لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

وبلاگ خصوصی انتشار نوشته ها و اشعار بانو
#لیلا_طیبی (رها)

بایگانی

۲۱ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

۳۰
آذر

حیدر یغما
شاعر مصرع‌های رنگین

حِیْدَر یَغْما، مشهور به یغمای خشتمال، کارگر یکی از کوره‌پزخانه‌های نیشابور بود و در کنار کارگری، شعر می‌سرود. او سواد ویژه‌ای نداشت اما رگه‌هایی مقبول در شعرش دیده می‌شود. بسیاری از اشعار او دیدگاه شخصی وی به جهان است. در مدت شاعری‌اش وی را گاهی متهمش می‌کردند که شعرهای مهجور قدما را می‌دزدد و پس و پیش می‌کند و به اسم خودش می‌سراید. گاهی هم شعرهایش را می‌دزدیدند و بدون پس و پیش کردن به اسم خودشان می‌خواندند!.
یغما در بیستم دی ماه ۱۳۰۲ خورشیدی در روستای صومعه نیشابور، در بستر تهیدستی زاده شد، با نداری زندگی کرد و با نداری درگذشت. میهن نیاکان یغما خور و بیابانک اصفهان بود، حیدر فرزند «کشور» و «محمدِ یغما» از مهاجران خور و بیابانک اصفهان که دو نسل قبل‌تر از حیدر، به پابوس امام هشتم شیعیان(ع) به مشهد آمدند و در بازگشت درماندن و هر طائفه‌ای به گوشه‌ای رفت و حیدر بیک(جد مادری حیدر یغما) در سمت صومعه که روستای کوچکی در شمال نیشابور بود، سکنی گزید تا تقدیر شاعری دیگر در گسترهٔ ادب پرور نیشابور رقم بخورد و در سپیده دم ۱۳۰۲ هجری شمسی دیده به جهان گشاید. یغما نیز در چنین خانواده‌ای، ناگزیر به کار سخت برای به دست آوردن روزی بود، تا جایی که از رفتن به آموزشگاه (مدرسه) بازماند و تا میانسالی از خواندن و نوشتن بی‌بهره بود.
یغما با این که خواندن و نوشتن نمی‌دانست ولی از دوران کودکی دلبستگی فراوانی به شعر و شعر گویی داشت. او شعرها و چکامه‌های (غزل و قصیده) شعرسرایانی همچون فردوسی و امیرارسلان نامدار را، که شب‌های بلند زمستان خوانده می‌شد، در کودکی شنیده بود و به خوبی بیاد داشت. وی در جوانی به شهر کوچ کرد و در ۳۰ سالگی همسر گرفت و یکی دو سال دیگر روخوانی قرآن و سپس فارسی را آموخت. او به انجمن‌های روخوانی قرآن می‌رفت و در آن جا با ادب پیشگان و شعرشناسان آشنایی پیدا کرد. ادب پیشگان و شعرشناسان با شنیدن شعرهای او که برخاسته از ذوق او و پر از بیت‌های زیبا و پرمایه بود او را به شعر سرایی دلگرم کرده و در این راه راهنمایی‌اش نمودند.
وی طبع روانی در شعر داشت، چنانچه خودش در ابیاتش سروده:
 "من سواد از گردش جور زمان آموختم" 
و در جای دیگری هم می‌‌گوید:
 "نه پدر مدرسه‌‌ام داد و نه استادی درس
 اوستاد سخنم گوش به اعجاز کنید".

پیشهٔ او در بیشتر دوران زندگی اش خشتمالی و بیل زدن بود و در سال‌‌های آخر که به دلیل دو بیماری هموروئید و فتق که هر دو نتیجه‌ کار سنگین بود، خشت‌مالی را رها کرد، ضمن اینکه خشت خام درسته از مد افتاد و آجر جای آن را گرفت، و کار روزمزدی در مزارع را پیشه ساخت، و پیری هم آرام‌آرام به سراغش می‌آمد. چون از وزن و قافیه چیزی نمی‌دانست شعرهایش ایرادهای بسیاری داشت. هر چند که شعرسرایان دانش‌آموخته هم از پاره‌ای از این ایرادها به دور نبوده‌اند.
او در چهل سالگی برای نخستین بار شعرهای خود را بر روی کاغذ آورد و اولین مجموعهٔ شعرهای خود را در سال ۱۳۴۶ با نام «اشک عاشورا» به چاپ رساند؛ پس از سه سال مجموعه‌ای از رباعیاتش و در سال ۱۳۵۵ نخستین مجموعهٔ غزل‌هایش را به چاپ رساند. او همچنین کتاب دیگر خود را در سال ۱۳۶۵ به نام «سیری در غزلیات یغما» به چاپ رساند.
این شعرسُرا نزدیک ۴۵۰۰ بیت شعر دارد که گزیده‌ای از آن‌ها در کتاب شاعر خشتمال نوشتهٔ جواد محقق نیشابوری برای اولین بار در سال ۱۳۷۳ به چاپ رسید. 

وی شب دوم اسفند سال ۱۳۶۶ درگذشت. یغما در شادیاخ، میان راه آرامگاه خیام و عطار به خاک سپرده شد و آرامگاهی در آنجا برای او ساختند.

- نمونه اشعار:
(۱)
نهنگ موج عشقم، در گِل ساحل نمی‌گنجم 
شنا باید در اقیانوسم، اندر گل نمی‌گنجم 
زبانی آسمانی دارم، ام‍ّا کس نمی‌فهمد 
حدیث قدسم، اندر گوش هر غافل نمی‌گنجم 
اگر فهم سخن یا درک من ننمود نادانی 
عجب نبود که در اندیشه جاهل نمی‌گنجم 
بیابانگرد و صحراورز و دور از مردمم، آری
میان شهر در غوغای بی حاصل نمی‌گنجم 
نگارم گفت: بیرون کردم از دل مهر یغما را
بگو: من مرغ کیوان رفعتم، در دل نمی‌گنجم.

(۲)
گوهر از سنگ است، ما درّ گرانش کرده‌ایم 
او چنین بوده‌ست اوّل، ما چنانش کرده‌ایم 
لعل زیبای بدخشان پاره سنگی بیش نیست 
ما ز غفلت زینت تاج شهانش کرده‌ایم 
فاش‌تر گویم: عروس چرخ جز یک ذرّه نیست 
ما بلند آوازه، خورشید جهانش کرده‌ایم 
سقف زیبای فلک را در شب یلدای تار
ما ز نور دیدگان، اختر نشانش کرده‌ایم 
من نمی‌نالم ز جور آسمان، زیرا که ما 
این کلاه تنگ را، خود، آسمانش کرده‌ایم 
هیچ موجودی نبودی تا نشان از ما نبود
هر چه را باشد نشانی، ما نشانش کرده‌ایم 
ای که گفتی: هست یغما را ریا سر تا به پا 
نیست سر تا پا ریا، ما امتحانش کرده‌ایم.

(۳)
مطرب آهنگی بزن دمساز با افغان من 
تا رسد بر زهره فریاد شرر افشان من 
اختران چرخ را هر دم رسد بیم حریق 
بس که آتش می‌فشاند، سینه‌ی سوزان من 
همتی ای مرگ، تا از دل خروشی برکشم 
کین فضا تنگ است بهر عرصه‌ی جولان من 
کافرم خواندند روز بحث، کوته‌فکرها 
غافلند این قوم از عشق من و یزدان من 
اشک را نازم که چون از سینه بیرون می‌جهد 
عالمی را می‌کند طوفانی از باران من 
آنقدر داغم که چون خنجر نهی بر گردنم 
جای خون آتش فرو می‌ریزد از شریان من!
من برای نان به صد سلطان نمی‌آرم نیاز 
این من و این پینه‌های دست من، برهان من 
کلبه‌ای دارم ز مشت گل، که کاخ خسروان
سر فرو آرد به کاخ بی در و دربان من 
خانه من خانه‌ی عشق و صفا و راستی است 
نان عبرت می‌خورد از خوان من، مهمان من 
گر چراغم نیست شب از ماه و روز از آفتاب
روز و شب جشن و چراغانی است در ایوان من 
پیرهن را با بدن هر لحظه آتش می‌زنم 
گر بریزد گرد و خاک فقر از دامان من  
قرعه‌ی دانش به نام خشتمالی می‌زنند 
آفرین بر خاک  شاعر پرور ایران من.


جمع‌آوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)


ــــــــمنابعی برای مطالعه بیشترـــــــــ
- درگاه اینترنتی نیشابور.
- کاویانی، سعید (۱۳۸۱). دیوان حیدر یغما شاعر خشتمال نیشابوری. تهران: نشر شیوه.
- جواد محقق نیشابوری، شاعر خشتمال، مشهد : انتشارات محقق، ۱۳۷۳.
- ویکی‌پدیای فارسی و انگلیسی.
- «انقلابی مُلکِ شاعری» یادی از سوخته دل خراسان یغما نیشابوری به انتخاب: نصیر مهرین.

  • لیلا طیبی
۲۹
آذر

  • لیلا طیبی
۲۴
آذر

آرش بارانپور
شاعر عشق و حماسه

ولی‌احمد(آرش) بارانپور متولد ۱۳۲۹، در حصار ایذه شاعر خوزستانی بود.
باران‏پور از سال‏‌هاى نخست انقلاب ایران، همکارى خود را با مطبوعات آغاز کرد. این همکارى تا آخرین لحظات زندگى ادامه داشت. اکثر اشعار او در قالب آزاد بوده است. وى هیچگاه اقدام به چاپ مجموعه‏‌اى از اشعار خود نکرد. در سال‏‌هاى دفاع مقدس، شاعر عشق و حماسه بود. پیش از انقلاب، کارمند شرکت نفت در مسجد سلیمان بود و از کسانى بود که در اعتصابات شرکت نفت شرکت جست و دستگیر و به زندان کارون اهواز برده شد و یکى دو ماه بعد با پیروزى انقلاب آزاد شد. آرش فقط مدت دو ماه و نیم در شرکت نفت مشغول به کار بود. پس از آن، مغازه‏اى براى تعمیر رادیو و تلویزون باز کرد و شروع به کار کرد. اما مدتى بعد هم این شغل را رها کرد و به دنبال کتاب فروشى (بساط خیابانى) رفت و سپس چهار ماه پیش از فوت دوباره به شرکت نفت بازگشت.
باران‏پور سرانجام در روز چهارشنبه چهارم آذر ۱۳۷۱ هنگام مراجعه برای شرکت در کنگره‏‌ى شعر بسیج در بوشهر در جاده اهواز بر اثر تصادف درگذشت.
بعد از مرگش، در سال ۱۳۷۶، مجموعه ‌ای از اشعار او با عنوان «بعد از باران» به کوشش «عبدالرحیم سعیدی‌راد» چاپ و منتشر شد.

- نمونه شعر:

با نگاهی به این جان
نه توان گریز از خویش دارم و
نه در حرمت یک خواب
به دیدارت دل خوش
چه پر دغدغه می‌گذرد
پایکوبانی این لحظه‌ها
پریش دل است
با سینه‌ای که سپرده دارم
با آزمون سر سپردگی
رها در این قول
هنوز منم
که بجان خریده‌ام
سرود فرشتگان را
از لبان تو
نه اهل تملق و
نه مدح سرای بزرگیت
تنها ره نشانم تو بودی و
پا بپایم برده‌ای
همین‌ست که بی‌حضورت از دست رفته‌ام.

 
جمع‌آوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)

  • لیلا طیبی
۲۲
آذر

  • لیلا طیبی
۲۲
آذر

  • لیلا طیبی
۲۲
آذر

حبیب الله بی‌گناه

«حبیب الله بی‌گناه» یکی از چهره‌های کمتر شناخته‌شده غزل خراسان که سهم به‌سزایی در تعالی شعر و غزل امروز داشته است. او یکی از معدود شاعرانی بود که بیش از شعر خود شاید به اخلاق، انسانیت و آزادگی شهیر باشد. بی‌گناه همچنین در جلسات قدیمی شعر مشهد همچون «انجمن فرخ»، «سرگرد نگارنده»، «استاد قهرمان» و... حضور پررنگی داشت.
حبیب‌الله بیگناه در شهریور ۱۳۱۸ در بجنورد به دنیا آمد. نوجوانی‌اش در تب‌وتاب رخدادهای سیاسی زمانه‌اش گذشت و سال‌های جوانی و دوران دبیرستان را به مشهد آمد و به‌ این واسطه با بزرگان ادبیات خراسان و مشهد آشنا شد و بسیار زود به محفل و هم‌نشینی نام‌آورانی چون «مهدی ‌اخوان‌ثالث»،«محمد قهرمان» و «محمدرضا شفیعی‌کدکنی» پای ‌گشاد. تحصیلات دانشگاهی را در دانشکده ادبیات فردوسی مشهد پی‌گرفت و این سرچشمه بهره‌مندی از مکتب بزرگانی نظیر زنده‌یاد دکتر «فیاض» بود.
ایشان در خودنوشتی می‌گوید: دو سالی بعد از فوت پدر به همراه مادر و برادر کوچکتر از بجنورد به مشهد کوچ می‌کند و می‌نویسد: «سال‌های ۱۳۳۵-۱۳۳۶ برایم سال‌های موفقیت‌آمیزی بود. اول با یکی از رندان پاک‌باخته روزگار آقای «علی‌اکبر فتح‌پور کاشانی» آشنا شدم و این آشنایی بسیاری از مشکلات معنویم را حل کرد و آرامش خاصی به من بخشید....»
از آثار این شاعر توانا می‌توان به کتاب‌هایی چون «دفتر یک» (دفتر کوچکی از منظومات)، «گزیده دیوان اسیر شهرستانی»، «چارگانی»(نیم نگاهی به هزار سال رباعی) و «کدامین از هیچ؟» اشاره کرد.
در کتابی که «مشفق ‌کاشانی» با عنوان «خلوت ‌انس» از شعر شاعران معاصر جمع‌آوری کرده است، چندین شعر که بیشتر در قالب غزل است، از او به‌جای مانده است.
ایشاپ همچنین در زمینه تصحیح و گردآوری نسخ شاعران گذشته فعالیت داشت که می‌توان به چاپ کتابی که تدوین شعرهای «حکیم لاادری» بود، اشاره کرد. آن‌چه علاوه بر کوشش‌های پژوهشی او در زمینه ادبیات می‌توان به آن اشاره کرد، سابقه بیش از ۳۰ ‌سال آموزگاری ادبیات فارسی در دبیرستان‌های مشهد است.
وی در چهارشنبه، هفتم آبان‌ماه ۱۳۹۹ در بیمارستان امام رضای مشهد بر اثر سکته مغزی، درگذشت.

- نمونه اشعار:
(۱)
زلفت به رویِ چهره پریشانی آورد
این کج مدار، بی سر و سامانی آورد
این جلوه‌زار حسن قد خوش خرام تو 
مرغ خموش را به غزل‌خوانی آورد
از گریه ساختند دل نازک مرا
با یک نگاه روی به ویرانی آورد
هرگز مباد ره به کمندت نسیم را
کاین هرزه‌گرد گَرد پریشانی آورد
نه عافیت پذیرم و نه عاقبت نیوش
بیزارم از هر آن‌چه گران جانی آورد
در راه عقل گام زدن شرط عشق نیست 
راهی‌ست پر فسون که پشیمانی آورد
تا کی در این خیال که خط گشایشی 
زان سوی غیب پیک سلیمانی آورد
بی‌عشق از قبیله‌ی آدم نبود و نیست 
اکسیر عشق سیرت انسانی آورد.

(۲)
امروز مرا باز سر در به دری‌هاست 
بازم هوس رندی و دیوانه‌گری‌هاست 
گویا که صبا نیز چو ما در طلب تست 
کز روز ازل قسمت او در به دری‌هاست 
رسوای دو عالم شدم از قطره اشکی 
این پرده‌نشین شیفته پرده‌دری‌هاست 
در حلقه رندان دل آگاه، رهی نیست 
آن راهروی را که سر خود نگری‌هاست 
گیرم که شکستند قفس چاره ندارد
مرغی که اسیر غم بی‌بال و پری‌هاست 
در هیچ دلی ره ز محبت نگشودیم 
تنها اثر ناله ما، بی‌اثری‌هاست 
افسوس که ما را به نگاهی ننوازد
از عشق همان بهره ما خون جگری‌هاست.


جمع‌آوری و نگارش: 
#لیلا_طیبی (رها)

  • لیلا طیبی
۲۲
آذر

  • لیلا طیبی
۱۸
آذر

- آغوش تو:

 


آغوشِ تو،،،
   ساحلِ آرامشِ من است...
                               ¤¤¤          
دریا،،، 
توفانی است!
 


#لیلا_طیبی (رهـا)
#کتاب_عشق_پایکوبی_میکند
#هاشور

 

  • لیلا طیبی
۱۸
آذر

اسکندر ختلانی

اسکندر ختلانی (عیدی‌زاده) (به فارسی تاجیکی: Искандар Хатлонӣ) شاعر، مترجم، روزنامه‌نگار برجسته فارسی زبان و فعال سیاسی و اجتماعی از کشور تاجیکستان بود.
او در ۲۰ مهر سال ۱۳۳۳ (۱۲ اکتبر ۱۹۵۴) در خانوادهٔ آموزگاران در شهر کولاب در تاجیکستان زاده‌شد. دبیرستان را در زادگاهش به پایان برد و سپس تحصیلاتش را در دانشگاه ادبی ماکسیم گورکی در مسکو به پایان رسانید. همزمان با دانشجویی، برای بخش برون‌مرزی رادیوی شوروی خبرنگاری می‌کرد. پس از انجام تحصیل در مسکو، اسکندر مدتی در هفته نامهٔ «ادبیات و صنعت» در شهر دوشنبه کار می‌کرد. آن زمان شوروی با افغانستان می‌جنگید و او را به کابل فرستادند، زیرا به گفتهٔ دوستانش، اسکندر نه تنها دانندهٔ زبان فارسی، بلکه یکی از بهترین مترجمان زبان روسی در اتحاد شوروی بود و گفتار رایزن روسی رئیس جمهوری افغانستان را به فارسی ناب و گفتار رهبران افغانستان را به روسی سره برگردان می‌کرد.
همزمان با مترجمی، اسکندر عیدی زاده استاد دانشگاه علوم اجتماعی کابل نیز بود. در همین زمان بود که سومین مجموعهٔ شعرش به نام «صدای پای واژه‌ها» در سال ۱۹۸۸ میلادی در کابل منتشر شد. نخستین شعرهای اسکندر ختلانی هنوز در زمان دانش آموزی وی در دبیرستان در اواخر دههٔ ۱۹۶۰ میلادی در روزنامه‌های شهری، استانی و کشوری تاجیکستان منتشر شده بود.
اسکندر پس از خروج نیروهای شوروی از افغانستان در ۱۵ فوریه ۱۹۸۹، به مسکو برگشت و فعالیت خود را در زمینهٔ خبرنگاری بین‌المللی ادامه داد و در اوایل دههٔ ۱۹۹۰ میلادی خبرنگار بخش فارسی رادیوی بی‌بی‌سی شد. در پایان دههٔ ۱۹۸۰ میلادی اسکندر که همواره در پی تشکیل محفل سیاسی روشنفکران تاجیکستان بود، یکی از بنیادگذاران نخسنین محفل سیاسی تاجیکستان به نام «رو به رو» (۱۹۸۸ میلادی) و جنبش مردمی «رستاخیز» (۱۹۸۹ میلادی) شد. وی در روند مبارزهٔ روشنفکران برای مقام دولتی زبان فارسی تاجیکی از پیشگامان این جنبش بود. اسکندر یکی از انگشت شمار فعالانی بود که شهادت جوانان به دست حکومت کمونیستی تاجیکستان در بهمن ماه خونین ۱۹۹۰ میلادی در دوشنبه را محکوم کرده‌اند. پس از بازگشت به مسکو در آغاز دههٔ ۱۹۹۰، اسکندر نخستین نشرِیهٔ آزاد تاجیکی را تأسیس داد که به نام «مژده» و به خط تاجیکی و خط فارسی منتشر می‌شد. اسکندر از آن افتخار داشت که با این روزنامه توانسته‌است پلی میان پارسی زبانان جهان استوار کند. اسکندر از سال ۱۹۹۵ میلادی تا دم مرگ خبرنگار بخش تاجیکی رادیو آزادی بود.
اسکندر عیدی زاده ختلانی ۲۱ سپتامبر ۲۰۰۰ در منزلش در مسکو با تبر کشته‌شد. علت قتل او را پوشش خبری دومین جنگ روسیه در چچن بیان کرده‌اند که آن زمان موضوعی حساس برای روسیه بود. قاتلان وی تا کنون شناسایی و دستگیر نشده‌اند.
اشعار اسکندر ختلانی در چهار مجموعهٔ شعری منتشر شده که «پرواز» (۱۹۸۱)، «شکوفه» (۱۹۸۶)، «صدای پای واژه‌ها» (۱۹۸۸) و «گشایش» (دههٔ ۲۰۰۰) نام دارند. پس از مرگش برادرش "علیشیر عیدی‌زاده" مجموعهٔ جدیدی را تهیه کرد که همه اشعار وی را از زمان دانش آموزی تا دم مرگش در بر می‌گیرد.
از نمونهٔ اشعار اسکندر ختلانی شعری است که در کتاب ادبیات دوم دبیرستان تاجیکستان چاپ شده‌است:

در خون من غرور نیاکان نهفته‌است 
خشم و ستیز رستم دستان نهفته‌است 
در تنگنای سینه‌ی حسرت‌ کشیده‌ام
گهواره‌ی بصیرت مردان نهفته‌است 
خاک مرا جزیره‌ی خشکی گمان مبر 
دریای بی‌کران و خروشان نهفته‌است 
خالی دل مرا تو ز تاب و توان مدان
شیر ژیان میان نیستان نهفته‌است 
پنداشتی که ریشه‌ی پیوند من گسست 
در سینه‌ام هزار خراسان نهفته‌است.

- نمونه اشعار:
(۱)
خدایا، بی‌ وطن می‌میرم آخر 
و بی گور و کفن می‌میرم آخر 
اگرچه وحدت جان و تنم هست 
پریشان جان و تن می‌میرم آخر...

وطن‌خواهان خودخواه و دروغین 
لگام یاوه را سر داده امروز
دهان‌شان کف کند از داد و فریاد
به خلوت لیک خاموشند و مرموز...

من از پندارشان آگاهم ای یار
من از فریاد‌شان بی‌زارم ای دوست 
و این بیگانگان خودنما را
به گورستان ندیدن نیز نیکوست...

شگفت آید مرا از این حقه بازان
که در پندار خودشان بی‌نظیر اند 
به ظاهر پادشاه و خان و سلطان 
به باطن لیک نااصل و حقیراند...

در این دولت که ما دولت نداریم
وطن بازیچه‌ی دست دیگرهاست
من آن دردم که درمان ندارد
من آن مردم که بیدار است و تنهاست.

(۲)
سحرگهی به سراغم به این دیار بیا 
شبی به سان نسیم ستاره زار بیا 
اگر نیایی خوشدل، صفای خنده به لب 
به داغ و درد بیا، زار و سوگوار بیا 
گیاه خشک کویرم، نشسته بر سر سنگ 
به گام‌های سپیدت چو رودبار بیا 
به راه آمدنت هر کجاست خانه ی من 
یکی دو بار نیا، صد هزار بار بیا 
چو راز عشق سرانجام آشکار شود
بخیز و پرده برانداز و آشکار بیا.

(۳)
در شامگاهی ابرآلود
هوای رفتن دارم...
آگاه‌ترین یارانم نیآمد 
تنها می‌روم...
گفتندم
سپریدن نتوانی 
توان رفتن را
باید وام بگیری
یا بمانی
یا بمیری
چاره‌ای دیگر نداری
اگر خوابیده‌ای
و گر بیداری...
باری من پیمان نشکنم 
رهانیدم
رها بخشیدم
رفتم و وارستم.

(۴)
دریچه‌های خونم را باز می‌کنم
و در رگ‌ زمان فریاد می‌زنم
"های مردم
مردم،
مردم!
«من» ـ های تنها بس است
بیاید
یکجا با هم
«ما» باشیم!
«ما»‌ ای که هیچ «من»اش شکستن نتواند
بیاید
یکجا با هم
«ما» باشیم!
«من»های تنها بس است!"

(۵)
[برای خبرئیله و یاپ – دوستان هلندی]

در غروب دریا 
آرامش یافته‌ام
آسوده‌تر از دیروزم دیگر 
از فکر رفتن 
رسته‌ام
و خیال پایان
از گریبان نمی‌گیرد...
آنگار
چند گاهی این بار
می‌توان باشم 
آسوده‌تر از دریایم 
که می‌جوشد 
و من خاموشم 
ماهیگیران رفته‌اند 
و من آرامش را
بهترین صیدم یافته‌ام...
دریا داناست 
او ناکجاها را می‌داند 
او مرا می‌شناسد 
و من 
چند گاهی دیگر 
با دریا فاصله دارام...
کالبدم در او نیست 
نگاهم در اوست 
و اما دریا 
با من شباهتی دارد
تا بخواهد برود با نا کجای دنیا 
باید ویزه داشته باشد...


 ‌ ✍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جمع‌آوری: 
#لیلا_طیبی (رها)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع

- کانال تلگرامی شعر و ادب پارسی.
- تارنگار سلیم ایوب زاد.
- دانشنامه آزاد ویکی‌پدیای فارسی.
- رحیم مسلمانیان قبادیانى، «سخنوران امروز تاجیک: اسکندر ختلانى»، جهان کتاب، سال ۴، ش ۱۳ و ۱۴ شهریور ۱۳۷۸ش.

  • لیلا طیبی
۱۷
آذر

 

 

- پرواز احساس:

 

 

دلتنگت که می‌شوم،

حسِ پرواز--

به سرم می زند...

افسوس!

من پرنده ای محبوسم

    [زخمی ی میله ها]!

 

 

 

#لیلا_طیبی (رها)

#هاشور

 

 

  • لیلا طیبی