لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

وبلاگ خصوصی انتشار نوشته ها و اشعار بانو
#لیلا_طیبی (رها)

بایگانی

۱۶ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

۲۸
مهر

۱- خلاء:

به آغوشم که می‌کشی‌،،،
زمان و مکان،
بی معنا می‌شود!
 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۲ - کمان عشق:

کمان عشق‌ام را
هر سو بگیرم
باز به قلب تو می‌زند
 
#لیلا_طیبی(رها)
#هاشور
@mikhanehkolop3

  • لیلا طیبی
۲۸
مهر

محمود کیانوش
پدر شعر کودک ایران

محمود کیانوش (زاده ۱۲ شهریور ۱۳۱۳ در مشهد) محقق، شاعر و نویسنده معاصر است. گستره آثار او علاوه بر شعر و داستان، زمینه‌های دیگری چون ترجمه، نقد ادبی و داستان‌های کودکان را در بر می‌گیرد. بر همه اینها باید آثار روزنامه‌نگاری وی را نیز افزود. وی بیشتر برای کودکان شعر می سراید و ملقب به "پدر شعر کودک" در ایران می باشد.
داستان او در نوجوانی در مسابقه داستان‌نویسی دانش آموزان سراسر کشور برندهٔ مقام اوّل شد.
او از پیشگامان شعرهای منثور آهنگین است و مجموعهٔ شعرهای آهنگینش با عنوان «شکوفهٔ حیرت» (۱۳۳۴–۱۳۳۸) انتشار یافت. کیانوش از جمله شاعران معاصری است که اشعاری ساده و بی پیرایه می سراید. اشعار او در وصف انسان و طبیعت است و رابطه آنها بیشتر جنبه تعقل و منطق دارد تا احساس و عاطفه در واقع میتوان گفت شعر کیانوش   بازتاب اندیشه ها و تاملات او درباره انسان و طبیعت است. شعرهایی که او در آنها به پیوند و ارتباط ذاتی انسان و طبیعت می پردازد، از زیبایی ویژه ای بر خوردارند کیانوش شاعری است که ذهنش سرشار از مسائل مردم است. در مجموع کیانوش شاعری است که با بیانی ساده و روشن و توصیف زیبای طبیعت و ارتباط انسان با آن اشعار موثر و دلنشینی را آفریده است.
اوّلین ترجمهٔ او به صورت کتاب، رمان «به خدایی ناشناخته» اثر جان اشتاین بک است که در سال ۱۳۳۶ منتشر شد.
کیانوش مدتی عضو هیئت تحریریه و همچنین سردبیر مجلّهٔ «صدف» و چهار دوره هم سردبیر مجلّهٔ «سخن» بود.
کیانوش هم‌اکنون (۱۳۹۹) در لندن با همسرش پری منصوری که نویسنده و مترجم است، زندگی می‌کند. آن‌ها دو فرزند به نامهای کاوه و کتایون دارند.

- کتابشانسی:
شمار آثار کیانوش از ۸۰ فزون‌تر است. از مهم‌ترین آثار وی می‌توان این عناوین را براساس کتابخانه ملی ایران نام برد:

- شعر:
شکوفه حیرت (مجموعه شعر)
ساده و غمناک (مجموعه شعر)
ماه و ماهی در چشمه باد (مجموعه شعر)
قصیده‌ای برای همه (یک شعر بلند)
آب‌های خسته (مجموعه شعر)
خرخاکی‌ها، یونجه‌ها و کلاغ‌ها (مجموعه شعر)
ناگهان انسان و زمینش (یک شعر بلند)
از پرنده‌ها و انسان (مجموعه شعر، به انگلیسی) ترجمه شده

- رمان:
مرد گرفتار، تهران: سازمان کتاب‌های جیبی، ۱۳۴۳.
برف و خون (با اسم مستعار دیگنو دِه آلابنتزا)، تهران: آگاه، ۱۳۵۶.
حرف و سکوت، تهران: فاروس، ۱۳۵۸.
غوّاص و ماهی، ت‍ه‍ران‌: ش‍ب‍اه‍ن‍گ‌، ۱۳۶۸.
در آفاق نفس، ت‍ه‍ران‌: س‍روش‌، ۱۳۸۲.
باغی در کویر، تهران: آفرینش‏‫، ۱۳۸۶.‬
این آقا کی باشند؟، تهران: مروارید‏‫، ۱۳۸۹.‭
اسم نمی خواهد (حدیث نفس)، لندن: بی‌نا، ۲۰۱۰؛ تهران: انتشارات فرهنگ جاوید.
آی، زندگی!، لندن: بی‌نا، ۲۰۱۲؛ تهران: فرهنگ جاوید.
سفر شک و سؤال، لندن: بی‌نا، ۲۰۱۳؛ تهران: فرهنگ جاوید.

-داستان کوتاه:
غصّه‌ای و قصّه‌ای، ت‍ه‍ران‌: سازمان کتاب‌های پرنده آبی‏‫، ۱۳۴۴.
در آنجا هیچ‌کس نبود، تهران: زوار‏‫، ۱۳۴۵.
آینه‌های سیاه، تهران: انتشارت نیل، ۱۳۴۹.
و بلا آمد و شفا آمد، تهران: بی‌نا، ۱۳۵۲.
در طاس لغزنده، ت‍ه‍ران‌: آب‍ان‍گ‍اه‌، ۱۳۷۹.

- نمایشنامه:
از خون سیاوش، ت‍ه‍ران‌: ق‍طره‌، ۱۳۸۴.
علامت سؤال، تهران: قطره‏‫، ۱۳۸۸.‬

رمان و داستان کوتاه برای کودک و نوجوان:
آدم یا روباه (رمان)، تهران: بی‌نا، ۱۳۴۸.
از بالای پلۀ چهلم (مجموعۀ داستان کوتاه)، تهران: اندیشه، ۱۳۵۶.
دهکدۀ نو (مجموعۀ داستان کوتاه)، ت‍ه‍ران‌: اشرفی‏‫، ۱۳۵۷.
از کیکاووس تا کیخسرو (بازنویسی سه داستان سهراب، سیاوش، و فرود از شاهنامۀ فردوسی)، بی‌جا: بی‌نا، بی‌تا.
حمّامی‌ها و آب‌انباری‌ها، بی‌جا: بی‌نا، بی‌تا.
خودنویس آبی و گل سرخ (رمان)، تهران: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۱۳۹۲.

- نقد ادبی:
بررسی شعر و نثر فارسی معاصر (مجموعه مقالات)، تهران: مانی، ۱۳۵۳.
ن‍ظم‌، ف‍ض‍ی‍ل‍ت‌ و زی‍ب‍ای‍ی‌ (ت‍أم‍لات‍ی‌ در ه‍ن‍ر و ادب‍ی‍ات‌)، ت‍ه‍ران‌: آگ‍اه‌‏‫‬، ۱۳۶۹.
زن و عشق در دنیای صادق هدایت و نقدی تحلیلی و تطبیقی بر بوف کور، لوس آنجلس: شرکت کتاب‏‫، ۱۳۸۲؛ تهران: فرهنگ جاوید.
بردار این‌ها را بنویس، آقا!، لندن: بی‌نا، بی‌تا؛ تهران: فرهنگ جاوید.
شعر فارسی در غربت.

- ترجمه‌ها:
به خدای ناشناخته، جان استاین‌بک، تهران: آبشار، ۱۳۳۶.
زن‍ی‌ ک‍ه‌ گ‍ری‍خ‍ت‌، دی. اچ. لارنس، تهران: آبشار، ۱۳۳۷.
س‍رزم‍ی‍ن‌ و م‍ردم‌ ژاپ‍ن‌، ژوزف‍ی‍ن‌ وآن‌، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب‏‫، ۱۳۴۲.
س‍ی‍ر روز در ش‍ب‌، یوجین اونیل، سازمان کتاب‌های پرنده آبی‏‫‏‏، ۱۳۴۴؛ چاپ دوم: تهران: اشرفی‏‫‏‏، ۱۳۵۷؛ چاپ سوم، تهران: فرهنگ جاوید.
پ‍روان‍ه‌ه‍ای‌ س‍پی‍د: چهل‌وچهار اثر از بیست‌وسه نویسنده بزرگ جهان، تهران: آذر‏‫، ۱۳۴۵.
ع‍ش‍ق‌ در م‍ی‍ان‌ ک‍وم‍ه‌ه‍ای‌ ی‍ون‍ج‍ه‌، دی‌. اچ‌. لارن‍س‌، تهران: اشرفی، ۱۳۴۵.
م‍ال‍ون‌ م‍ی‌م‍ی‍رد، ساموئل بکت، نیل‏‫‏‏، ۱۳۴۷؛ تجدید چاپ، تهران: فرهنگ جاوید، ۱۳۹۹.
خانه برناردا آلبا، فدریکو گارسیا لورکا، تهران: نیل، ۱۳۴۸؛ چاپ دوم: تهران: اف‍راز، ۱۳۸۵؛ چاپ سوم: تهران: قطره‏‫، ۱۳۸۸.
داستان یک پولی، برتولت برشت، ترجمه هوشنگ پیرنظر، ترجمه اشعار از محمود کیانوش، تهران: نیل‏‫‏‏‏، ۱۳۴۹؛ تجدید چاپ، تهران: فرهنگ جاوید.
آن‌ها زنده‌اند، آثول فوگارد، تهران: بی‌نا، ۱۳۵۰، تجدید چاپ، تهران: قطره‏‫، ۱۳۸۸.
میمون گلی کوچولو، کارلو کلودی، اندیشه، ۱۳۵۰.
ب‍چ‍ه‌ه‍ای‌ ع‍م‍وت‍ام‌، ریچارد رایت، نیل، ۱۳۵۱؛ تجدید چاپ، تهران: انتشارات وال.
در انتظار بربرها، کنستانتین کاوافی، تهران: انتشارات زمان، ۱۳۵۱.
ب‍ازگ‍ش‍ت‌ ب‍ه‌ زادب‍وم‌، امه سزر، تهران: آگاه‫، ۱۳۵۴.
سلام و خداحافظ، آثول فوگارد، تهران: بی‌نا، ۱۳۵۵؛ تجدید چاپ: تهران: قطره‏‫، ۱۳۸۸.
ب‍رف‌ و خ‍ون‌، دی‍گ‍ن‍وه‌ آل‍اب‍ان‍ت‍زا، تهران: آگاه‏‫، ۱۳۵۶.
سی‌زوئه بانسی مرده است، آثول فوگارد، تهران: بنگاه نشر اندیشه‏‫، ۱۳۵۶؛ چاپ دوم: تهران: قطره‏‫، ۱۳۸۸.
جلاد، پر لاگرکویست، تهران: آگاه، ۱۳۵۷؛ تجدید چاپ، تهران: فرهنگ جاوید.
ه‍اوائ‍ی‌: گ‍وه‍ر اق‍ی‍ان‍وس‌ آرام‌، اسکار لوئیس، تهران: ش‍رک‍ت‌ ان‍ت‍ش‍ارات‌ ع‍ل‍م‍ی‌ و ف‍ره‍ن‍گ‍ی‌، ۱۳۷۳.
خ‍ن‍ده‌ ن‍ی‍ش‍ت‍ر: داس‍ت‍ان‌ه‍ای‌ طن‍زآم‍ی‍ز از ن‍وی‍س‍ن‍دگ‍ان‌ ج‍ه‍ان‌‏ (گزیده و ترجمه)، تهران: زلال‏‫، ۱۳۷۴.
ش‍ع‍ر ب‍ه‌ ش‍ع‍ر: اش‍ع‍اری‌ از ش‍اع‍ران‌ ج‍ه‍ان‌ (گردآوری)، ک‍ان‍ون‌ پ‍رورش‌ ف‍ک‍ری‌ ک‍ودک‍ان‌ و ن‍وج‍وان‍ان‌، ۱۳۸۰.
مرگ و دختر، آریل دورفمن، تهران: فرهنگ جاوید، ۱۳۹۷.

- نمونه اشعار:
  
)
مادرم، خسته‌ای، بیا بنشین
این همه کار کرده‌ای، بس نیست؟
غیر از تو، بگو در این خانه
ای عزیز همه، مگر کس نیست؟
صبح پیش از تمام ما بیدارص
می‌شوی، کار می‌کنی تا شب
با دو خورشید مهربان در چشم
با بهار تبسمی لبخند
آخر شب که ما همه خوابیم
باز هم، مادرم، تو بیداری
ذره‌ای خستگی نمی‌فهمم
تو مگر آفریده‌ی کاری؟
گاه در طول روز، در خانه
کاری از ما بخواه، مادر جان
دل من سوخت بس که مظلومی
آه داری گناه، مادر جان
مادرم، من که دخترت هستم
باید امروز همدمت باشم
شاد باشم، اگر تو هم شادی
هم که غمناک از غمت باشم
من اگر کار خانه را کم کم
از تو در کودکی نگیرم یاد
می‌‌شوم پاک تنبل و بی عار
می‌رود زندگامی‌ام بر باد
فکر خود نیستی، چه باید کرد!
فکر من باش، مادرم، آخر
مثل تو مادری شوم فردا
من که امروز دخترم، مادر!

)
در بهاری سرد
مرغ زیبایی نشسته شادمان بر شاخۀ اندوه!
سادگی افتاده همچون شبنمی از دیدۀ مهتاب
در سکون حیرتی خاموش
بر عقیق بوتۀ اعجاب

زندگی چون کودکی تنهاست
ساده و غمناک
اشک سردی همچو مروارید
می‌دود در جام چشمانش
می‌چکد بر خاک

زندگی زیباست
ساده و مغموم
چون غزالی در کنار چشمه‌ای، در خلوت جنگل
مانده از دیدار جفت گمشده محروم
دیده‌اش از انتظاری جاودان لبریز

زندگی چون کودکی تنهاست
ساده و غمناک
زندگی زیباست.

)
یک گل، ده گل، صد تا گل
این‌جا، آن‌جا، هر جا گل
دامن، دامن، فروردین
می‌روید بر دل‌ها گل
باغ و دره پُر گل شد
کوه و دشت و صحرا گل
لب‌ها را گل خندان کرد
شد از شادی لب‌ها گل.

)
کودک من، بهارِ من
مایه‌ی افتخار من،
عیدت مبارک

کودک مهربان من،
بلبل خوشزبان من،
عیدت مبارک

ای گل خوبروی من،
طوطی قصه‌گوی من،
عیدت مبارک

کودک من، امید من،
بخت خوش سفید من،
عیدت مبارک
 

جمع‌آوری و نگارش: #لیلا_طیبی (رها)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع

- ویکی‌پدیا.
- سایت کتابخانه ملی ایران.
- وبلاگ رسمی محمود کیانوش: شعر جهانی (جان و جهان محمود کیانوش)
- کانال تلگرامی شعر و ادب فارسی.

  • لیلا طیبی
۲۷
مهر

frown

- سرد شده‌ای:

 

چنان سرد شده‌ای که،
    گمانم 
به چله‌ی زمستان راه دارد!
 


 #لیلا_طیبی (رهـا)heart
📙عشق از چشمانم، چکه چکه، می ریزد!

  • لیلا طیبی
۲۵
مهر

- مُسکن بی‌خوابی‌هایم:


نیستی و،
خواب به چشم هایم،
راه ندارد...
آی‌ی---
مُسکّن بےخوابےهـایم!

 


 #لیلا_طیبی (رهـا)
📙عشق از چشمانم، چکه چکه، می ریزد!

  • لیلا طیبی
۲۳
مهر

سیروس رادمنش

سیروس رادمنش شاعر نوپرداز معاصر ایرانی در روز یکم بهمن ۱۳۳۴ در روستای بن‌آسیاب از توابع هفتکل به دنیا آمد و دوره تحصیلی خود را در مسجدسلیمان تا مقطع دیپلم سپری نمود و سپس برای اخذ دیپلم هنرستان فنی در رشته مکانیک به اهواز رفت و پس از آن موفق به گرفتن دیپلم ادبیات نیز شد.
در سال‌های قبل از انقلاب آثاری از این شاعر برجسته، در نشریات ادبی همچون: تماشا، دنیای سخن، آدینه، کلک، عصر پنجشنبه و... نیز، نشریاتی در کشورهای سوئد و فرانسه به چاپ رسیده‌ است. علاوه بر نشریات در کتاب "شعر به دقیقه اکنون" نیز اشعار او چاپ شده‌ است. رادمنش علاوه بر شعر شناخت و اشراف مثال زدنی از دیگرِ هنرها داشت. از وی مقالات متعددی در خصوص موسیقی، سینما، نقاشی و رمان در دست است که تنها تعداد معدودی از آنها به صورت پراکنده در نشریات مختلف به چاپ رسیده است. آشنایی و شناخت رادمنش از فلسفه در اشعارش بازتاب داشته است. 
وی در سال‌هایی پایانی عمر خود، به فعالیت مطبوعاتی پرداخته بود و سردبیری چند نشریه ادبی را بر عهده گرفته بود. رادمنش برای شاعران هم نسل خود و نیز شاعران نسل بعد، همواره به مثابه‌ی آموزگاری توانا بوده است. وی یکی از بنیانگذاران موج شعری ناب است که در سال ۱۳۵۷ توسط "منوچهر آتشی" در مجله تماشا به دنیای ادبیات معرفی شد. رادمنش آخرین مدافع شعر ناب و نامگذار شعر میتراییک بود.
این شاعر ۱۷ شهریور ۱۳۸۷ چشم بر جهان فروبست و در بهشت زهرای هفتکل به خاک سپرده شد.
مجموعه "به نامی که دیگر نیست" حاصل شاعری رادمنش در سال‌های دور و نزدیک است که از سوی انتشارات آوا نوشت در سال ۱۳۹۲ به چاپ رسیده است.

- نمونه اشعار:
(۱)
آویشنی که می‌سوزد

آویشنی که می سوزد در پر چین‌های سپید
که سطح آب‌ها را می‌برد و حباب بر می‌افروزد
ستاره‌ی نمک در دهان دارد.
جامه از خزاب، زلف از نیم سایه‌های بید،
طوق گریزانش نوارینه رفته تا تپه‌های دور.
چون رخنه می‌کند در مه
دشنام سرب است در باد و
پشنگ بعد از مرگ،
یک شهیه‌ی دور
که لشکری محو را می‌کِشد دنبال.

(۲)
پذیرفتم
تا نصف‌النهار سبز عشق
سینه بر خارای کبود
برکشم و بیابم
ترانه‌ای که بوی تو دارد
با هودجی که رفت از خواب دارد
می‌بینمت کنار دل
که زلف می‌دهی به شبنم
و مرغان منقار کشیده ز شانه‌هات
به جستجوی سپیده می‌رهند
تا بیابمت
می‌دانم آن ستاره
در زخم می‌نشیند
و تاریک می‌کند
روزانی که به رویا دارم.

(۳)
دردا که شاعران تنها به راه گور زیبایند
کنار خورشید
ترانه‌ی تاریکی دارند و شب
ستاره‌ی مادرست

آن پرنده‌ی پَر باخته بر بام سوختگان 
آن واژه‌ی بادبُرده
در ارغوان نام
جام خدایان بر بام اتنا
عطر تلخ سقوط در مشام قوش

دردا که شاعران 
رودها به قله می‌برند و کس فهم نمی‌کند 
چگونه در میان دره‌ها می‌خوابند
جا که سپیده‌دم
از گونه‌های روح نَمِ خواب می‌گیرد
در کفن مردگان زیبایند و 
به راه بدر 
گم‌کردگان مادرند
تنها به راه شور 
دردا که شاعران 
زیبایند.

(۴)
تاریک که می‌آیم

تاریک که می‌آیم
از خمان دل
زخمی از گلوی سپیده دارد
گیاهی
که خواب جوانه می‌بیند
ای ماه!
خراب که می‌شوم در بادها
دورترین ستاره
مرا می‌پاید و
گریه می‌آموزد!

(۵)
از کبودای عشق

برهنه از کبودای عشقم
که از تفکر آب
زخمی همیشه جاری
مرا
تطهیر می‌کند
تا آبی‌تر از دریای پسین‌گاهان
نماز خویش را
پایان برم
برهنه از کبودای عشقم و
سینه گاه آسوده‌ی تو را
ای سپیده‌ی ساکت
همواره دورتر می‌بینم!

(۶)
از اقلیم بی‌علف

دیگر بار
از اقلیم بی‌علف
ستارگان بی‌ساحل را
من
به خانه می‌برم
با دستی به گریه و
دلی
بسان آب
غربت دریای مرا
تنها 
سپیده‌ی منتظر می‌داند و
درخت بی‌آواز
که "حق" را
لب خاموش
شیواتر می‌گوید.

(۷)
بیستون در باران

یالی افشانده بر کتیبه‌های پارسی
گرفته ابرها به زیر بال
تشتر نژاده،
گل‌ها آورده
--پرده‌های آذرخش و در او
بانو در ململ ابر
سدر سوزان و اسپند سیاه
بوی سفید کندر و
ساتن مه
پیک‌ها گرد آمده تن می‌شویند
در استخر تاقبستان
از ژرفای خویش می‌نگرد
آناهیتا!

 

جمع‌آوری و نگارش: #لیلا_طیبی (رهـا)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع
- سایت اینترنتی خوز نیوز: 18 اسفند 1392   
- وبلاگ کلاه کلمنتیس : 7 مرداد 1389
- کانال تلگرامی روزآمد.
- ویکی‌پدیا فارسی. 

  • لیلا طیبی
۲۲
مهر

  • لیلا طیبی
۲۲
مهر

- برکه:

 

ماه ست که،
سَرَک  کشیده ست
برای دیدنِ تو
      از پشت ابرها!
باید پلکِ چشم‌هایم را
                    به‌بندم...
--من،
    بِرکه‌ای حسودم!

 

#لیلا_طیبی (رهـا)

  • لیلا طیبی
۲۱
مهر

 - بادبادک:

 


بادبادکِ دلتنگی هستم، 
که در گندم‌زار رها شده ست...
♥         
آه؛
سخت منتظرِ برگشتنم!
 

 
 #لیلا_طیبی (رهـا)
📙عشق از چشمانم، چکه چکه، می ریزد!

  • لیلا طیبی
۱۸
مهر

رضا افضلی

رضا افضلی، شاعر نامدار خراسانی است که در ۱۹ تیر ۱۳۹۹ در سن ۷۲ سالگی درگذشت.
او در مجموعه شعر «مشهدی‌ها» زندگی‌نامه‌اش را اینگونه شرح داده است: «این بنده رضا افضلی فرزند حسین و مریم، متولد دهم مهرماه ۱۳۲۷ در شهر فریمان هستم. در شش‌سالگی با خانواده به مشهد کوچیده و تحصیلات خود را از اول دبستان تا دورۀ کارشناسی ارشد ادبیات فارسی در مشهد گذرانده‌ام. در دوره کارشناسی، زبان و ادبیات عرب آموخته‌ام. از دوران کودکی‌ام بود که اندک اندک ذوق شاعری در من قوت می‌گرفت. از سال ۱۳۴۶ در دانشکدۀ پزشکی دانشگاه مشهد استخدام شدم و شعر‌ها و نوشته‌های خود را به‌تدریج در جراید کشور انتشار دادم. از همان دوره جوانی در کافه روشنفکری «داش‌آقا»‌ی آن زمان، با انجمن‌های «فرخ» و «قلم» و «قهرمان» و غیر آن آشنا شدم و در جلسات هفتگی‌شان شرکت می‌کردم. در همان محافل با شاعران بزرگ خراسان آشنایی و دوستی یافتم و با انتقال به کتابخانه، با دوستم استاد محمد قهرمان همکار و هم اتاق شدم. تعدادی از شعرهایم به زبان‌های انگلیسی، فرانسوی، روسی، ایتالیایی، آلمانی، ترکی استانبولی و عربی ترجمه شده و انتشار یافته است. در سال ۱۳۷۶ پس از بازنشستگی از دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی، ضمن تدریس در دانشگاه‌های مختلف از جمله دانشگاه آزاد مشهد، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد شیروان نیز شدم و بعد از آن در دانشگاه پیام نور مشهد به تدریس پرداختم. چند سالی سرپرستی انجمن ادبی دانشجویان دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی را عهده‌دار بودم و مدیریت انجمن ادبی استاد محمد قهرمان را بعد درگذشت ایشان به عهده داشته‌ام.» 
از جمله آثار این شاعر نامدار خراسانی مجموعه اشعار «در شهر غم‌گرفتۀ پاییز»، «گریه در گلو کردن»، «چیزی به آفتاب نمانده است»، «قاصد خوش‌خبر است» و «برکه‌ای شفّاف، چون صبحی زلال» است. همچنین «شناختنامه استاد محمد قهرمان» و «پرواز لاهوتی»، از دیگر آثار منتشر شده رضا افضلی است.
زنده‌یاد افضلی سهم زیادی در تاریخ شعر مشهد و انجمن‌های ادبی این شهر دارد. گردآوری این تاریخ به همت او گنجینه ارزشمندی است که برای آیندگان به یادگار مانده است و بخش مهمی از تاریخ شعر و انجمن‌های ادبی مدیون تلاش‌های اوست. او یک‌تنه این بار را به دوش کشید و حافظه تاریخی شعر مشهد را خالی نگذاشت و امروز سندی روشن از حرف‌ها و نوشته‌های او وجود دارد که غنیمت است. اداره چندین جلسه شعر از روزگار جوانی تا همین واپسین روز‌های عمرش نیز کارنامه‌ای درخشان از مدیریت خوب جلسه‌های ادبی را ارائه کرد. نقد خوب و همراه با ادب او حاضران و شاعران را به شگفتی وا می‌داشت و طریق میان‌داری در یک جلسه ادبی را از او فرا می‌گرفتند.
بنا بر گفته ی بسیاری از دوستانش می توان او را حافظه تاریخی مشهد دانست. او فرهنگ و آداب و رسوم و اخلاق مشهد قدیم را به تصویر کشید. منظومه «مشهدی‌های قدیمی» دفتر شعری است از حال و هوا و فرهنگ مردم مشهد قدیم و شغل‌ها و معماری و مناسبات زیست پدران ما در این شهر، تاریخی گران‌سنگ است که در اختیار پژوهشگران قرار گرفته است.
 
نمونه اشعار:

(۱)
آرزوی درخت
زان پیش‌تر که بشکنید شاخهٔ مرا
و بر آتشم حلقه زنید 
باید یقین کنید
چراغ میوه‌هام
ذائقه‌ای را روشن نمی‌کند
و سایه‌سار ندارم
دوست دارم
پرنده‌ای فراری 
در برگ‌های من 
آشیانه بسازد
از چوبم گهواره بسازید 
نه تابوت. 
از من کبریتی بسازید 
که فتیلهٔ زندگی را روشن می‌کند 
ریشه‌ام را در خاک باقی گذارید 
تا از خانه همسایه
سر برآورم.
 
(۲)
پگاهان، موقعِ شرمِ شفق‌ها        
درخشد توتِ شیرین در طبق‌ها
به فرقِ توت‌ها مُشتی گلِ سرخ        
شده بر هر طَبَق، چون کاکُلِ سرخ
زراهِ باغ می‌آید طبق‌ها        
«طبق کش» می‌رسد غرقِ عرق‌ها
یکی سر می‌رسد، پای پیاده         
طبق را روی لُنگِ سرنهاده
یکی رانَد دوچرخه، شاد و سرمست        
طبق بر سرگرفته با یکی دست
دو تن گیرد طَبَق را با تکاپو       
نهد با «یاعلی» برروی سَکّو
زند مردی به معبر دم به دم جار       
کند این بیت را پیوسته تکرار:
«عسل در باغ هست و غوره هم هست       
زلیخا هست و فاطی کوره هم هست»
فروشد توتِ شیرین را به مردم       
سفید و نرم، مثلِ کُرکِ قاقُم
پسِ در‌های دکّان‌های بسته       
به اطرافِ طبق، جمعی نشسته
خورد با پنجه‌های «لیچ» و چسبان       
ز سینی توت را در جمعِ یاران
یکی با خالکوبِ روی بازو       
ببلعد توت از کفّهٔ ترازو
دلش را، چون زند شیرینی‌تر       
کشد او کاسه‌ای از دوغ را سر
پر از قیماق و گَردِ سبزِ نعنا      
بنوشد یک نفس دوغ گُوارا
...
زمانِ توت بس کوتاه باشد        
چو عمرِ آدمی یک «آه» باشد
ز باغِ دم، اگر توتی نچینی       
دمِ دیگر در آن چیزی نبینی.


(۳)
بهار
امواجِ گیسوانت
گهواره ی پرنده ی غمگین است
عریانیِ صفایت
چون چشمه ای زلال
که ریگ ریگ و گَلّه ی رقصانِ ماهی اش
پیداست
...
جوشنده در برابرِ مردی که سال ها
بی وقفه بر صحاریِ سوزان دویده است
خوشبخت من
کز چشمه ی صداقتِ تو آب می خورم
تو می رسی همیشه
همچون فرشته ای به نجاتِ یتیمکی
وقتی که اسبِ حادثه از خشم
با پَرّشی بلند، زمین می زند مرا
تو می رسی که زخمِ مرا باز
با اشکِ گرم خویش بشویی
ایثارِ تو
مفهومِ بی ریایِ پرستاری ست
...
هر روز این بلندیِ دیواره ی کتاب
گردِ اتاق من
با آجُرِ قناعتِ تو پیش می رود
معمارِ من تویی
...
این طاقه های رنگیِ شعرم
از ناخریده پیرهنانِ لطیفِ توست
تو زمزمِ جوانیِ خود را
با واژه های چشمه ی ذهنم سرشته ای
تا چون پرنده ای بسرایم
در جمعِ کودکانِ یتیمِ کنارِ باغ
چون جویبار، از سرِ راهم گذشته ای
مدیون توست زندگیِ شعرهای من
تو
تنهاترین مفسّرِ یک شعرِ مبهمی
شعری که خود منم.
...
هر بامدادِ من
با گرمیِ سلام تو آغاز می شود
لبخنده ی تو پنجره ی باغی از بهار
هر صبحدم به جانبِ من باز می شود
تو کیستی که سادگی و بی ریایی ات
شعرِ مرا به نظم تو معتاد کرده است؟
...
وقتی که « تازه شعر» 
سرتاسر وجود مرا با جرقُه ای
چون شعله می کند
تنها تویی که لحظه به لحظه
چشم انتظار آمدنِ طفلِ تازه ای
چون من شبِ تولّدِ دردانه مان ـ غزال ـ
پشتِ اتاقِ تو
در وحشت از تردّد آن سبز جامگان.
...
شمشاد من!
من شاخه های نازکِ نیلوفرم، به شوق
پیچیده گردِ تو
من خود توانِ زیستنم نیست
زنده بمان
که زنده بمانم.


(۴)
پستان تپّه ها
پنهان به زیر مخملِ سبز طَراوت است
در نرمبار عصر
شاعر نشسته بر سر ایوانِ راحت است
...
از چارسوی، خانه ی شاعر
چشمانِ پاکِ پنجره ها را
رو سوی کوه و جنگل و صحرا
گشوده است
...
او فکر می کند:
آن ریشه ی درختِ امیدم
امروز یک درختِ بزرگ است
فرداست کان بهار بهاران
بر شاخه هاش با لبِ سرخ شکوفه ها
لبخند می زند
دستِ بهار، با نخ سبزه
او را به روی شاخه ی فردا
پیوند می زند
...
شاعر چو چشمه در غَلَیان است
چون موج، اختیار ندارد
سیلِِ همیشه در جریان است
شاعر اگر قرار ندارد
از دور مردِ خسته شالیکار
می پرسد:
شاعر! چه ساعتی ست؟
اوخویش را در آینه می بیند
موجِ سپیده سرزده از مویش
فریاد می کشد:
چیزی به آفتاب نمانده ست.
...
او از کنار نرده
برگورهای تازه ی نزدیک
آواز می دهد:
ای سروها که از تبر مرگ
در خاک خفته اید
گلسرخ های ریخته در راهِ آفتاب
من زنده ام هنوز
...
اینک قطار عصر
با نعره های تُندر
خط می کشد میانه ی دشتِ تفکّرش
فوجِ مسافران
خم گشته اند دست فشان از دریچه ها
شاعر، قطار روز و شبان را
هرروز پشتِ پنجره می بیند
با رنگ های روشن و تاری
تابوتِ لحظه ها
محموله های واگنِ باری
...
شاعر چه سال هاست
جویای یک قطارِ بزرگ است
با شوق و شور، دست تکان می دهد که:
آیا
چیزی به آفتاب نمانده ست.
...
زنبیلِِ گل به دست
بانوی شاعر است که از راه می رسد
شاعر به رقص بانگ بر آرد:
بانوی مرد وار!
پیغامِ آفتاب رسیده ست
تزیین کنیم سر در و ایوانِ خانه را
...
شکلِ جوانی اش
با یک سبد تمشک و گل سرخ
از آستانِ در
آواز می دهد:
«مادر!
دوباره سفره ی ما سبز می شود»
...
شاعر به یاد آرد و گوید:
ما را چه گونه های گُلینی بود!
ما را چه ابروان سیاهی بود!
سر می کشد به کودکی خویش
سر می کشد به مکتبِ ملّا:
رد های ترکه بر کف پاها
هر روز تکرار یک کتاب.
...
اینک
افکار گونه گونه ی شاعر
چون برکه ای زلالِ زلال است
یک دسته غازغلغله، امّا
آرامش طلایی او را
آشفته می کند
گر چه زمان
زمان غروب است
شاعر به نعره بانگ بر آرد:
...
باور کنیم
چیزی به آفتاب نمانده ست.

(۵)
ماهی 
برکه ای شفاف چون صبحی زلال     
رقصگاه ماهیان رنگ رنگ
تا به اعماق زلالش آشکار     
ذرّه ذرّه ریگ ریگ و سنگ سنگ
**
در میان گلّه های ماهی اش     
می درخشد ماهی گلفام من
هر زمان توری به راهش افکنم     
می گریزد با شتاب از دام من
**
تور من سنگین بر آمد بارها     
دل به رقص آمد ز شوق و شور خویش
تا کشیدم با امیدش روی خاک     
از وزغ لبریز دیدم تور خویش
**
یأس می گوید که دندان طمع     
برکنم از ماهی و دور افکنم
آرزو گوید که صد بار دگر     
تا به چنگش آورم تور افکنم.


جمع آوری: #لیلا_طیبی (رهـا)


منابع
- وبلاگ اختصاصی رضا افضلی:
https://reza-afzali.blogsky.com/
- سایت خبری؛
https://shahraranews.ir/0008mP
- روزنامه خراسان روز های)۱۰-۱۱-۱۹)بهمن ۱۳۷۸. 

  • لیلا طیبی
۱۸
مهر

- قانون جذب:

 


"نیوتون" نیستی اما،،،
         خوب می‌دانی 
قانون جذبِ مرا!

 

 

#لیلا_طیبی (رهـا)
#کتاب_عشق_پایکوبی_میکند
#هاشور 

  • لیلا طیبی