لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

وبلاگ خصوصی انتشار نوشته ها و اشعار بانو
#لیلا_طیبی (رها)

بایگانی

۱۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

۲۷
شهریور

 

به دنبال نگاهی عمیق


 


عنوان مجموعه اشعار : هاشور ۳
شاعر : لیلا طیبی


عنوان شعر اول : انتظار
نقاشی بلد نیستم اما،
انتظارت را
خوب می‌کشم!


عنوان شعر دوم : بت من
از تو،،، 
بتی ساخته‌ام بزرگ و مقدس!
محال است بگذارم،
ابراهیمی در من، 
مبعوث شود!


عنوان شعر سوم : و عشق...
و عشق،
زنی تنهاست در خانه،
که نیمه‌اش تویی، 
تو که هرگز نیستی وُ،
همیشه با منی!


#لیلا_طیبی (رهـا)

نقد این شعر از : حمیدرضا شکارسری

شعرهای کوتاه خانم « لیلا طیبی » نشان می دهد که او در این کار به ریزه کاری هایی اشراف یافته و مایه ی نوشتن خود ساخته است . 
بازی با مصدر « کشیدن » در شعر اول اگرچه اصلا تازه نیست اما نشان از ذهنی جستجوگر دارد . 
همین جستجو را در تعبیر « بت » برای معشوق داریم که اصلا اصلا تازه نیست اما با بعثت ابراهیم در وجود شاعر تا حدی تعدیل می شود . لازم به ذکر است که این متن بیش از زنانه نویسی مردانه نویسی ست و شاعر بر خلاف روال شعر معاصر ، متاسفامه تاکیدی بر جنسیت خود ندارد و همین ، متن را از فردیت متشخص شاعرش دور ساخته است . 
و باز همین ماجرا در شعر سوم تکرار می شود . این تعبیر نیز که نیمی از وجود عاشق را معشوق فرا گرفته است اصلا نو نیست اما کهنگی آن با بازی زبانی انتهای شعر که ماهیتی پارادکسیکال دارد ، پنهان می ماند . 
***
اگر « لیلا طیبی » با نگاهی عمیق تر به آفاق و انفس ، به برون و درون خویش و به خویش و اجتماع خویش بنگرد و کم کم به تعابیر و مضامین تازه و بکر درست یابد ، می تواند در کوتاه سرایی شاعر موفقی باشد .

 

منتقد : حمیدرضا شکارسری

 

حمیدرضا شکارسری شاعر و منتقد ادبی متولد 1345 تهران  لیسانس زمین شناسی - شاعر برگزیده و برنده اولین جایزه ادبی قدس - شاعر برگزیده جشنواره شعر فجر در بخش شعر امروز انقلاب سال 1387 - داوری دهها جشنواره و کنگره شعری سراسری و استانی کشور - ارایه دهها ...

  • لیلا طیبی
۲۲
شهریور

  • لیلا طیبی
۲۱
شهریور

  • لیلا طیبی
۲۱
شهریور

حمیرا نکهت دستگیرزاده

حمیرا نکهت دستگیرزاده یکی از شاعران توانا، پرآوازه و نام‌دار زبان پارسی اهل افغانستان بود.
او در ۲۶ ثور/۲۵اردبیهشت ۱۳۳۹ در شهر کابل زاده شد و در کشوررهای تاجیکستان و بلغارستان و هلند زندگی کرد، و از بنیانگذاران انجمن شاعران و نویسندگان پارسی زبان در هلند موسوم به انشاء بود،
او لیسانس خود را از دانشگاه کابل و دکترایش را از دانشکده‌ ادبیات دانشگاه سوفیا، پایتخت بلغارستان گرفته ‌بود. او برای مدتی در اداره هنر و ادبیات رادیو تلویزیون افغانستان نیز کار کرده بود.
این شاعر که در سال‌های آخر عمرش از بیماری سرطان رنج می‌برد، در روز جمعه، ۱۳ سنبله/۱۴ شهریور ماه ۱۳۹۹ در سن ۶۰ سالگی در هلند دارفانی را وداع گفت.
از بانو دستگیرزاده ۱۳ اثر شعری چاپ شده بجا مانده است. از جمله‌ی این آثار:
شط آبی رهایی - ۱۹۹۰
غزل غریب غربت - ۲۰۰۳
به دور آتش و دریغ - ۲۰۰۹
آفتاب آواره - ۲۰۱۱
هیچ نتوان گفت در ۵۰ سال - ۲۰۱۱
کوچه های روشن ماه هالند - ۲۰۱۲
تلخ در آتش - ۲۰۱۳
از سپیده لبریز - ۲۰۱۳
از پوست تا پوستر - ۲۰۱۳
پرواره های پندار - ۲۰۱۴

برخی از شعرهای او به صورت ترانه توسط خوانندگان افغان خوانده شده است. وی همچنین اشعاری به زبان هلندی نیز منتشر کرده است. قالب آثار او شعر سپید و غزل است.


- نمونه اشعار:

(۱)
شبگردی در خواب

گفتی گلوی باد خسته است
دستی که می‌گشود گلو را
در بندهای خستگی خویش بسته است
گفتی صدا برای تو مرهم نمی‌شود
دردا که رود هم
هم گریه‌ی شکستن آدم نمی‌شود.
در تو چه برگ‌هاست
با واژه‌های ناب نگفته
ناگفتنی هنوز و چه بسیار...
***
گفتی به خواب‌ها
تنها به خواب‌ها
در چهار سوی شهر
دیوار را به پنجره پیوند می‌دهند
دیوار را به در...
دستان توطئه
بیداری مرا
با یاس می‌تنند.
گفتی گلوی باد
از یاد برده است
پیغام‌های روشن رستم را
آواز عاشقانه‌ی شرین و
رامشگری شاد نکیسا را
***
در خواب‌های من
شبگرد عاشقی‌ست که می‌خواند:
فردا رسیدنی‌ست
آواز برگ‌ها
از لابلای بال پرنده شنیدنی‌ست
باد ترانه خوان
در رقص پرده‌ها
زیباست! دیدنی‌ست.


(۲)
آی دیدار صبح ناپیدا

آی دیدار صبح ناپیدا
چشم بر راهان واهه‌ی شکوفایی تو
هزاران چشمه بر خورشید نگاشته‌اند
با الفبای که روشنا را بال می‌دهد

آی فلق،
بیدار کن در سنگ بیداری را
بی‌تابی را
صبوری پیراهن مناسبی نیست
تن سخت آزمون دیده‌ی کوه را

آی پیدایی روشنایی،
نفس بکش
شب را در چشم بازِ ستاره‌ها

بر گیسوی نازک‌اندام‌ترین دختر دهکده
تاجی از ستاره بدوز
آی فلق
آی رب‌الفلق
بگذار بیداری را عبور کنم
شنا کنم در حوض نور
با کف پایم
تمام گرمای آسفالت را
با کف پایم ببلعم
تمامت هرم خاکی کوچه‌ها را
پای برهنه بدوم

آی دیدار صبح نا پیدا
به نام عشق به سرود آ
که چکمه پوشان خشونت
در جاده‌های ابریشمین موی دختران
اینک
در تردد اند
برآ ای صبح پیدایی
آی ای فلق
باز شو و بی‌باک فرود آ.

 

(۳)
در سوگ مادرم

اگر دوباره بیایی، اگر دوباره بیایی
اگر دوباره نگاهی به هستیم بگشایی
اگر دوباره به لب‌های هر ترانه نشینی
اگر دوباره به من شعر عاشقانه سرایی
دگر ز غصه ننالم، دگر ز درد نگریم
دگر به خواب نمویم که مادرم به کجایی؟
تمام روز و شب من پر از تداعی یادت
تو در کجای زمانی که بی‌دریغ بپایی
دریغ و درد که دیگر دو چشم شاد ترا من
به جز به خواب نبینم و جز به یاد نیایی
چقدر آیینه‌ها از تو بی‌نصیب‌ترین‌اند
دو چشم من همه آیینه تا تو جلوه نمایی
دوباره مادرکم، قصه‌های تازه بیارا
که من سقوط و سکوتم که تو نوا و صدایی
اگر دوباره بیایی به پات سجده گزارم
به هفت آیینه مادر تو جلوه‌گاه خدایی.


(۴)
راه آفتاب

یک روز بی زوال به اینجا رسیدنی‌ست
اینجا رسیدنی‌ست، همانا رسیدنی‌ست
باور به ریشه‌های گشن تازه می‌شود
آن رهنورد بیشه‌ی فردا رسیدنی‌ست
هالند یا هرات؟ غریبانگی چرا؟
آوازخوان تشنه به دریا رسیدنی‌ست
باید میان شهر بنایی به پا شود
کز هر طرف مهاجر رویا رسیدنی‌ست
امشب ستاره‌های تو خورشید می‌شوند
نوری به بال لحظه‌ی حالا رسیدنی‌ست
این کوچه‌ها به خانه ما ره نمی‌برند
یک راه تازه است که تا ما رسیدنی‌ست
یک راه کز سپیده به مهتاب می‌رود
از آفتاب تا شب یلدا رسیدنی‌ست
با هر چراغ سرخ توقف چرا کنم؟
چون سبز بی‌نهایت پایا رسیدنی‌ست.


(۵)
دیوار

دیوار روی باور بیگانه ساختند
سقفی به روی خانه‌ی ویرانه ساختند
دستان ما سپیده‌ی فردای عشق بود
در توطئه دو تیشه به هر شانه ساختند
فرهاد را به بازی عشقی فروختیم
پرویز را به خیره سر افسانه ساختند
صد باغ در بهار خیال تو سبز بود
وقتی که در صداقت تو لانه ساختند
یک شهر در نگاه تو خورشید می‌سرود
شب را به پای مهر تو زولانه ساختند
آه ای صدای تلخ تبر از میان باغ
آخر ترا صمیمی این خانه ساختند
این نردبان خون و شقاوت به دوش را
پسوند روزگار غریبانه ساختند
بر بام‌ها صدایی اگر هست خستگی‌ست
از خانه دام‌های پُر از دانه ساختند
ای شهر، ای شهید، شکسته قرارها
از تو شکست باور پروانه ساخنتد
از خشت خشت روشن دیروزهای ما
فردای تنگ و تیره‌ی رندانه ساختند
بی‌باک تا شراب سلامت به سر کِشند
از استخوان ما گل پیمانه ساختند.


(۶)
کشور آفتاب

نیست که با ترانه‌ها از تو سر و صدا شویم
با همه سرشکستگی عشق ترا سزا شویم
ای شب بی‌سحر مرا، ای تب سر به سر مرا
بار دگر بخر مرا تا همه ما تُرا شویم
خاک منی و تاج من، تیرگی و سراج من
باره و برج عاج من، از تو چسان رها شویم
بال و پَر اَر گشوده‌ایم، سوی تو رخ نموده‌ایم
در بر تو غنوده‌ایم تا که ترا نما شویم
درد به استخوان رسد، کارد به نای جان رسد
تا به تو دست‌مان رسد، تا که به تو روا شویم
کشور آفتاب تو، خانه‌ای عشق ناب تو
تشنه من و سراب تو‌، گنج ترا گدا شویم
تو همه درد و غصه‌ای، فصل سکوت قصه‌ای
با همه شوق زندگی بر لب تو "چرا " شویم
ما و چرای بستگی، با تو و سرنوشت تو
تو و همه گسستگی، با تو چگونه ما شویم
نیست که در نوای تو یا به شط صدای تو
نغمه به نغمه وا شویم، بر لب تو نوا شویم
تا که اسیر و خسته‌ای، آیینه‌ای! شکسته‌ای
ای که به غیر بسته‌ای، باش که آشنا شویم
پنجره‌ایم و بستگی، نقش تو در شکستگی
نیست که از گسستگی بر لب تو دعا شویم.


(۷)
قفس

بشکسته کسی ضربه به ضربه نفسم را
بسته‌ست کسی میله به میله قفسم را
ای باد میان تو و باور چه غریبم
افگنده کسی دور ز من دادرَسم را
یک هستی پر عاطفه در سینه‌ی من بود
آواره نمودند صدای جرسم را
تا عشق دهد بال و پر از آبی نابش
صد رنگ شکستم پر و بال هوسم را
بیگانه سرا کرده کسی شهر مرا وای
آزرده کسی سخت امیر و عسسم را
ای خاک صدای قدمم را نشنیدی
از یاد زدودی نگه ملتمسم را
خورشید افق‌های خیالم، سفری کن
بیدار کن از خواب شرر خارو خسم را
ناکس چه فریبد به هوای که ندارد
اندیشه فردایی بسیار کسم را.

 

جمع‌آوری و نگارش: لیلا طیبی (رها)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع
- ویکی‌پدیا فارسی.
- بهار نیوز.
https://www.bbc.com/persian/afghanistan-54024830
https://aftabnews.ir/fa/news/669757/حمیرا-نکهت-درگذشت

  • لیلا طیبی
۲۱
شهریور

حمیرا نکهت دستگیرزاده

حمیرا نکهت دستگیرزاده یکی از شاعران توانا، پرآوازه و نام‌دار زبان پارسی اهل افغانستان بود.
او در ۲۶ ثور/۲۵اردبیهشت ۱۳۳۹ در شهر کابل زاده شد و در کشوررهای تاجیکستان و بلغارستان و هلند زندگی کرد، و از بنیانگذاران انجمن شاعران و نویسندگان پارسی زبان در هلند موسوم به انشاء بود،
او لیسانس خود را از دانشگاه کابل و دکترایش را از دانشکده‌ ادبیات دانشگاه سوفیا، پایتخت بلغارستان گرفته ‌بود. او برای مدتی در اداره هنر و ادبیات رادیو تلویزیون افغانستان نیز کار کرده بود.
این شاعر که در سال‌های آخر عمرش از بیماری سرطان رنج می‌برد، در روز جمعه، ۱۳ سنبله/۱۴ شهریور ماه ۱۳۹۹ در سن ۶۰ سالگی در هلند دارفانی را وداع گفت.
از بانو دستگیرزاده ۱۳ اثر شعری چاپ شده بجا مانده است. از جمله‌ی این آثار:
شط آبی رهایی - ۱۹۹۰
غزل غریب غربت - ۲۰۰۳
به دور آتش و دریغ - ۲۰۰۹
آفتاب آواره - ۲۰۱۱
هیچ نتوان گفت در ۵۰ سال - ۲۰۱۱
کوچه های روشن ماه هالند - ۲۰۱۲
تلخ در آتش - ۲۰۱۳
از سپیده لبریز - ۲۰۱۳
از پوست تا پوستر - ۲۰۱۳
پرواره های پندار - ۲۰۱۴

برخی از شعرهای او به صورت ترانه توسط خوانندگان افغان خوانده شده است. وی همچنین اشعاری به زبان هلندی نیز منتشر کرده است. قالب آثار او شعر سپید و غزل است.


- نمونه اشعار:

(۱)
شبگردی در خواب

گفتی گلوی باد خسته است
دستی که می‌گشود گلو را
در بندهای خستگی خویش بسته است
گفتی صدا برای تو مرهم نمی‌شود
دردا که رود هم
هم گریه‌ی شکستن آدم نمی‌شود.
در تو چه برگ‌هاست
با واژه‌های ناب نگفته
ناگفتنی هنوز و چه بسیار...
***
گفتی به خواب‌ها
تنها به خواب‌ها
در چهار سوی شهر
دیوار را به پنجره پیوند می‌دهند
دیوار را به در...
دستان توطئه
بیداری مرا
با یاس می‌تنند.
گفتی گلوی باد
از یاد برده است
پیغام‌های روشن رستم را
آواز عاشقانه‌ی شرین و
رامشگری شاد نکیسا را
***
در خواب‌های من
شبگرد عاشقی‌ست که می‌خواند:
فردا رسیدنی‌ست
آواز برگ‌ها
از لابلای بال پرنده شنیدنی‌ست
باد ترانه خوان
در رقص پرده‌ها
زیباست! دیدنی‌ست.


(۲)
آی دیدار صبح ناپیدا

آی دیدار صبح ناپیدا
چشم بر راهان واهه‌ی شکوفایی تو
هزاران چشمه بر خورشید نگاشته‌اند
با الفبای که روشنا را بال می‌دهد

آی فلق،
بیدار کن در سنگ بیداری را
بی‌تابی را
صبوری پیراهن مناسبی نیست
تن سخت آزمون دیده‌ی کوه را

آی پیدایی روشنایی،
نفس بکش
شب را در چشم بازِ ستاره‌ها

بر گیسوی نازک‌اندام‌ترین دختر دهکده
تاجی از ستاره بدوز
آی فلق
آی رب‌الفلق
بگذار بیداری را عبور کنم
شنا کنم در حوض نور
با کف پایم
تمام گرمای آسفالت را
با کف پایم ببلعم
تمامت هرم خاکی کوچه‌ها را
پای برهنه بدوم

آی دیدار صبح نا پیدا
به نام عشق به سرود آ
که چکمه پوشان خشونت
در جاده‌های ابریشمین موی دختران
اینک
در تردد اند
برآ ای صبح پیدایی
آی ای فلق
باز شو و بی‌باک فرود آ.

 

(۳)
در سوگ مادرم

اگر دوباره بیایی، اگر دوباره بیایی
اگر دوباره نگاهی به هستیم بگشایی
اگر دوباره به لب‌های هر ترانه نشینی
اگر دوباره به من شعر عاشقانه سرایی
دگر ز غصه ننالم، دگر ز درد نگریم
دگر به خواب نمویم که مادرم به کجایی؟
تمام روز و شب من پر از تداعی یادت
تو در کجای زمانی که بی‌دریغ بپایی
دریغ و درد که دیگر دو چشم شاد ترا من
به جز به خواب نبینم و جز به یاد نیایی
چقدر آیینه‌ها از تو بی‌نصیب‌ترین‌اند
دو چشم من همه آیینه تا تو جلوه نمایی
دوباره مادرکم، قصه‌های تازه بیارا
که من سقوط و سکوتم که تو نوا و صدایی
اگر دوباره بیایی به پات سجده گزارم
به هفت آیینه مادر تو جلوه‌گاه خدایی.


(۴)
راه آفتاب

یک روز بی زوال به اینجا رسیدنی‌ست
اینجا رسیدنی‌ست، همانا رسیدنی‌ست
باور به ریشه‌های گشن تازه می‌شود
آن رهنورد بیشه‌ی فردا رسیدنی‌ست
هالند یا هرات؟ غریبانگی چرا؟
آوازخوان تشنه به دریا رسیدنی‌ست
باید میان شهر بنایی به پا شود
کز هر طرف مهاجر رویا رسیدنی‌ست
امشب ستاره‌های تو خورشید می‌شوند
نوری به بال لحظه‌ی حالا رسیدنی‌ست
این کوچه‌ها به خانه ما ره نمی‌برند
یک راه تازه است که تا ما رسیدنی‌ست
یک راه کز سپیده به مهتاب می‌رود
از آفتاب تا شب یلدا رسیدنی‌ست
با هر چراغ سرخ توقف چرا کنم؟
چون سبز بی‌نهایت پایا رسیدنی‌ست.


(۵)
دیوار

دیوار روی باور بیگانه ساختند
سقفی به روی خانه‌ی ویرانه ساختند
دستان ما سپیده‌ی فردای عشق بود
در توطئه دو تیشه به هر شانه ساختند
فرهاد را به بازی عشقی فروختیم
پرویز را به خیره سر افسانه ساختند
صد باغ در بهار خیال تو سبز بود
وقتی که در صداقت تو لانه ساختند
یک شهر در نگاه تو خورشید می‌سرود
شب را به پای مهر تو زولانه ساختند
آه ای صدای تلخ تبر از میان باغ
آخر ترا صمیمی این خانه ساختند
این نردبان خون و شقاوت به دوش را
پسوند روزگار غریبانه ساختند
بر بام‌ها صدایی اگر هست خستگی‌ست
از خانه دام‌های پُر از دانه ساختند
ای شهر، ای شهید، شکسته قرارها
از تو شکست باور پروانه ساخنتد
از خشت خشت روشن دیروزهای ما
فردای تنگ و تیره‌ی رندانه ساختند
بی‌باک تا شراب سلامت به سر کِشند
از استخوان ما گل پیمانه ساختند.


(۶)
کشور آفتاب

نیست که با ترانه‌ها از تو سر و صدا شویم
با همه سرشکستگی عشق ترا سزا شویم
ای شب بی‌سحر مرا، ای تب سر به سر مرا
بار دگر بخر مرا تا همه ما تُرا شویم
خاک منی و تاج من، تیرگی و سراج من
باره و برج عاج من، از تو چسان رها شویم
بال و پَر اَر گشوده‌ایم، سوی تو رخ نموده‌ایم
در بر تو غنوده‌ایم تا که ترا نما شویم
درد به استخوان رسد، کارد به نای جان رسد
تا به تو دست‌مان رسد، تا که به تو روا شویم
کشور آفتاب تو، خانه‌ای عشق ناب تو
تشنه من و سراب تو‌، گنج ترا گدا شویم
تو همه درد و غصه‌ای، فصل سکوت قصه‌ای
با همه شوق زندگی بر لب تو "چرا " شویم
ما و چرای بستگی، با تو و سرنوشت تو
تو و همه گسستگی، با تو چگونه ما شویم
نیست که در نوای تو یا به شط صدای تو
نغمه به نغمه وا شویم، بر لب تو نوا شویم
تا که اسیر و خسته‌ای، آیینه‌ای! شکسته‌ای
ای که به غیر بسته‌ای، باش که آشنا شویم
پنجره‌ایم و بستگی، نقش تو در شکستگی
نیست که از گسستگی بر لب تو دعا شویم.


(۷)
قفس

بشکسته کسی ضربه به ضربه نفسم را
بسته‌ست کسی میله به میله قفسم را
ای باد میان تو و باور چه غریبم
افگنده کسی دور ز من دادرَسم را
یک هستی پر عاطفه در سینه‌ی من بود
آواره نمودند صدای جرسم را
تا عشق دهد بال و پر از آبی نابش
صد رنگ شکستم پر و بال هوسم را
بیگانه سرا کرده کسی شهر مرا وای
آزرده کسی سخت امیر و عسسم را
ای خاک صدای قدمم را نشنیدی
از یاد زدودی نگه ملتمسم را
خورشید افق‌های خیالم، سفری کن
بیدار کن از خواب شرر خارو خسم را
ناکس چه فریبد به هوای که ندارد
اندیشه فردایی بسیار کسم را.

 

جمع‌آوری و نگارش: لیلا طیبی (رها)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع
- ویکی‌پدیا فارسی.
- بهار نیوز.
https://www.bbc.com/persian/afghanistan-54024830
https://aftabnews.ir/fa/news/669757/حمیرا-نکهت-درگذشت

  • لیلا طیبی
۱۸
شهریور


- کافر:

 


کافر تر از آنم که
"انسان"ت بدانم!
تو هنوز خدایگانِ منی...
اگرچه،،،
دست‌های معجزه‌گرت
             به کار نیست!

 

 

#لیلا_طیبی (رهـا)
#کتاب_عشق_پایکوبی_میکند
#هاشور_در_هاشور

  • لیلا طیبی
۱۸
شهریور

جوزفین کاکس

جوزفین کاکس معلم، رمان‌نویس و نویسنده اهل انگلستان بود. وی بیش از ۶۰ کتاب منتشر کرده که اغلب آنها پرفروش بوده‌اند.
او، در ۱۵ ژوئن سال ۱۹۳۸ در بلکبرن انگلستان متولد شد. او ۱۰ خواهر و ررادر داشت. 
در سال ۲۰۰۸ در مصاحبه‌ای به گاردین گفت: «ما حتی برای غذا و لباس هم پول کافی نداشتیم، چه برسد به کتاب. اما من یک کتاب کوچک سبز چرمی از ویلیام وردزورث پیدا کرده بودم که بسیار برایم ارزشمند بود.»
در ۱۶ سالگی با همسرش "کِن" ازدواج کرد که صاحب دو پسر شدند. کاکس به شغل معلمی مشغول شد و نخستین رمانش با عنوان «گناهان پدرش» را در شش هفته و زمانی که به خاطر بیماری در بیمارستان بستری بود نوشت و در سال ۱۹۸۷ منتشر شد. 
وی در طول ۳ دهه نویسندگی، بیش از ۶۰ کتاب به چاپ رساند و بیش از ۲۰ میلیون نسخه از رمان‌های عاشقانه، تراژدی و درام او در سراسر جهان به فروش رفت. جدیدترین کتاب او، «دو خواهر»، در ماه فوریه ۲۰۲۰ منتشر شد. آثار کاکس از بیشترین آثاری هستند که در کتابخانه‌های بریتانیا قرض گرفته شده‌اند.
او در ۲۰ جولای ۲۰۲۰ در ۸۲ سالگی، درگذشت. ناشر تخصصی «کاکس» در انتشارات «هارپر کالینز» در بیانیه‌ای نوشت: «جوزفین به وسیله داستان‌هایش که ارتباط عمیقی با میلیون‌ها نفر برقرار کرده‌اند و به عنوان زنی که مسیر نویسندگی را به عنوان یک تازه‌کار فروتن تا نویسنده‌ای پرفروش طی کرده است، میراثی از خود به جای گذاشت.»

 

جمع‌آوری: لیلا طیبی (رها)

  • لیلا طیبی
۱۶
شهریور

  • لیلا طیبی
۱۲
شهریور

  • لیلا طیبی
۱۱
شهریور

- برکه:


ماه ست که،
سَرَک  کشیده ست
برای دیدنِ تو 
      از پشت ابرها!
باید پلکِ چشم‌هایم را
                    به‌بندم...
--من،
    بِرکه‌ای حسودم!

 
#لیلا_طیبی (رهـا)
#هاشور_در_هاشور

  • لیلا طیبی