نسرین جافری
نسرین جافری، شاعر لرستانی متولد سال ۱۳۲۹ در خرمآباد است. اشعار و سرودههای او بارها در مطبوعات کشور چاپ شده است.
از آثاری وی می توان به شرح زیر اساره کزد:
- «زخم سایه و بید» - ۱۳۶۹.
-«رمل هندسی آفتابگردان» - ۱۳۷۵
- «نیمی از مرا کشتهاند» - ۱۳۷۹.
- «به سوی هرگز، به سوی هیچ» - ۱۳۸۲.
- «ما همچنان ترانه خواندیم» (مشترکا با نصرتالله مسعودی) - ۱۳۸۲.
- «خواب اتم» - سال ۲٠۱٠ میلادی در سوئد.
- «به سمت هرگز به سوی هیچ» - سال ۲٠۱٠ میلادی در سوئد.
- مجموعههای شعر مختلف و...
او هفتم تیرماه ۱۳۹۴ به علت بیماری در تهران درگذشت. پیکرش، روز سه شنبه نهم تیرماه ساعت ۱٠ صبح در بهشت زهرا تهران تشییع و در قطعه نامآوران بهشت زهرا(س) آرام گرفت.
"وحید موسائیان" کارگردان سینمای ایران، پسر اوست.
- نمونه اشعار:
(۱)
خمیدهام کنار ایستگاههای جهان
ببخشید آقا!
با قرینهی لرزان کدام درخت
به تعادل میرسم.
(۲)
آه
وقتی آن پرنده بخواند
درست روی تصویر من خواهد افتاد
و تو میتوانی
با چند خط از شعاع یک چشمه
غروبهای تنم را ترمیم کنی
چشمان سنگیات را بگشایی
و کنار هر آنچه ابداع کردهام
تا بخواهی گریه کنی.
(۳)
برای تو فصلی آوردهام
از آیههای شفاف
برای تو دستی آوردهام
از تبرزین و عشق
برای تو اسبی آوردهام
با یالی از افقهای ناشناخته
*
ما دو مطلق بودیم
دو مذهب
که در خم کتابهای مقدس گم شدیم
با عطر گیج خاکهای کهنه.
ما دو کودک بودیم
دو خسته
که ریشههای خود را جویدیم
ما دو مطلق بودیم.
(۴)
راه را
در شب و الکل پیچیدهام
با هزار پله گداخته
تا از پیچِ کنار آن حرف بگذرم.
هنوز به خاطرم نرسیده است
که در آن شهر بیسایه
چه چیز را گم کردهام.
وقتی بر میگشتی صدایت بوی نم میداد
بوی چاهی که
آبهایش در سیارهای دیگر میریخت.
رطوبت دستانت جلگه زاری بود
که با مشتی گندم در خاطرم نشستی
سوارانی که از مغرب استخوانهاشان
نوری لخته بر میدارند
از کوچهای میگذرند
که روزی تو بر زبان آوردی
و در همهی زمانها گم شدی.
چه بینهایت بودی تو!
اکنون نوازندهای بی زمان
تمام دلش را در من مینوازد.
(۵)
وقتی با هفت سرنشین شاتل
در شهری آن سوی ترانزیت اندیشههای ناآگاه
پیاده شدم
مثل پیامبری آماتور
میان کاناخانم نسرین جافریلهای انتقالی حشراتی که
از مادهی خود جدا شده بودند
آنقدر محو شدم و انتظار کشیدم
تا “یک بیضی نارنجی به روی یک ساقه”
بروید
و باور کنم که در متروهای رمزدار
دیگر چیزی منفجر نمیشود
و زنی که مرده است
به شیوهی خودش جیغ نمیکشد
که زمین بیفتد و دوباره بمیرد
وقتی که حرف میزنم با خودم
موبایل را خاموش میکنم
تا با شناسنامهی یک جنین
بپرم به روی پوسترهای بیمصرف فیلمهایی
که سناریویی برای ایماهای همگونیشان نداشتند
این کامپپوتر خاموش
چه حافظهی خوبی دارد
که میتواند یک اتفاق کوچک را
روی سایتهای شخصی بنویسد و
زیر صفر نرود
با ”cd” ”اکسیژن“
خود را در مکان سپید
میان تجربههای زیست شدهی “پروست”
میبینم
که هی از روی هم میپرند
و هیچگاه پرستیژ خود را
از دست نمیدهند
این شهر
از رخدادها بیخبرم میکند
و میگذارد با نان همخوان خودم
در پارکهای گشت رسانههای جمعی
قدم بزنم
و هیچ نپرسم چرا؟
کابینهای این ترن
چقدر خالیست
خالی از تو
که با گامهای بیپایان
روی ناپیوستگیها
آنقدر چرخیدی
که تبدیل به “پارادوکس” های
درونی شدی
و میان حالت گرفتهی یاسهایی که
طراحی شده بودند برای تبلیغات
یک موجودیت عجیب برای خودت خریدی
و با یک نت اضافی که روی صدایت گذاشتی
از روی سایهات پریدی
و مفقود نشدی
بسکه خستهام
از حال میروم و غریبه میشوم
با جنبهی مثبت افکاری که در سر داشتم
و باورم میشد که انسانم
جرمت چه بود رفیق؟!
نیچه با “انسانی بس انسانی”
گروه خونم را شناسایی کرد و
از محدودهی جهان بیرونم انداخت
اکنون مثل یک “ابژه که سخن میگوید”
میتوانم زیر باران بدودم
در یک کافیشاپ بنشینم
موسیقی راک بشنوم
قهوهی تلخ بنوشم
و با یک شیک پوش افراطی
که پشت ویترین نمایشگاههای تجارتی
هی رنگ مویش را عوض میکند
با “این یک چپق نیست”
کنترل دنیا را به دست میگیرد
میانه خوبی داشته باشم
ای کاش “مایاکوفسکی”
بند آخر شعرش را
در کافینتهای جهان مینوشت
و خودکشی میکرد.
فضای داخلی این شهر
پر از علفزارهاییست
که ار موجهای رادیویی عبور میکنند
و تا کسی بخواهد پیر شود
“ریواند” میکند و
به دنبال مولکولهایش میدود.
جمعآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
- اسیر:
وقتی که نیستی؛
دلم،،،
اسیر زمستان ست...
♥
کاش ،
با دستهایت،
-- کمی بهار بیاوری!
#لیلا_طیبی (رها)
#هاشور_در_هاشور
مظاهر مصفا
مَظاهر مُصفّا (زادهٔ ۱۳۱۱ تفرش–درگذشتهٔ ۸ آبان ۱۳۹۸، مدفون در روستای مادریاش در بُنِسا، تفرش) استاد دانشگاه، مصحح متون، و شاعر برجستهٔ معاصر ایران بود. او سالهای زیادی بهعنوان استاد تمام رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران بهخدمت مشغول بود. وی در سال ۱۳۸۴ به دستور ریاست دانشگاه کنار گذاشته شد و پس از آن مدتی استاد تمام وقت دورههای دکترای دانشگاه آزاد اسلامی بود.
مظاهر مصفا، فرزند اسماعیل مصفا، در سال ۱۳۱۱ در اراک در خانوادهای با فرهنگ از اهالی تفرش چشم به جهان گشود. هنگامیکه تنها ۴۰۰ روز از تولدش میگذشت خانوادهاش به قم نقلمکان کردند. پدر وی در ادارهٔ «سجل-احوال» (سازمان ثبت احوال) کار میکرد.
او برادرزاده حسینعلی خان نکیسا (نکیسای تفرشی - خواننده سرشناس دوره قاجاریان و رضاشاه) و نوه حاج ملا رجبعلی تفرشی (تعزیهخوان پرآوازه در دربار ناصری و تکیه دولت و همچنین مؤذن ویژه محمدعلیشاه قاجار) است. برادر بزرگتر وی ابوالفضل مصفا (مصفی)، و خواهر وی خانم مصفا (مادر فؤاد حجازی، آهنگساز) از استادان زبان و ادبیات فارسی هستند. او در جوانی با امیربانو کریمی (استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران)، دختر امیری فیروزکوهی (شاعر سرشناس معاصر)، ازدواج کرد. این زوج، صاحب فرزندانی شدند: علی مصفا (بازیگر سینما و تلویزیون و همسر لیلا حاتمی)، کیمیا مصفا، گلزار مصفا دارای مدرک دکترای زبان و ادبیات فارسی، امیراسماعیل مصفا دارای مدرک دکترای فیزیک و استادیار فیزیک دانشگاه صنعتی شریف (متخصص در زمینهٔ نظریه ریسمان).
از دیگر سوابق علمی و اجرایی وی میتوان به ریاست پردیس فارابی دانشگاه تهران (پردیس قم) و آموزگاری دبیرستانهای تهران، ریاست انتشارات و مدیریت مجلهٔ آموزش و پرورش، دانشیاری دانشگاه شیراز و ریاست دبیرخانهٔ مرکزی دانشگاه شیراز اشاره کرد.
مصفا دوران تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسهٔ حکیم نظامی قم سپری کرد و سپس دوران متوسطه را در دارالفنون گذراند و به دانشسرای عالی رفت و به تحصیل در رشتهٔ ادبیات مشغول شد. او تحصیلات خود را در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی تا درجهٔ دکترا از دانشگاه تهران ادامه داد و پایاننامهٔ خود با عنوان «تحول قصیده در ایران» را زیر نظر بدیعالزمان فروزانفر نوشت. همزمان با ادامهٔ تحصیل، به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآمد و مدتی هم رئیس ادارهٔ فرهنگ قم بود و چندی هم ریاست مدرسهٔ عالی قضایی قم را بهعهده داشت.
مظاهر مصفا در هنگام پژوهش در جایگاه دانشجوی دکترای بر سر موضوع پایاننامه، با استاد خود بدیعالزمان فروزانفر جدل لفظی پیدا کرد، زیرا شعر گفتن مصفا در ستایش محمد مصدق باعث شد بدیعالزمان فروزانفر با او قهر کند و دریافت مدرک دکترای مظاهر مصفا ۹۹ سال عقب بیفتد.
مظاهر مصفا یکی از قصیدهسرایان شاخص ایرانی بعد از ملکالشعرا بهار است. وی در کشورهای افغانستان و هند و دیگر کشورهای فارسیزبان نیز شناخته شدهاست. قصیدهٔ «هیچِ» او یکی از شعرهای اوست که غلامحسین یوسفی در کتاب چشمهٔ روشن به بررسی آن پرداخته و صلاح الصاوی (شاعر و سخنسنج مصری) در کتاب العدمیّة فی شعر آن را ترجمه، نقد و بررسی کردهاست. تاکنون چند مجموعه شعر از او بهچاپ رسیده که از آن جمله: ده فریاد، سی سخن، نسخه اقدم ، توفان خشم، سپیدنامه، مهر دلبند هستند. همچنین تصحیحات وی بر دیوان ابوتراب فرقتی کاشانی، مجمعالفصحاء رضاقلیخان هدایت، نزاری قُهستانی، سنایی، سعدی، نظیری نیشابوری و جوامعالحکایات محمد عوفی منتشر شدهاند.
جالب است بدانید که شعار «یا مرگ یا مصدق» که در انقلاب ۱۳۵۷ ایران سر داده میشد برگرفته از بیتی از یکی شعرهای مظاهر مصفا بود که در آن سروده بود:
«آزادگان به راهت، از جان خود گذشتند/ با خون خود نوشتند، یا مرگ یا مصدق».
- مجموعه آثار چاپ شده:
- توفان خشم ۱۳۳۶ چاپ کتابخانه زوار
- شبهای شیراز ۱۳۳۷ چاپ خانه حکمت
- سیپاره ۱۳۴۰
- سپید نامه ۱۳۴۰
- جمعه سرخ ۱۳۵۷
- گزینه اشعار مظاهر مصفا ۱۳۸۷ انتشارات مروارید
- نسخه اقدم؛ منظومههای مظاهر مصفا ۱۳۹۶ نشرنو
- پاسداران سخن؛ چکامه سرایان ۱۳۳۵
- دیوان حکیم سنایی ۱۳۳۶ انتشارات امیر کبیر
- کلیات سعدی انتشارات زوار ۱۳۴۰
- مجمع الفصحا (مجموعه شش جلدی) ۱۳۴۰ انتشارات امیرکبیر
- دیوان نظیری نیشابوری ۱۳۴۰ انتشارات امیرکبیر
- برگی از اشعار صفای سپاهانی
- با اوست حدیث من (متن ده گفتار در عرفان و تصوف اسلامی) ۱۳۴۷ چاپ میهن
- قند پارسی (نمونههای شعر دری) ۱۳۴۸ بنگاه مطبوعاتی صفی علیشاه
- دیوان لامع ۱۳۶۵
- دیوان حکیم نزاری قهستانی ۱۳۷۱انتشارات علمی
- متن کامل دیوان سعدی ۱۳۸۳ انتشارات روزنه
- جوامع الحکایات ۱۳۸۶ پژوهشگاه مطالعات فرهنگی
- نمونه اشعار:
(۱)
«هیچ»
مردی ز شهرِ هرگزم از روزگارِ هیچ جان از نتاجِ هرگز و تن از تبارِ هیچ
من آمدهام به بوی علی، به سوی علی، به کوی علی رخ از همه سوی تافتهام، شتافتهام بهسوی علی
دردا که آفتابِ مروت به خون نشست فریاد ای فتی که فتوت به خون نشست
دوشینه به میخانه شدم از تو چه پنهان مست از دو سه پیمانه شدم از تو چه پنهان
تلخ است روزگارِ من و روزگار تلخ امسالِ ما گذشت چو پیرار و پار تلخ
ز پا فتادهای ای نخلِ سایهگستر من به خون نشستهای ای آفتابِ کشور من
آن دست که بنوشت هجای تو، شکستم آن خامه که بنگاشت جفای تو، شکستم.
(۲)
هرکه با بلا پنجه می کند پنجه های خود رنجه می کند
دست کی برد ناتوان اگر پنجه با قوی پنجه می کند؟
باز دیو شب شد بلای من باز وای دل باز وای من
باز یک جهان ظلمت و بلا خیمه می زند در سرای من
در سکوت شب اوفتد به هم های و هوی دل هوی و های من
ناله می کنم من برای دل نوحه می کند دل برای من
شب رسید و من باز در تبم می رسد ز ره رنج هر شبم
جوش می زند چشمه ی غمم شعله می کشد آتش تبم
باز گرگ غم روبروی من پنجه می زند در گلوی من
شحنه ی بلا پیش چشم من سنگ می زند بر سبوی من
آمد از درم میهمان غم باز من شدم میزبان غم
هر که غم همی جستجو کند گو بجوید از من نشان غم
آتش افکند غم به جان من آتش افکنم من به جان غم
در دل بلا خانه می کنم کارهای دیوانه می کنم
در دهان غم دست می برم زلف شیر را شانه می کنم
باز مرغ شب وای می کند هوی می کند های می کند
درد می برد ناله می کشد بانگ می زند وای می کند
رنج کهنه تکرار می کند شور تازه برپای می کند
شرح عشق جانسوز می دهد یاد یار خودرای می کند
دود سینه در دیده می زند خون دیده در نای می کند
یاد رنج سی ساله می کنم آه می کشم ناله می کنم
روی آسمان پرده می کشم مه نهفته در هاله می کنم
خون دیده بر روی می زنم شنبلید را لاله می کنم
هر که با بلا پنجه می کند پنجه های خود رنجه می کند
دست کی برد ناتوان اگر پنجه با قوی پنجه می کند؟
دیده بر رخم آب می زند گریه ام ره خواب می زند
اشک گویدم با شب سیه صبر کن که مهتاب می زند
(۳)
مه و سالها هرچه بر ما گذشت طرب کاه و اندوه افزا گذشت
شب و روزها از پی یکدگر امید افکن و عمر فرسا گذشت
مه و سال با ای فسوسا رسید شب و روز با ای دریغا گذشت
رسید از غم و درد جانم به لب به من لحظه و ساعتی تا گذشت
غم هستی من-که جز غم نداشت شتابان رسید و شکیبا گذشت
اگر بود شادی-که هرگز نبود چو برق آمد و برق آسا گذشت
چه حاصل ز دیروز و امروز من که این هر دو در فکر فردا گذشت
نداند کسی جز من و روز و شب که بر من چه روز و چه شبها گذشت
به شبهای عمرم که از دیرباز به یاد تو ای ماه سیما گذشت
(۴)
به خود گویم از بهر تسکین درد اگرچند درد از مداوا گذشت
مخور غم که گویا سپیده دمید شب تیرۀ هجر گویا گذشت
مخور غم که این زندگی هرچه بود بد و خوب یا زشت و زیبا گذشت
بلی عمر من روز و شب سال و ماه بسی سخت بگذشت اما گذشت
گذشتم ز هستی که در روزگار توان رستن از هر غمی با گذشت
ز مهر تن توبه سوز تو نیز گذشتیم و شوق تمنا گذشت
تواند کشد دست از ناکسی کسی کز سر جمله دنیا گذشت
ستم هرچه کردی و خواهی بکن ز تو ما گذشتیم و از ما گذشت
ولی از تو می پرسم ای سنگدل که از تو خدا خواهد آیا گذشت؟
(۵)
دلم بستهٔ مهر دلبند نیست ز دیدار دلبند خرسند نیست
به مهر تو سوگند ای سست مهر اگرچه دگر جای سوگند نیست
چو بشکسته یی آخرین عهد من دگر با توام رای پیوند نیست
بلی آنکه صد بار پیمان شکست بدو عهد بستن خوشایند نیست
تو را آزمودیم ما بارها به کار تو جز ریب و ترفند نیست
به دل تا فریبیت صورت نبست به لبهات نقشی ز لبخند نیست
تو مردم فریبی نیی مهربان دل تو به مهر کسی بند نیست
سزاوار دست سلیمانیم نگینی که دیوان ربودند نیست
گوزنی که روبه به چنگ آورد پسندیدهٔ شیر ارغند نیست
به سویم دگر تیر عشوه مبار که بر تن ز صبرم کژآغند نیست
دل خستهٔ آرزومند من که دیگر تو را آرزومند نیست
گسسته ست زنجیر امید و بیش به دام هوای تو پابند نیست
در خانهٔ دل بسی کوفتم که جویم تو را لیک گفتند نیست.
جمع آوری: لیلا طیبی (رهـا)
منابع:
- پژمان، موسوی (۳۱ مرداد ۱۳۹۸). ««مظاهر مصفا»، استاد ادبیات و قصیدهسرای معاصر: معیشت، مردم را سر در گریبان کرده». وبگاه. روزنامهٔ شرق.
- فرج بالافکن (۱۳ آبان ۱۳۹۸). «صفای شعر مصفا». بیبیسی فارسی.
- مجموعهای از گفتاوردها و نوشتارهای مربوط به مظاهر مصفا در ویکیگفتاورد و ویکی پدیا.
مجموعه هاشور ۱۰ #لیلا_طیبی (رها)
- رقابت:
در جنگ اند،،،
ناقوس کلیسا وُ
--منبر مساجد!
¤
آنچه نابود می شود،
آزادی است!
ــــــــــــــــــــــــ
- مرگ درخت:
درختی که میوه نمیداد!
...
باغبان،،،
با اره بوسید،
--گلویش را...
ــــــــــــــــــــــــ
- دل و سنگ:
به من می گویند:
--دلِ تو از
--سنگ ست!
...
من اما،،،
از سنگ می پرسم؛
--پس دلِ من؛
چرا شکست؟!
#لیلا_طیبی (رها)
#هاشور
لوئیس سوپولودا
لوئیس سپولوِدا کالفوکورا (به اسپانیایی: Luis Sepúlveda Calfucura) (زادهٔ ۴ اکتبر ۱۹۴۹ در اویه، استان لیماری، شیلی – درگذشته ۱۶ آوریل ۲۰۲۰ در ابیدو، آستوریاس، اسپانیا بر اثر بیماری کرونا) یک نویسنده ادبیات کودک، روزنامهنگار، فیلمنامهنویس، و کارگردان فیلم سوسیالیست اهل شیلی بود.
او پس از کودتای ۱۹۷۳ شیلی ژنرال آگوستو پینوشه علیه رئیسجمهور سوسیالیست آن هنگام شیلی، سالوادور آلنده، بهخاطر خیانت محاکمه شد و دو سال و نیم در زندان به سر برد اما بهدلیل فشارهای عفو بینالملل آزاد شد و یکسال بهطور پنهانی زندگی کرد. او سپس دوباره بازداشت و روانه تبعید شد. با دستگیری مجدد سپولواد دادگاه نظامی برای او ۲۸ سال زندان برید، ولی این بار هم به دلیل اعتراضهای بینالمللی رژیم پینوشه او را از زندان آزاد کرد و او را به تبعیدی ۸ ساله فرستاد. بخش بزرگی از دوران تبعید سپولودا در آلمان سپری شد. او برای تامین زندگی خود به رانندگی کامیون میان هامبورگ و استانبول اشتغال داشت. هفت سالی نیز در کشتی سازمان صلح سبز به تخریب محیط زیست در گوشههای مختلف اروپا اعتراض میکرد و در عین حال برای هفتهنامه اشپیگل هم گزارش و جستار مینوشت. بعدتر به فرانسه و نهایتا به اسپانیا نقل مکان کرد و در این سالهای اخیر همراه با خانوادهاش در آنجا زندگی میکرد.
با انتشار رمان "پیرمردی که داستانهای عاشقانه میخواند" در سال ۱۹۸۸ در ادبیات جهانی شناخته شد. از این رمان، فیلمی با بازی ریچارد درایفس ساخته شد. این رمان بر پایه دورهایست که او با بومیان «شوآر» در بخش آمازون اکوادور زندگی میکرد. داستان به هجوم توسعهطلبان، شکارچیان، و جویندگان طلا در جنگلهای بارانی آمازون میپردازد.
سپولوداد به خاطر آثارش چندین جایزه بینالمللی دریافت کرده بود.
او پس از آنکه برای حضور در یک جشنواره ادبی به پرتغال سفر کرد نشانههایی از ابتلاء به بیماری کروناویروس ۲۰۱۹ از خود نشان داد و شش هفته را در بیمارستانی در ابیدو شهری در شمال اسپانیا سپری کرد و سرانجام در سن ۷۰ سالگی در اسپانیا درگذشت.
- کتابها:
- وحشت، زندگی، مرگ و دیگر توهمات - ۱۹۸۶
- پیرمردی که داستانهای عاشقانه میخواند - ۱۹۸۹
- جهان آخر جهان - ۱۹۹۶
- جوجه مرغ دریایی و گربهای که به او پرواز کردن آموخت - ۱۹۶۶
- جنون پینوشه و دیگر مقالات - ۲۰۰۲
- قصه رفاقت گربه یونانی و موش مکزیکی - ۲۰۱۲
- کشف بزرگ حلزون - ۲۰۱۳
جمع آوری: #لیلا_طیبی (رها)
ـــــــــــــــــــــــــــمنابعــــــــــــــــــــــــــــ
- بیبیسی فارسی. ۲۸ فروردین ۱۳۹۹.
- دانشنامهٔ ویکیپدیای انگلیسی و فارسی.
- بانک اطلاعات اینترنتی فیلمها.
- https://t.me/rozshomareadabi
مجموعه اشعار هاشور ۰۹ #لیلا_طیبی (رهـا)
۱ - سیاهی:
از شب بیزار بودم
ناگهان،
نگاهم به نگاهت افتاد!
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
۲ - خبر نداری:
و کاش میدانستی،،،
بی بودن ات!
در خلوتِ تنهاییام،
شور وُ،
غوغا وُ
هراسها،
برپاست!.
#لیلا_طیبی (رها)
#هاشور
محمد صادق سعید
نیاز کرمانی
"محمدصادق سعید" متخلص به "نیاز کرمانى" فرزند میرزا کوچک، شاعر و نویسنده توانای معاصر در سال ۱۳۱۸ در قریه العرب از توابع کرمان به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در زادگاه خویش و به پایان برد. سپس در تهران در دانشکده افسری تحصیل کرد و در ستاد ارتش به امور فرهنگی مشغول شد. او سالها سردبیرى چند مجله در تهران را به عهده داشت و از جمله سردبیر ماهنامه ارتش بود. وی در سال ۱۳۵۸ انتشارات پاژنگ را تاسیس کرد و تا پایان عمر به چاپ و نشر کتاب مشغول بود.
او از سال ۱۳۴۴، کار خود با رادیو ایران را در زمینه نویسندگى و ترانهسرایى آغاز کرد و این همکارى تا سال ۱۳۵۲ ادامه داشت. نخستین کتابى که از نیاز کرمانى منتشر شد «برگزیده شاهنامه» بود که بعدها در ژاپن هم ترجمه و منتشر شد.
نیاز کرمانی، شامگاه ۱۲ شهریور ۱۳۹۳ به علت نارسایی کلیوی در بیمارستان سیدالشهدای کرمان درگذشت و در قطعه هنرمندان کرمان به خاک سپرده شد.
- کتابها:
۱- پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت ، تهران: پاژنگ، ۱۳۷۰، ۱۶۸ ص.
۲- حافظ شناسی، ۱۵ ج، تهران: گنج کتاب: پاژنگ، ۱۳۶۴.
۳- در روشنای عشق (مجموعه شعر)، تهران: پاژنگ، ۱۳۷۶، ۱۴۲ ص.
۴- در کوچههای خلوت شب، تهران: پاژنگ، ۱۳۶۶، ۲۱۶ ص.
۵- خمسه خواجوی کرمانی/ به تصحیح سعید نیاز کرمانی، کرمان: دانشگاه شهید باهنر کرمان، ۱۳۷۰، ۷۶۰ ص.
۶- دولت پیر مغان... باد که باقی سهل است (مجموعه مقالات حافظ شناسی)، تهران: پاژنگ، ۱۳۷۴، ۳۶۲ ص.
۷- سخن اهل دل: شرح احوال و آثار گویندگان بزرگ فارسی زبان از آغاز تا امروز، ۲ج، تهران: پاژنگ، ۱۳۶۷.
۸- کارگاه خیال (شعر کرمان)، تهران: پاژنگ، ۱۳۸۳، ۲۴۰ ص.
۹- مگر آئینهام (مجموعه مقالات)، تهران: ۱۳۷۴، ۲۵۶ ص.
۱۰- شعری که زندگیست، تهران: پاژنگ، ۱۳۷۶، ۶۶۴ ص.
استاد باستانی پاریزی در قسمتی از مقدمه آورده شده بر یکی از کتابهای نیاز کرمانی، به نام «کوچههای خلوت شب» چنین نگاشته است: «... چند سال قبل که با آثار دلپذیر و واقعاً زیبای همشهری جوان و نجیب و خلیق خودمان محمد صادق سعید کرمانی متخلص به «نیاز کرمانی» برخوردهام، احساس کردم که این نیاز درونی من برآورده شده است. نیاز اهل قریتالعرب از دهات نزدیک مشیز و نگار کرمان و در واقع همشهری، یا همسایه دیوار به دیوار شاعر و نویسنده شهید میرزا آقا خان بردسیری است. لطافت غزلهای نیاز کرمانی از زمزمه جویبارهای کوهستانهای آن حدود سیرآب شده است و به همین دلیل، خشونت نام آبادیی را که محل تولد اوست، مثل نسترنهای وحشی «کریک» همان کوهستان نگار که تخته سنگها و کمرهای تیره را در سایه لطافت خود میپوشاند، از خاطرهها خواهد زدود. تعبیرات لطیف و کم نظیری که در شعر نیاز میتوان دید، گویی عطر زیرههای جبالبارز و شادابی بابونههای اطراف ساردوئیه و ده بکری را دارد.»
- نمونه اشعار:
(۱)
کیم من؟ سرگذشت تلخ و بی آغاز و انجامی
پریشانی به شهر بیکران عشق، گمنامی
به راه زندگی سرگشتهای، آشفته سامانی
ز خود بیگانهای، ننهاده در راه طلب گامی
به رنگ گونهگون چرخ کجرو باخته رنگی
بدام آسمان فتنه جو افتاده در دامی
به شهر شب نجسته راه صبح آرزو هرگز
سیه روزی، ز ره واماندهای، برگشته ایامی
ز پا افتادهای، مستی، بمستی رفته از دستی
خراب عافیت سوزی، حریف دردی آشامی
به شهر آرزوها در هوای لعل شیرینی
ربوده بوسههای تلخ، هر شب از لب جامی
غروب سرد پائیزی، غم افزایی، غم انگیزی
نشان از آفتاب واپسینی بر لب بامی
حدیث سرگذشت تلخ از خاطر فراموشی
"نیازی" بر لب دور از لب لعل دلآرامی.
(۲)
چه غم گر اشک حسرت ساخت ویران خانهی ما را
که عشق آباد سازد عاقبت ویرانهی ما را
اگر کوشد به آزار دلم دمسردی گردون
شرار آه، گرمی میدهد کاشانهی ما را
ز یاران دور و دلتنگم، از صهبای یکرنگی
فدایت ساقیا لبریز کن پیمانهی ما را
نه بینی از جهان بیگانگی تا آشنا کردی
بدرد غم، دلِ از خویشتن بیگانهی ما را
بر افروزیم هر شب خلوت جان را به نور می
فروغ جام روشن میکند میخانهی ما را
نگاهم با نگاهش گفت اسرار درون ورنه
که میداد آگهی از حال ما جانانهی ما را
من از افسون چشمی تیره روزم وین عجب نبود
اگر شیرین سراید مرغ شب افسانهی ما را
نیاز آوای مشفق در دلم شوری فکند امشب
نمیپرسد کسی حال دل دیوانه ی ما را.
(۳)
در سینه، شیشه ی دلم از سنگ غم شکست
ساقی عنایتی که مرا جام جم شکست
دست خیال تا سر زلف تو را کشید
پای خرد در این ره بر پیچ و خم شکست
بس فتنههای خفته که بیدار شد ز خواب
در خواب ناز تا صف مژگان به هم شکست
رفتم که نقش چهر تو بر لوح دل کشم
در پیچ و تاب زلف تو پای قلم شکست
در گردش زمانه چو شد دور، دور ما
پیمان شکست ساقی و پیمانه هم شکست
پای امید گر شکند، نی عجب نیاز
آنجا که دست مردم صاحب کرم شکست.
جمعآوری و نگارش:
ــــــــــ #لیلا_طیبی (رها) ـــــــــ
- ماهیگیر:
دستهایش،
شبیه ماهی میلغزد،
-- لیز میخورد
☆
آه!
ماهیگیرِ چابکی نیستم!!!
#لیلا_طیبی (رهـا)
#کتاب_عشق_پایکوبی_میکند
#هاشور