#هاشور_در_هاشور ۷۶
شعرهایم را،،،
مُثله کردم وُ،
به آتش انداختم...
...
تو اما؛
ابراهیم بودی که،
از شعله و دود-
به پا خواستی!
#لیلا_طیبی (رها)
#کتاب_اعجاز_عشق
#هاشور_در_هاشور ۷۵
حالا؛
تمام روز'
موهای سیاه تنهایی را
--شانه میکنم،
و به ناخنهای کبودش
--لاک میزنم!
تا پلشتیهایش را
فراموش کنم!
#لیلا_طیبی (رها)
#کتاب_اعجاز_عشق
هیتکِت ویلیامز
«هیتکِت ویلیامز» شاعر، نمایشنامهنویس، نقاش، مجسمهساز و بازیگر انگلیسی بود که در ۱۰ تیر ۱۳۹۹ در پی یک دورهی بیماری در سن ۷۵ سالگی در آکسفورد درگذشت. او شاعری رادیکال بود که در آثار مستندگونهاش به طیف گستردهای از موضاعات میپرداخت.
«فیل مقدس»، «ملت نهنگ» و «عاشق دلفین شدن» از جمله مجموعه شعرهای او طی چهار دهه فعالیت ادبیاش هستند.
از نمایشنامههای موفق او میتوان به «AC/DC»، «بدنام محلی» و «کشتن کیت» اشاره کرد. «کشتن کیت» آخرین کار تئاتری «ویلیامز» بود که درباره زندگی و مرگ «کریستوفر مارلو» نوشته شد و به روی صحنه رفت.
او در نقاشی و مجسمهسازی هم تبحر داشت. این چهره ادبی ـ فرهنگی در حوزه بازیگری هم فعالیتهایی داشت؛ او سال ۱۹۷۹ نقش «پراسپرو» را در فیلم اقتباسی «طوفان» به کارگردانی «درک جارمن» ایفا کرد. «اورلاندو» که اقتباسی است از رمان «ویرجینیا وولف» است و «غریزه اصلی ۲» از دیگر فیلمهایی هستند که این بازیگر در آنها هنرنمایی کرد.
«ویلیامز» را یک هنرمند و شاعر انقلابی میدانستند که کارهایش او را در رده شاعرانی چون «ویلیام بلیک»، «جان راسکین»، «دی.اچ. لارنس» و «دیوید جونز» قرار میداد. او در شعرهایش از مسائلی چون تجارت اسلحه، مصرفگرایی و تبلیغات انتقاد میکرد.
برخی او را با «پرسی بیش شِلی» ـ از شاعران بزرگ دوره رمانتیک ـ مقایسه میکردند. یکی از شعرهای بلند اخیر «ویلیامز» هم «شلی در آکسفورد» نام داشت که سال ۲۰۱۲ منتشر شد. هر دو اینها، شخصیتهای طغیانگری داشتند و خشم و شور اجتماعی در آثارشان هویدا بود.
«هیتکِت ویلیامز» طی سالهای پایانی عمرش هم از اعتراض و انتقاد به مسائل اجتماعی در کارهایش دست نکشید؛ او عصبانیت خود را از برکسیت، «بوریس جانسون» و «دونالد ترامپ» در شعرهایش نشان میداد. «بوریس جانسون: هیولای موبور برکسیت» و «پورنو آمریکایی» که درباره «دونالد ترامپ» نوشته شده، از کتابهای اخیر او بودند.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
حسن مصطفایی
حاج حسن مصطفایی دهنوی در سال ۱۲۹۵ هجری هورشیدی در روستای دهنو واقع در شمال شهر اصفهان دیده به جهان گشود. پدرش حاج علی مصطفایی معروف به «علی مصطفی» مصدق و معتمد دهنو بود.
او با حضور در کلاسهای قرآنی قدیم، روخوانی قرآن مجید را همراه با نوشتن و خواندن و رسمالخط قدیم آموخت و با حضور در انجمنهای شعری و ادبی اصفهان و خمینیشهر با شاعران معاصر خود آشنا شد.
سرانجام در ۲۸ اسفند ماه سال ۱۳۷۱ در ۷۶ سالگی درگذشت. ثمرهی ۷۶ سال زندگی این شاعر گرانقدر اشعار بسیار زیبا و دلپذیر است که از ایشان به جای مانده است. اشعار ایشان به صورت دوبیتی، غزل، قصیده، مثنوی، ترکیببند و ترجیعبند و مدایح ائمه معصومین(ع) میباشد.
کتاب (نسیم گلشن) برگزیدهای از دوبیتیهای ایشان است که در مضامین اخلاقی، عرفانی، ارشادی و مذهبی میباشد. این مجموعه در سال ۱۳۸۷ به چاپ رسید. همچنین دیوان اشعارش شامل غزلیات و قصاید و مثنویات و قطعات و ترکیببند و ترجیعبند و... چاپ و منتشر شده است.
▪︎ نمونه اشعار:
(۱)
مرغ الهام
ما که در ملک فنا، کار بقاء ساختهایم
زین سبب مُلک فنا، از نظر انداختهایم
ما که خود را زِ سر کِبر و ریا ساختهایم
علم و تقوا و قناعت، عقب انداختهایم
تا که در زُهد و قناعت، نَـبُوَد راه بشر
در ره حرص و طمع، خود چو گدا ساختهایم
ما که در مرحله اول، نشناسیم خدا را
در دَم مرحلهی مرگ، چه بشناختهایم
هرچه از صحبت نیکانِ تو بشناختهایم
زآن اثرهای نکو، صحبت خود ساختهایم
ما که نشناختهایم، جنبهی این جسمی خود
کی توان آنچه تو هستی، زِ تو بشناختهایم
کار دنیای دنی را، همه دیدیم فنا است
زین سبب کار بقاء را، عَلَم افراختهایم
چشم دل را به بقامان، نظرش ساختهایم
لذت ملک فنا، از نظر انداختهایم
هر چه در ملک فنا، ما به جلو تاختهایم
به همان قد به بقاء، خود عقب انداختهایم
ما که برنامه نداریم، از این ملک فنا
تحت برنامهی عقبی، نظر انداختهایم
شورش و غُلغلهی ملک فنا، خود غلط است
صحبت از عاقبتس، شور و شر انداختهایم
رشد جسم است که منزلگه این ملک فناس
رشد فکرس، که از ملک بقاء یافتهایم
جسم در ملک فنا میرود، اندر دَم مرگ
مرگ در ملک بقاء نیست و نشناختهایم
سِـرّ آن مرگ که گفتیم: نه مرگس به فنا
آن تحوّل زِ فنایس، به بقاء یافتهایم
بر لب بام کسی قوقو و کوکو نزنیم
مرغ الهام خوش هستیم، نه چون فاختهایم
مرغ پرواز بقاییم به باغ ملکوت
بر سر شاخ گُلش، بال و پَر افراختهایم
مرغ الهام خوش هستیم، زِ الهام خوشی
بلبل باغ بقاء، چهچهه سر انداختهایم
مرغ الهام خوش هستیم، نه چون جُغد خمود
کوکوی شوم نداریم، نه چون فاختهایم
گر تفؤل زنم این رابطهی مُلک به ملک
این تفؤل به یقین است، نه چنین ساختهایم
بلبل راه بهشتیم، به باغ ملکوت
در چمنزار جنان، چهچهه سر انداختهایم
طوطی گلشن قدسیم، در اینجا به قفس
حیف و صد حیف، که با زجر قفس ساختهایم
کار دانایی و دانش بُوَد از فکر بلند
نه چو کوته نظران، راه فنا تاختهایم
حسن از ملک فنا، هیچ مجو جز ره علم
علم اگر با عملس، ملک بقاء ساختهایم.
(۲)
نقش حقیقت
بر دست جهانی نَبُوَد یک سر کارم
من کار جهان را، همه بر دست بدارم
گر جملهی مخلوق، به تدبیر برآیند
نتوان خِللی جمله بیارند به کارم
زِ اسرار جهانم، نتوان کس شود آگاه
اسرار جهانها، همه باشد به کنارم
ای خلق من از روز ازل، رأی من این بود
بر مَحرم اسرار خود، اسرار سپارم
رمزی است میان من و هر بندهی صالح
رمزی به دل بندهی صالح بگذارم
سرکش شده بودند، بسا خلق جهانم
بر سرکشی خلق، لجامی بگذارم
تولید بشر میکنم از خاک جهانم
سرهای بشرها، همه در خاک گذارم
مخلوق بخواهند شوند آگاه زِ رأیم
خلقم نتوان سر بِدر آرند زِ کارم
این قدرت دستم بنگر، عبرت از آن گیر
در خاک برم خلقی و خلقی دیگر آرم
ای بندهی خلاق، تو در فکر خودت باش
لازم نَـبُود، من به تو مأمور گمارم
گر در سر کوهی و گر در تَه دریا
از رشتهی تنظیم، سرت را به کف آرم
یا رب سببی ساز، که گمره نشوم من
در راه تو باشم، به تو باشد سر و کارم
یا رب غم و درد دل من، سختس و تلخس
از دست همین خلق تو و ایل و تبارم
من بندهی خلاقم و بیحکمت و تدبیر
واجب بُوَد از حکمت خلاق شمارم
بشناسم اگر قدرت خلاق جهان را
دستی به دعا، بر درِ درگاه بدارم
بر نعمت هستِ خود اگر چشم کنم باز
بر خاک رهش، چشم جبینم بگذارم
یا رب تو ترحّم بنما وقت جوانی
تا سر من دل خسته، زِ کارم بِدر آرم
در دایرهی مُلک حقیقت خبری هست
صد حیف من از دایرهاش، رو به فرارم
هر حرف حقیقت، که به قلبم اثری داشت
تصمیم گرفتم به کتابم بنگارم
دانا پدری بود و به من گفت: حقیقت
بر چشم دلم، نقش حقیقت بگمارم
اندر چه دیاری است، خدا ملک حقیقت
ز آنجا است نسیمش وَزد اینجا به دیارم
بنویس حسن شعرت اگر خلق نخواهند
بنویسنشان آن خلق بر آن سنگ مزارم.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
منابع
- دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی.
http://sherepaak.com/poets/566/dafater/554
مجموعه اشعار هاشور ۱۴ #لیلا_طیبی (رها)
جاریاند،،،
--در من!
هزاران رودِ خروشان...
که در گذر از کناره ی تو
راهِ دریا را
گم کردهاند...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هر روز عصر،
--ما و تو،،
تمام خیابان های شهر را
قدم میزنیم!!!
من با یادت،
تو با یارت!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دور از بازوانت،،،
غریبِ "دور افتاده" از وطنم...
♡
در آغوشم بگیر!
#لیلا_طیبی (رها)
#هاشور
محمد بیابانی
محمد بیابانی شاعر، نویسنده، اسطوره شناس و منتقد ادبی ایرانی بود؛ که در ۷ خرداد ۱۳۲۴ خورشیدی در سامانهٔ امامزاده از توابع استان بوشهر به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاهش گذراند. سپس برای ادامه تحصیل و گذراندن دورهٔ دو سالهٔ تربیت معلم، وارد دانشسرای کشاورزی شیراز شد. این ایام همزمان با آغاز فعالیتهای سیاسی وی بهطور جدی است. پس از اتمام دانشسرا، دورهٔ دو سالهٔ خدمت نظام وظیفه را در سپاه ترویج و آبادانی در دامغان به پایان رساند. در سال ۱۳۵۲ به استخدام اداره آموزش و پرورش استان بوشهر درآمد و به تدریس در مدارس شهرستانهای گناوه، دشتستان و بوشهر پرداخت.
او با خانم بانو "طلا بهرامی" ازدواج کرد که حاصل آن سه فرزند با نامهای خوشه، بردیا و آبتین بود.
سرانجام وی بامداد روز چهارشنبه ۲۱ اسفندماه ۱۳۸۱، بر اثر سرطان ریه در بوشهر درگذشت.
- آثار:
- حماسهٔ درخت گلبانو، محمد بیابانی، نشر مرکز، تهران، چاپ نخست ۱۳۶۹
- زخم بلور بر زبانهٔ الماس، محمد بیابانی، نشر مرکز، تهران، چاپ نخست ۱۳۷۳
- دستی پُر از بریدهٔ مهتاب، محمد بیابانی، انتشارات نیم نگاه، تهران، چاپ نخست ۱۳۸۰
- سار صبور بر صنوبر آتش، محمد بیابانی، انتشارات داستان سرا، تهران، چاپ نخست ۱۳۹۰
- به سالگرد تماشای آب در پاییز، محمد بیابانی، انتشارات داستان سرا، تهران، چاپ نخست ۱۳۹۰
بیابانی در زمینه نثر هم آثار سترگی دارد که می توان به:
- آسیب شناسی هنر.
- رمان از پیدا تا پیدایش.
- داستان های کوتاه
و... اشاره نمود.
کتابهای "ساز صبور بر صنوبر آتش" (شعرهای نیمایی دهه ۴۰ تا ۷۰ که دو دفتر "خشم صیاد نه این بود" و "ققنوس باش و بخوان" را در بردارد) و "به سالگرد تماشای آب در پاییز" (شعرهای نیمایی دهه ۷۰) که بیشتر اشعار اجتماعی و حماسیاند از طرف انتشارات داستان سرا در سال ۱۳۹۰ بعد از درگذشت شاعر به چاپ رسید.
"سفر به لابه ی عنقا" اشعار اجتماعی او تا آخرین روز حیاتش و "مزامیر زمهریر" که منظومههای نیمایی و چارپارههای او را در بر دارد، به کوشش سعید مهیمنی (مسؤل تنظیم و چاپ آثار و اشعار بیابانی)، از طرف انتشارات داستان سرا به چاپ رسید؛ و همچنین دو کتاب دیگر به نامهای "آواز سایهها" (سرودههای سالهای ۴۵ تا ۴۷) و منظومه "خاکستر" (سرودههای سال ۴۶) چاپ شدهاند.
- نمونه اشعار:
(۱)
پری که تر نکرده لب از پرواز
و باز طاقت ره، ساریست
به خندههای در آتش گرفتهام بنگر
به دست بیسببم
از زمین اگر خالیست
دو چشم
سر بریده به دنبال
و من در آینه او را بر آب میپاشم
خروش یک قفس احساس
پری که تر نکرده لب از پرواز
و گریه چندی گاهست
و من در آینه او را بر آب میپاشم
گیاه خون سیاوش روانهی رستن
صدف نشانهی دیگر
و چند قطرهی باد
و من در آینه او را بر آب میپاشم
سفر: هنوز تو را میبرد
و مرده: از سر گلهای تازه میگذرد
و عشق: خانه اگر دور میشود
با اوست
و من در آینه او را بر آب میپاشم
بگو: دوباره در این گاهواره
حرفی هست
و کوکبی تنهاست
و موریانه در اندوه کوچهها جاریست
و من در
آینه او را بر آب میپاشم.
(۲)
و نبض این رگ نی وار
مریز باله به ره ای واال
عبور
از تو گذر میکند
و خط خاک
که با من برابر افتاده است
و نبض این رگ نی وار
مسافتیست
سکوت دستم اگر پلک میزند فریاد
دو قطره
صورت شب
جهد من اگر جاریست
سفال
میترکم هر بار
سکوت دستم اگر پلک میزند فریاد
صدای آخرم
حلقوم دره میشکند
و امتداد تو بیهمراهست
سکوت دستم اگر پلک میزند
فریاد.
(۳)
غروب موجز گلها
هوای پشت سرم تنهاست
غراب
شکل تازهی باران
و کوچه در پرواز
بدان که مرگ
حامی چشمان دیگریست
که سمت
سرنوشت جهان را
غروب موجز گلها جوانه بستم باز
چراغ دیگرم آن گاه
کبوتری که گلوی سپیده میچیند
ترنج ایستاده بر آتش تویی
غروب موجز گلها جوانه بستم باز
میان عطر و افق
باز اگر سحر خالیست
حواس سیبم اگر کوتاه
و سنگ و سال به هم میزنم
غروب موجز گلها جوانه بستم باز.
(۴)
با دامنی پر از پریده خاکستر
فتاده خیمهی بی من ماه
حتی هنوز پشت اقاقیست
با دامنی پر از پریدهی خاکستر
بیوقفه بوریای سحر میزند
بر آب
جذر تو بر شقایق قربانگاه
تا پیریام نهاده در آن بالا
مشتی پر رها شده بر گلسنگ
تا دیده عطر نارس نیزار
جذر تو بر شقایق قربانگاه
دریا به رنگ چهرهی ما
رد چهار شاخه بر آن دیوار
مهتاب را به نیم جو
از من جلو زدهست
نوباوهای هنوز
جذر تو بر شقایق قربانگاه.
(۵)
گنادل (دل دیوانه)
کلنگ گل، پر گل واویدن انگار بهار اندن
همهٔ جا سوزه سوز آویدن و نخلا به بار اندن
به که و دشت و صحرا بچهایدا هر هلی میشن
شی باول پی چشمه به او خوردن قطار اندن
- برگردان:
چه سازم با تو ای دنگ و گنادل
فقیر و بیکس و بیهمنوا دل…
«بیابونی» ز تو راحت نداره
چنی بیدس و پا، کور و گنادل.
جمعآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
منابع
- وبگاه شخصی محمد بیابانی.
- محمد بیابانی در سایت آوای آزاد.
- ویکیپدیا فارسی.
- جستاری از عبدالرحمان فرقانیفر دربارهی محمد بیابانی.
@StarbadMagazine
http://moraffah.blogfa.com/category/200
http://www.mohammadbiabani.blogfa.com
http://kokhat.blogfa.com
همایون بحرانی
همایون بحرانی شاعر، ادیب، پژوهشگر و معلم ایرانی در سال ۱۳۰۸ خورشیدی، در دشتستان زاده شد و در همین شهر دیپلم گرفت و در سال ۱۳۳۱ معلم شد. وی سالها در روستاهای استان فارس تدریس کرد و سپس به برازجان منتقل شد.
پدرش "علی اکبر خان" از علاقمندان به مسائل فرهنگی و تاریخی بود.
با تلاشهای او، نخستین کتابخانه عمومی شهر برازجان تحت عنوان کتابخانه ابن سینا «شهیدبهشتی فعلی برازجان واقع در خیابان علی آباد برازجان» در سال ۱۳۴۷ تأسیس شد. اندکی بعد، مدیریت کتابخانه مذکور به ایشان واگذار شد. او توانست چندین هزار جلد کتاب نفیس را برای کتابخانه جمعآوری نماید.
مهمترین اشعار وی عبارتند از: رند نظر باز - برگ گل یاس - افسانه مجنون - غم بیگانه - پریشانی و مسکین.
سرانجام او در ۲۶ اسفند ماه سال ۱۳۷۷ خورشیدی درگذشت و در بهشت سجاد برازجان آرام گرفت.
بعد از مرگ او، کتابخانه و مجموعه فرهنگی شادروان بحرانی که حاصل عمری عشقورزی و دلسوختگی است، به همت بازماندگان آن مرحوم، بخصوص فرزند ایشان، عبدالرضا بحرانی نگهداری میشود.
- نمونهی اشعار:
رند نظر باز
تا با من آزاده فلک بر سر کین است
اوضاعم از این به نشود، بخت من این است
دارند به ما عشق و گرفتند ز ما عقل
گفتند صلاح همه عشاق در این است
رندان همه مستند و حریفان همه مخمور
خوش باش که رسم و ره میخانه چنین است
من رند نظر بازم و آن لعبت طناز
ماه طلعت و شیرین دهن و زهره جبین است
پیمانه به کف گوش به دف چشم به محبوب
این شیوهی هر عاشق میخانه نشین است
با دوریت از بین نرود عشق تو محبوب
مهرت به دلم تا به ابد جای گزین است
بحرانی از این در به مرادی نرسیدی
بر هر در دیگر که روی بهتر از این است.
جمعآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)