لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

وبلاگ خصوصی انتشار نوشته ها و اشعار بانو
#لیلا_طیبی (رها)

بایگانی

۲۲ مطلب در بهمن ۱۴۰۰ ثبت شده است

۳۰
بهمن


آسمان که دلش می‌گیرد،
--ابری می‌شود
نمی‌دانم
چرا من،
     هوای گریه دارم! 
 
  
  
#لیلا_طیبی (رها)

  • لیلا طیبی
۲۹
بهمن

بانو "زینب ساعدی" متخلص به "س_شاپرک" شاعر ایرانی، زاده‌ی ۱۲ بهمن ماه ۱۳۶۱ خورشیدی در ساری مرکز استان مازندران است.

  • لیلا طیبی
۲۸
بهمن

فلاکت‌ داشت
حالِ کارگرِ سیاه...
...
میان ثروتی بی‌پایان
در معدن الماس!
 


#لیلا_طیبی (رها)

  • لیلا طیبی
۲۷
بهمن

  • لیلا طیبی
۲۷
بهمن

زنده‌نام "براتعلی فدایی هروی"، شاعر پیشکسوت و مشهور افغانستان زاده‌ی سال ۱۳۰۷ خورشیدی (برخی منابع سال ۱۳۰۸ را نقل کرده‌اند) در شهر کهنه‌ی هرات (مرکز شهر هرات) می‌باشد؛ که بیشتر از ۷۰ سال بود شعر می‌سرود، و به‌ دلیل سابقه‌ طولانی در سرایش شعر، به «شیخ‌الشعرا» شهرت یافته بود.

  • لیلا طیبی
۲۴
بهمن

پگاه احمدی، شاعر، منتقد ادبی و مترجم شعر ایرانی، زاده‌ی زاده سال ۱۳۵۳ خورشیدی، در تهران است. او لیسانس زبان و ادبیات فارسی خود را از دانشگاه آزاد تهران اخذ کرده‌ است.

  • لیلا طیبی
۲۴
بهمن

  • لیلا طیبی
۲۳
بهمن

  • لیلا طیبی
۲۱
بهمن

استاد "اله‌یار خادمیان" متخلص به "صادق" شاعر ایرانی در ۱۲ آبان ماه ۱۳۳۰ خورشیدی، در روستای جمال‌آباد ارسنجان در استان فارس، به دنیا آمد. پدرش کشاورز بود، و خیلی زود از دنیا رفت و او و خانواده‌اش با مشکلات شدید مالی و فقر دست به گریبان بودند. 
اجباراً برای امرار معاش کارگری را انتخاب کرد، و بعدها بنای ماهری شد. ایشان از سال ۱۳۵۷ در کنار کار بنایی، به شعر و ادبیات گرایش پیدا کرد.
وی در مرداد ماه سال ۱۳۹۷، اجلاس جهانی شاعران هم‌سرا، در زمینه مثنوی سرایی موفق به کسب مقام اول گردید و مدال زرین این اجلاس که معادل با مدرک کارشناسی می‌باشد به این شاعر توانمند تعلق گرفت. این مقام توسط هیئت محترم داوران اجلاس فوق انتخاب شده و به امضای رئیس دانشگاه بین‌المللی ابن سینا کشور گرجستان نیز رسیده است و در این دانشگاه گواهی نامه فوق ثبت و شماره گردیده است.
از ایشان چندین مقاله و کتاب در حوزه شعر و ادبیات به چاپ رسیده است که کتاب‌های: "یاس سفید" - "گلستان در کویر" - "برگ‌های بی‌خزان"، و "پله‌های بی‌فروغ"، از جمله کتاب‌های چاپ شده ایشان است.


▪︎نمونه شعر:
(۱)
[خسته و خام و خراب] 
خسته و خام و خرابم، به تمامی همه خواب
چه سجودی، چه رکوعی، چه قیامی، همه خواب
نثرِ سبز و غزلِ سرخ و سیاه، مشقِ فریب 
همه برخاسته از عاشق نامی، همه خواب 
دستِ بیدارگری همرهِ فریادم نیست 
پرچم افراشته‌ام بَر سرِ بامی همه خواب
هر کلاسی، هوسی بر هوسم می‌افزود
پیک هر مدرسه‌ای داد پیامی همه خواب
رفته‌ام در پی عنوانی و آبی به سراب
پخته‌ام شعر به اندیشه‌ی خامی همه خواب
دفتری ساختم از خطّ خیالی چپ و راست 
زده بر حاشیه‌اش مُهر مقامی همه خواب
شاید از جامِ تو بیدار شود حسِّ غریب 
تابکی تشنه بمانم لبِ جامی همه خواب.

(۲)
غزلِ تشنه‌تر از آبی و من تشنه‌ی تو 
تو همان جرعه‌ی مهتابی و من تشنه‌ی تو 
روحِ پنهان شده در آینه و صورتِ آب
جام سرچشمه‌ی کمیابی و من تشنه‌ی تو 
عشق رویایی من غنچه‌ی دایم به حجاب
تو در آغوش من خوابی و من تشنه‌ی تو 
اشک عرفانی در حال نمازت یعنی 
آتش سرزده از آبی و من تشنه‌ی تو 
با صدای هنرت گوش دلم را بنواز
تو نوای من بیتابی و من تشنه‌ی تو 
ای سرود سحرت نافله‌ی نیمه شبم 
تو گل معرفت نابی و من تشنه‌ی تو 
شهرِ بی‌حاشیه‌ای، ساحلِ دوراز دَمِ موج
ماهِ منظومه‌ی شب‌تابی و من تشنه‌ی تو 
تو صفای خُمِ خورشیدی و من ذرّه‌ی مست 
تو همان دانش نایابی و من تشنه‌ی تو 
بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم 
نقشِ ممتاز ز هر قابی و من تشنه‌ی تو.
 
(۳)
[برگ عشق] 
بویِ برگِ عشق آمد، دفترم آتش گرفت 
شعرهایِ سطحیِ خواب آورم آتش گرفت 
چشم بگشودم گلستانم بدوش باد بود
در دمی انگیزه‌ها و باورم آ تش گرفت 
قصّه‌های وصل و تاریخ جدایی پاک شد 
آتش خوابیده در خاکسترم آتش گرفت 
دست احسانی مرا تا آسمان موج برد
آن زمانی که دل افسونگرم آتش گرفت 
قطره اشکی تمام غیرتم را شعله شد 
مستی‌ام گل کرد، ساز و ساغرم آتش گرفت 
بر دل سنگی کسی میم محبت را نوشت 
خواندمش توفان به پا شد سنگرم آتش گرفت  
یادمان‌های بهاری هرچه بود از یاد رفت 
داستان‌های دل بی مادرم آتش گرفت 
عشق می‌خواند به پروازم نفهمیدم چرا
تا پر او را رها کردم  پرم آتش گرفت.

 

گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها) 

  • لیلا طیبی
۱۷
بهمن

استاد "حمید کریم‌پور" مشهور به "آریا آریاپور" در سپیده‌دم ۱۶ فروردین ماه سال ۱۳۳۴ خورشیدی در شهر مسجدسلیمان، به دنیا آمد. همانجا در رشته‌ی ادبی دیپلم گرفت و همانجا در روزگار جوانی، به نقل از حودش: ”چنان که افتد و دانی“، با چهار تن از دوستان و همشهریانم (روانشاد سیروس رادمنش، هرمز علی پور، سیدعلی صالحی و یارمحمد اسدپور) جنبشی را در شعر معاصر فارسی بنیان‌گذاری کردیم که پس از چندی، دوست و آموزگار و برادر شاعرم، روانشاد "منوچهر آتشی" نه تنها به آن نام ”موج ناب” را داد، بلکه با یاری و پشتیبانی بی‌دریغ خویش، به جامعه ادبی ایران معرفی‌اش کرد. 
از سال ۱۳۶۲، از این جنبش شعری موج ناب جدا شد و راه دیگری را برگزید. در زمستان سال ۱۳۶۵، به فرانسه رفت و در رشته‌ی فلسفه به تحصیل پرداخت. از همان سال تاکنون در همان کشور است و در پاریس زندگی می‌کند.
 

▪︎کتاب‌شناسی:
- دل چه پیر شود، چه بمیرد.
- دل و اندوه بی‌پایان خوبان.
- دل ما و گزین‌گویی زخم ژرف و ناسورش.
- دل و بیداد درد و بار بیداری.
- دل و تنهایی و پرواز و پروانه.
و ...


▪︎نمونه شعر:
(۱)
بیادم نیست کی بود و کجا بودم،
ولی در یاد دل مانده‌ست و می‌دانم که می‌ماند.
از آن بالای بالا بر رخ دریا،
دو دریا شور و بر هر کشت‌زاری جذبه می‌بارید.
سماع صد ستاره،
آفتاب و آسمان‌ها را میان دیده‌گان چشمه می‌دیدم.
و کوه بس بلندی را، که گرد خویشتن چرخید و چون گردی،
به سوی درّه‌ای رفت و به همراه دل درّه،
بیابان را به سوی خود کشیدند و به جای دیگری رفتند.
به جایی که نشانی، سایه‌ای، چیزی،
ز چیزی و کسی اصلن نبود و جا،
در آنجا، عین بی‌جایی و بی‌جایی، خودِ جا بود.
در آن بی‌جایی و جا، تا سحر با عشق بی‌پایان،
به گرد خویش و بیگانه، به گرد ذره‌ها،
در ذره‌ها، با ذره‌ها، پیوسته چرخیدند.
از آن مستی،
شدم سرمست و گرد خویش و بیرون از خود و در خود،
چنان پیوسته چرخیدم که صد خورشید را در خویشتن دیدم.
بیادم نیست کی بود و کجا بودم،
ولی در یاد دل مانده است و می‌دانم که می‌ماند.

(۲)
درون سینه‌ام برجی‌ست.
میان برج، دریایی و دریا بر پر مرغی،
که در هر لحظه گل را خواب می‌بیند.
و گل از عطر آواز تو در سینه،
جهان کوچکی دارد که در هر گوشه‌اش برجی‌ست.
دل تو در کدامین برج پنهان است؟

(۳)
تا حضور همیشه‌ی خورشید 
از زخم‌ها می‌گذرم
و می‌پذیرم
که در گفتگوی آب و آتش هلاک شوم
همین لحظه که گل 
کنار شب سیاه می‌شود‌.
‌ ‌‌
(۴)
بر اگر نیایید ماه
اندوهت حکایتی‌ست 
اما 
از حوصله نیفتی 
که روزگار
دهانی فاحشه دارد.

(۵)
از گشت‌های آبی می‌آیم 
و پلک سنگینم می‌داند 
که عشق هم 
زبان عاشقانه ندارد.

(۶)
آن جا که دل‌ست 
خنجر به سینه‌ی ماه می‌نشیند 
و چشمی در ابرهای ناشناخته می‌میرد
بشارتی!
که یک آسمان سوار
پشت غریب‌ترین لحظه ایستاده‌ست؛
با این همه 
در حجم قسم‌های لیلی نمی‌گنجی 
وقتی که طلوع سبز گیاهان
از شانه‌هایت تماشایی‌ست.
 
(۷)
و ستاره دنباله‌دار سوسو نمی‌زند 
در قبله‌ی دامنم 
با خواب‌های آواره
در غیبت یلدا قسم خورده‌ام
که پلک از سرای گریه نگیرم
در وقت‌های دربدر
آفاق منظر دل
تا جنون می‌رسد 
بانو 
با کدام پرنده مانوس‌تری
که شکل پرواز می‌شوی.

(۸)
خدا را در دل هر ذرّه و هر درّه‌ای دیدن،
نشان کشف خویش است و نشان دیدن چیزی است،
که چشم هر دلی آن را نمی‌بیند؛
و هوش هر کسی آن را نمی‌فهمد.
سر برگ گلی بنوشت و،       
در یک چشمه‌ی شفاف افکند و درون آینه گم شد.

(۹)
به دوشم بارهای سخت سنگین بردم و دیدم:
که مرگ از من سبک‌باری طلب می‌کرد.
چو برگشتم که بار خویش را در کوچه اندازم،
در پشت سرم بسته،
بیابان شگفتی روبرویم بود.

(۱۰)
تماشا کردن چیزی، دلیل دیدن آن نیست.
وگرنه اشتباه آدم نمی‌کرد و،
کمی با خویش و مردم مهربان‌تر بود.


گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها) 


منابع
www.aryaaryapour.com
www.m-bibak.blogfa.com
www.poem135.blogfa.com
www.taraz68.blogfa.com/post/497
www.misora.blogfa.com/post/432

  • لیلا طیبی