتن از خانه را نداشتند، در خانه به‌طور خصوصی درس می‌خواند و در جلسات خصوصی و مخفیانه ادبی هرات شرکت می‌کرد.
نادیا انجمن از دست پرورده‌های کارگاه سوزن طلایی است. این کارگاه، در زمان حاکمیت طالبان، توسط شماری از فرهنگیان هرات ایجاد شده بود و در پوشش آموزش خیاطی به زنان، جلسات نقد ادبی و شعرخوانی دایر می‌کرد.
با سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱ میلادی، نادیا انجمن هم به ادامه تحصیل در مدرسه پرداخت و بعد وارد دانشگاه هرات شد و در دانشکده ادبیات و علوم انسانی به تحصیل پرداخت. او با یکی از کارمندان دانشکده ازدواج کرد. "فرید مجیدنیا" شوهر نادیا او را از شرکت در جلسات مشاعره و نقد ادبی که در انجمن ادبی هرات برگزار می‌شد، باز می‌داشت.
این شاعر جوان سرانجام در ۱۵ عقرب ۱۳۸۴ مصادف با پنجم نوامبر سال ۲۰۰۵ میلادی در هرات به قتل رسید. علت مرگش، ضرب و شتم (لت و کوب) توسط شوهرش اعلام شد. وبگاه فارسی بی‌بی‌سی به نقل از پلیس هرات گزارش داد که آثار ضرب و جرح در جسد نادیا انجمن مشهود بوده‌است. پلیس همچنین گفت که شوهر وی، در بازجویی‌های اولیه، به ضرب و شتم همسرش اعتراف کرده‌است.
او را که از او یک پسر بنام "بهرام سعید" یادگار باقی مانده است، در جوار خواجه عبدالله انصاری در شهر هرات دفن کردند.
برخی از نویسندگان و شاعران افغان در هرات، معتقد بودند که نادیا انجمن، دست بالایی در شعر بخصوص غزل و شعر سپید داشت و می‌توانست بهترین شاعر زمان خود در افغانستان باشد.
«گل دودی» نخستین گزینه شعر‌های نادیا انجمن است که در سال ۱۳۸۳ خورشیدی از سوی انجمن ادبی هرات چاپ و منتشر شد.

- نمونه اشعار:
)
عبث
نیست شوقی که زبان باز کنم، از چه بخوانم؟
من که منفور زمانم، چه بخوانم چه نخوانم!
چه بگویم سخن از شهد، که زهر است به کامم
وای از آن مشت ستمگر که بکوبیده دهانم
نیست غمخوار مرا در همه دنیا که بنازم
چه بگریم، چه بخندم، چه بمیرم، چه بمانم!
من و این کنج اسارت، غم ناکامی و حسرت
که عبث زاده‌ام و مُهر بباید به دهانم
دانم ای دل که بهاران بود و موسم عشرت
من پَر بسته چه سازم که پریدن نتوانم
گرچه دیری است خموشم، نرود نغمه ز یادم
زان که هر لحظه به نجوا سخن از دل برهانم
یاد آن روز گرامی که قفس را بشکافم
سر برون آرم از این عزلت و مستانه بخوانم
من نه آن بید ضعیفم که ز هر باد بلرزم
دخت افغانم و برجاست که دائم به فغانم.

)
و عاقبت به حضور بهار پی بردیم
به عطر گمشده‌ی روزگار پی بردیم
زمین و هر چه در او هست، در ستایش ماست
که ما به معنی فرجام کار پی بردیم
بگو به سنگ نیارد دل از زمانه به تنگ
که ما به ارزش آن انتظار پی بردیم
ز بس که شسته‌ی بارانِ چشم خویش شدیم
به عمق روشنی چشمه‌سار پی بردیم
چو در کنار نشستیم و رنگ هم گشتیم
به راز عزتِ سرخ انار پی بردیم
دگر به صفحه‌ی دل جای گَرد نیست، که ما
به حُسنِ آینه‌ی بی‌غبار پی بردیم
درختِ خاطر ما بیش از این خزان‌زده نیست
که عاقبت به حضور بهار پی بردیم...

(۳)
صدای گام‌های سبز باران است
اینجا می‌رسند از راه، اینک
تشنه جانی چند دامن از کویر آورده، گرد آلود
نفس‌هایشان سراب آغشته، سوزان
کام‌ها خشک و غبار اندود
اینجا می‌رسند از راه، اینک
دخترانی درد پرور، پیکر آزرده
نشاط از چهره‌هاشان رخت بسته
قلب‌ها پیر و ترک خورده
نه در قاموس لب‌هاشان تبسم نقش می‌بندد
نه حتی قطره اشکی می‌زند از خشکرود چشمشان بیرون
خداوندا!
ندانم می‌رسد فریاد بی‌آوای‌شان تا ابر
تا گردون؟
صدای گام‌های سبز باران است!
وقتی
وقتی که چشم‌های تو غمگین‌اند
حس می‌کنم که در من
چیزی شکستنی‌ست
وقتی تو از نهایت قلبت گرفته‌یی
تا انجماد دلهره پرتاب می‌شوم
و آنگاه اگر نگاه تو جریان کند بمن
ناگه ز خویش می‌روم و آب می‌شوم

(۴)
دریچه را بگشا
آفتاب می‌تابد
به روی شب در بند
به شب بگوی که ما
به تاج دختر مهتاب جلوه‌گریم
ستاره سحر از جنس گوشوارۀ ماست.

(۵)
برای پرورش راست‌قامتان شعورم
چقدر حوصلۀ سقف‌های شهر نابلند است
برای قد کشیدن حتا روزنه‌یی نیست
و اندام‌های شعر من
چه با قناعت
در خمیده‌گی به خواب رفته‌اند.
 

جمع‌آوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)

  • لیلا طیبی