لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

وبلاگ خصوصی انتشار نوشته ها و اشعار بانو
#لیلا_طیبی (رها)

بایگانی

بازار صابر

دوشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۳:۲۸ ق.ظ

بازار صابر
شاعر ملی تاجیکستان

در شعر تاجیکستان کمتر شاعری ظهور کرده است که بتواند خود را به اوج شعر و محبوبیت "بازار صابر" نزدیک کند. 
او از جهات مختلف بیشتر به "اخوان ثالث" شباهت دارد. چه اینکه هم از منظر زیبایی‌شناسی و هنری و هم در داوریِ محتوایی و اندیشه‌ای، در میان سرایندگان فارسی‌زبان این منطقه بی‌نظیر است. "بازار صابر" را شاعر ملی تاجیکستان نامیده‌اند به خاطر شعرهای شجاعانه و دردمندانه‌اش در همراهی با رنج‌های بی‌شمار تاجیکستان، اما این اهمیت محتوایی چیزی از ارزش‌های هنری بازار صابر کم نمی‌کند. شاهد بر این دعوی، شعرسرایی او در ساختارهای ادبی گوناگون و قالب‌های شعری متفاوت و نیز موفقیت در آن‌هاست.
"بازار صابر" با "مومن قناعت" و "لایق شیر علی" از پایه‌گذاران نهضت ادبی-فرهنگی پس از سال‌های فراموشی و خاموشی تاجیکان‌اند. ولی تفاوت آشکاری که میان "بازار صابر" و دیگران وجود دارد، در این است که شاعران دیگر وقتی از وطن حرف می‌زنند، گوشه چشمی هم به کشور شوراها دارند اما "بازار صابر" خواسته است تا با شعرش مرزهای راستین سرزمینش را در آوان بیگانگی‌ها برای تاجیکان ترسیم کند. در شعر  او از هیچ کشور دیگری به جز تاجیکستان سخن نمی‌رود. 

معروف است که او چندین بار و در حضور "استالین" از حق خود مختاری سیاسی و فرهنگی تاجیکان به شجاعت دفاع کرده است:

خلق همچون پیکری و پیکری چون خلق خیست
کوه خارا پیکری در هیکلی بیدار شد
روی او بر سوی ما و روی ما بر سوی اوست
خلق در تمثال عینی خلق منبردار شد
هیکل او را به حکم هیکل فرهنگ بین
ننگ را در سنگ بین و سنگ را در ننگ بین
هرکه او را دید اگر، فردوسی، نادیده دید
بار رستم را هنوز از رخش نافتیده دید...
عمر عینی از برای خلق صرف خامه شد
خلق ما را دفتر عینی شهادت نامه شد
سرزمین ما خود از آثار او سر می شود
این زمین با او به دنیایی برابر می شود. (آتش‌برگ)
 
"بازار صابر" فرزند "صفر" در سال ۱۹۳۸ میلادی در روستای صوفیان، ولسوالی کافر نهان متولد شد. او خیلی زود پدر را از دست داد و در یتیم خانه شهر حصار مکتب را تمام کرد.
در سال ۱۹۵۶ میلادی، اولین شعر "بازار" با نام "اسب" به چاپ رسید.
اولین مجموعه اشعارش با نام "پیوند" در سال ۱۳۵۱ خورشیدی منتشر شد. بعد مجموعه‌هایی با نام‌های "مژگان شب"(۱۳۶۰) و "باران طلایی"(۱۳۶۱) منتشر شدند. یکی از پر خواننده‌ترین کتاب‌های او مجموعه‌ای است که تحت عنوان "چشم سفیدار" منتشر شد. این کتاب بدلیل مضامین عالی شعری‌اش در استقلال خواهی و تاکید بر هویت‌یابی تاجیکان در سال ۱۳۷۰ مورد استقبال گسترده مردم قرار گرفت. این کتاب‌ها جملگی با الفبای سیرلیک منتشر شد. اما نخستین مجموعه اشعار ‌"بازار صابر" به خط فارسی کتاب "آتش‌برگ" بود که سال ۱۳۶۱ منتشر گردید. علاوه بر این مجموعه‌ای از اشعار او زیر عنوان "برگزیده اشعار بازار صابر" در سال ۱۳۷۵ به همت انتشارات الهدی در تهران زیر چاپ رفت.
در سال ۱۹۶۲، دانشگاه دولتی تاجیکستان را در رشته زبان و ادبیات فارسی تاجیکی به پایان برد.
طی سالهای ۱۹۷۹-۱۹۷۵، روزنامه‌های معارف و مدنیت و نیز بخش شعر ماهنامه صدای شرق را مدیریت و سرپرستی کرد و همچنین مشاور شاعران اتحادیه نویسندگان تاجیک بود.
در سال ۱۹۸۹، جایزه ادبی رودکی را دریافت کرد و نیز در همین سال، سازمان مردمی رستاخیز را تشکیل کرد.
در سال ۱۹۹۰، او با همکاری "شادمان یوسف"، "عبدالنبی ستارزاده" و دیگران از پایه‌گذاران و فعالان حزب دموکرات تاجیکستان شد. با برخورداری از حمایت تشکیلاتی حزب دموکرات و محبوبیتی که در بین مردم کسب کرده بود در انتخابات پارلمانی تاجیکستان در سال ۱۹۹۰ وارد مجلس تاجیکستان شد اما پس از مدتی به عنوان اعتراض به شرایط بد آن روزگار و نارضایتی از حکومت وقت  تاجیکستان از عضویت در پارلمان استعفاء داد.
در سال ۱۹۹۳، به اتهام "ایرانی گرایی" محاکمه و زندانی شد، و پس از ۹ ماه و یک روز، در ۲۹ دسامبر، با حمایت روشن‌فکران بین‌المللی از زندان آزاد گردید و دوشنبه را به قصد مسکو ترک کرد.
این فقط دو سطر از سطرهای بسیاری است که "بازار صابر" برای ایران سروده:

ایران من، ای ایران، گهواره‌ی ناز من
ایران من، ای ایران، محراب نماز من
من مهره‌ی مهرت را از مهر تو در بازو
بستم که دگرباره هرگز نشود باز او!

او در یکی از مقاله‌های خود پس از فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۲(۱۳۷۱) با عنوان «زبان مادری» به صراحت می‌گوید: «آینده‌ٔ ما ایران است. دیگر هیچ‌چیز سد راه نخواهد شد. نه گندم و مال و پول آمریکا، نه نفت ترکمنستان، نه ماشین و عسکر روسیه و نه...». یک سال بعد از این مقاله و در کمال شگفتی جامعه تاجیکستان، بدون هیچ گناهی "بازار صابر" به زندان می‌افتد. بسیاری معتقدند سخنان "بازار صابر" در حمایت از ایران و انقلابش دلیل اصلی به زندان افتادن او در ابتدای حکومت "امامعلی رحمانف" بود. پس از یک‌ سال با فشار و اعتراض‌های فراوان نخبگان و فرهیختگان کشورهای مختلف، حکومت تاجیکستان مجبور می‌شود "بازار صابر" را آزاد کند و از همان دوره شاعر ملی تاجیکستان مجبور به جلای وطن می‌شود.
جالب آنجاست که "صابر" در اواخر سکونت در آمریکا به یکباره تغییر رویه داد و به شدت به ایران و ایرانیان تاخت.
در سال ۱۹۹۵، به سبب رفتار ناشایست ماموران امنیتی، از روسیه به آمریکا رفت و در آنجا، پس از ۶ ماه آسودگی، سرانجام برای تامین معیشت خود، ناچار به بارکشی برای آمریکاییان شد. 
سرانجام در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۷ در سن ۷۹ سالگی در اثر بیماری ریوی در سیاتل آمریکا درگذشت. 
بعد از مرگش، "امامعلی رحمان" رییس جمهور تاجیکستان، در پیامی رسمی به بستگان او تسلیت گفته و به وزارت خارجه، سفارت و نمایندگی تاجیکستان در آمریکا دستور داد که پیکر "بازار صابر" را به تاجیکستان انتقال دهند. در سایت ریاست جمهوری تاجیکستان از قول آقای رحمان در توصیف "بازار صابر" آمده است: «بازار صابر از زمره شاعران وطن‌سرایی بود که در تربیت حس وطن‌دوستی و خویشتن‌شناسی و هویت ملی زحمت‌های زیادی کشید. تمام آثار بازار صابر، بخصوص اشعار زمان صاحب‌ استقلالی‌اش، از احساس گرم وطن‌داری و خودشناسی ملی سرشار است. یاد او، سخن والا و ناتکرار شاعر خلق- بازار صابر تا ابد در یاد مردم باقی خواهد ماند.»

 

♣ شعرهای بازار صابر:
(۱)
ای جوانی ای جوانی 
صدقه این زندگانی...
میتراود زرحل مهتاب از رویش
از بیاض گردنش
از دست و بازویش
بوسه های عاشقی در آب زر تر می شوند
بوسه های عاشقی زر می شوند(عشق طلایی-آتشبرگ)


(۲)
مانده مثل جزیره گمنام
بین دریای خاطرات کهن
وطن عشق من، جوانی تو
وطن عشق تو، جوانی من(آتشبرگ)


(۳)
ابرها مشت پُر اند
ابرها از دختران یاد آورند
پاره‌های ابر آزاد خیال انگیز را
 در زمین‌ها دیده میگویم که خواهرهای من (آتشبرگ)
(۴)
هر سحر از خنده خورشید خاور
من تولد می شوم یک بار دیگر
سینه را وا می کنم چون صبح صادق
دیده را وا می کنم چون غنچه تر (آتشبرگ)


(۵)
سیر دارد ابر آذر
گاه جمع و گه پریشان
چون خیال موسفیدان
سیله گنجک ها را
می‌زند با تیر باران (آتشبرگ) 


(۶)
خیال دیهه بوی دیهه دارد
برای همچو من فرزند دهقان
چو یاد کشت و صحرا می کنم من
خیالم می شود ابر بهاران (آتشبرگ) 

 

(۷)
نگاه گرم من از فرق کوهستان
به سویت چون زرافشان روز و شب جاری است
بخارا با غم و افسوس می بینم
که جای بس عزیزانت
در آغوش تو همچون جای سینا جاویدان خالی است.(آتشبرگ)

 

جمع‌آوری و نگارش: سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
 

  • لیلا طیبی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی