نقد شعر
قرار نیست برای بالا رفتن از هر دیواری، مجدداً خودمان نردبان را اختراع کنیم! پیش از ما اختراعاش کردهاند
عنوان مجموعه اشعار : مجموعه اشعار هاشور در هاشور ۰۹
شاعر : لیلا طیبی
عنوان شعر اول : ۷۵
حالا؛
تمام روز'
موهای سیاه تنهایی را
--شانه میکنم،
و به ناخنهای کبودش
--لاک میزنم!
تا پلشتیهایش را
فراموش کنم!
عنوان شعر دوم : ۷۶
شعرهایم را،،،
مُثله کردم وُ،
به آتش انداختم...
...
تو اما؛
ابراهیم بودی که،
از شعله و دود-
به پا خواستی!
#لیلا_طیبی (رها)
عنوان شعر سوم : ۰
۰
نقد این شعر از : یزدان سلحشور
خانم لیلا طیبی سلام.
شعر، تخصص است. حرف عجیبیست؟! شاید! خیلیها در هنر دنبال «الهام» میگردند. «الهام» خوب است به شرط آنکه شاعر بتواند از آن استفاده کند. شرط استفاده هم آن است که بتواند اول «الهام» را روشن کند و شرط بعدی آنکه، کاربری آن را بلد باشد. به مجموعهی اینها میگویند: «تخصص». خطاست اگر فکر کنیم که شاعری از تعمیر موتور اتومبیل سادهتر است. «الهام» خوب است موقعی که قرار است در «فرمول یک» رانندگی کنیم اما قبلش باید رانندگی را یاد بگیریم. اگر من نتوانم با پراید خودم بدون اینکه به در و دیوار بزنم، یک کیلومتر رانندگی کنم با اتومبیل مسابقه فلان شرکت معتبر آلمانی چطور میتوانم در مسابقه شرکت کنم؟ شما از کاربران پرکار پایگاه نقد شعرید؛ درست است که پرکاری میتواند در روند پیشرفت شاعر مؤثر باشد اما نه به تنهایی. به نظر میرسد که بیشتر مینویسید تا بخوانید و این اصلاً خوب نیست البته از حق نباید گذشت که استعدادتان، بعضی مواقع به خلق متونی منجر میشود که در خود شهودی دارند مثل این:
سرگیجهای بُهت برانگیزست'
-روایتِ تو..
یعنی:
چه ربطی دارد؛
خشکسالیهای جهان وُ،
سردرگمیهای چارفصل؟!
وقتی،،،
نباشی!
بیاشکال نیست ولی به رغم ناآشنایی شاعر با شگردها و پیشینهی یک قرنی شعر مدرن ایران، جالب توجه است با این همه همیشه نمیتوان به باران امید بست برای کشتِ بدون آب! کاملاً مشخص است که نگارندهی سطرهای متونی که در مرسولههای پیشین و مرسولهی فعلی ارسال شده، حتی با «نقطهگذاری در شعر مدرن» آشنا نیست. آیا «نقطهگذاری در شعر مدرن» مهم است؟ صد در صد مهم است! با این حال مشکل فقط در نقطهگذاری و این ویرگولهای پشتِ سر هم و الخ... نیست. یک سؤال ساده: چقدر نقدهای پیشین دوستان منتقد را درباره کارهای خودتان خواندهاید و به موارد اصلی توجه نشان دادهاید؟ بگذارید چند نکته مهم را از آن نقدها خلاصه و تکرار کنم: یک. نظریههای متفاوتی در باب نوع مواجههی مخاطب با اثر هنری وجود دارد اما آنچه نمیتوان تردیدی در آن داشت تأثیر چگونگی تجلی خیال هنرمند در متن است و این چگونگی چینش و ارتباط اجزای متن است که فرمی را پیش روی خوانندهی اثر قرار میدهد تا خواننده از منظر آن فرم با دنیای متن همراه شود؛ بنابراین چنانچه یک متن صرفاً بازتابی از احساسات سراینده باشد، در محدودهی هنر مکتوب نخواهد گنجید. دو. اگرچه نمیتوان بهطور دقیق، تمامیِ ویژگیهای دلنوشتههای فضای مجازی را برشمرد، امّا بهراحتی میتوان جای خالیِ ویژگیهای آثار ادبیِ ممتاز را در دلنوشتههای فضای مجازی، ویژگی بارز و مشترک چنین آثاری دانست: توصیف و تشریح سادهی یک موقعیت معمولی و ساده، بدون کاربرد فرارویهای زبانی و برجستهسازیها و زیباییآفرینیهای کلامی، و اصرار بر عاطفی کردنِ آن، تنها با کاربرد یک فعل... سه. کوتاهسرایی آفتهایی دارد که باید بشناسیم: معمولاً اشعار سپید کوتاه به سوی کاریکلماتور سوق داده میشوند اگر اساس موجودیتشان بر پایهی یک بازی زبانی یا آرایهی لفظی باشد! برای شناخت این آفت بهترین روش ترجمهپذیری است چون کاریکلماتور ترجمهپذیر نیست و زندانی زبانی است که در آن به وجود آمده است. آفت دیگر ابهام است و دلیلش هم این است که شاعر برای کوتاه کردن متن حذفهای نابجا میکند حذفهایی که متن را مبهم میسازد به حدی که ارتباط مخاطب را با متن دچار مشکل میکند... به گمانم مرور بدی نبود. خودِ من که چیزهایی یاد گرفتم. فکر میکنید دارم شوخی میکنم؟ ابداً! همهی ما تا پایانِ عمرمان محتاج آموختنایم. ممکن است که من 52 ساله با سابقهی حضور چندین دههای در ادبیات، بیشتر از شمای 31 ساله با سابقهی حدود 2 سال، از توصیههای دیگران بیاموزم چون پیچش مو را میبینم! فرقش فقط در همین است! شعر منثور، فقط حس نیست اگر فقط حس بود تمام گلهگذاریهای اجتماعی در صفهای اتوبوس، خرید مرغ با قیمت مصوب بازار یا سرسره بادی در پارکهای تفریحی بچهها، باید شعر میشدند! خدای من! چقدر شعر میشدند آن وقت؟! شعر منثور، در مقایسه با قالبهای دیگر –اعم از کلاسیک و نو- فقط وزن عروضی ندارد و اغلب، قافیه! باقیِ عناصرِ شعر را باید داشته باشد و وقتی که پشتِ سر هم نوشته میشود باید مخاطب را قانع کند که شعر است نه نثر! به این شعر بیژن نجدی توجه کنید که پشتِ سر هم مینویسمش عمداً: «اتوبوسی آمده از تهران یکی از صندلیهایش خالی است قطاری میرود از تبریز یکی از کوپههایش خالی است سینماهای شیراز پر از تماشاچی است که حتما ردیفی از آن خالی است انگار یک نفر هست که اصلا نیست انگار عدهای هستند که نمیآیند شاید، کسی در چشم من است که رفته از چشمم نمیدانم !» حالا متن شما را هم پشتِ سر هم مینویسم: «حالا؛ تمام روز' موهای سیاه تنهایی را شانه میکنم، و به ناخنهای کبودش لاک میزنم! تا پلشتیهایش را فراموش کنم!» پیشنهاد میکنم با مراجعه به نزدیکترین کتابخانه عمومی نهاد کتابخانههای کشور، کتابهای «شعر نو از آغاز تا امروز» محمد حقوقی و «تاریخ تحلیلی شعر نو» شمس لنگرودی را به امانت بگیرید و بسیار بخوانید. چرا؟ چون ما قرار نیست برای بالا رفتن از هر دیواری، مجدداً خودمان نردبان را اختراع کنیم! پیش از ما اختراعاش کردهاند. فقط باید در خانهی ادبیات خودمان، بگردیم و نردبان را پیدا کنیم! پیروز باشید.
منتقد : یزدان سلحشور
یزدان سلحشور متولد 13 آذر 47 در رشت. شاعر، نویسنده، منتقد[ادبی-سینمایی]،مدرس، ویراستار،روزنامهنگار داور دو دوره جایزه جلال آلاحمد و دو دوره جشنواره شعر فجر و جوایز ادبی دیگر از جمله جایزه نیاوران
- ۰۰/۰۵/۲۲