مریم یوسفی نصیری نژاد
سرکار خانم "مریم یوسفی نصیرینژاد"، شاعر، نویسنده، مدرس و ترانهسرای گیلانی، زادهی اردیبهشت ماه ۱۳۵۵ خورشیدی،در شهر لاهیجان و اکنون ساکن رشت است.
مریم یوسفی نصیرینژاد
سرکار خانم "مریم یوسفی نصیرینژاد"، شاعر، نویسنده، مدرس و ترانهسرای گیلانی، زادهی اردیبهشت ماه ۱۳۵۵ خورشیدی،در شهر لاهیجان و اکنون ساکن رشت است.
ایشان در خانوادهای فرهنگی و اهل هنر و ادب رشد کرد و تربیت یافت، و از چهارده سالگی طبع شعر عیان شد.
مقالهنویسی و کاریکلماتور نیز جزء فعالیتهای هنری ایشان محسوب میشود.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
◇ کتابشناسی:
- بانوی غزل
- گلشن غزل
- لعل غزل
- هنگامه غزل
- مسیحای غزل
- ترنم زلال عشق
- ای کاش که این بغض به باران برسد
- حورا
- من و تو حق داریم
- ماهی لبخند من
- کوچولوی نقاش باشی
- دنیای رنگی رنگی
و...
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
◇ نمونهی شعر:
(۱)
السلام ای زنده چون تندیس عشق!
با تو حوا شانه کرده گیس عشق!
باز باران میزند از یاد تو
دیدگان از خاطراتت خیس عشق
عاشقان را عاشقی آموختی
ای بلندآوازه از تدریس عشق
عقل سرگردان و حیران عاقلان!
جمله خواهان تو با تقدیس عشق!
جانِ جان! هنگامهای، ای شعر تر
چون نگاری خفته در پردیس عشق!
قاصرم از وصف اوصافت، ببخش
ای حسین، ای ناموَر قدیس عشق!
(۲)
محبّت، به راهش مُردَّد نشد
زِ افسار دنیا مقیّد نشد!
به مستی چو پیمانه، اغراق نیست
دَمی، دلربایندهی بد نشد!
اسیرش کمندِ جهانی، ولی
دل افتاده، در دل مجدّد نشد
محبّت زِ ایمانِ احساس خود
بگو لحظهای در قفا، بد نشد!
چو شادی و غم، از محبّت به عشق
دو خطِّ موازی و مُمتد نشد!
به میمش، چنان حلقه مستانه زد
که افتاده در حلقهاش، رد نشد
خدا را! چنین قائله زنده کن
کسی از محبت که مُرتد نشد
زبان از مقامش گشودم ولی
حدیثی که دفتر بگنجد، نشد
عطایش، دل و نوشداروی جان
بدان پایه، افسانه هم قد نشد!
از این عشقِ افسونگرِ دلربا
کمی لایقش، شکر ایزد نشد.
(۳)
باران اگر آید ولو آهسته، خرسندم!
از اینکه هستی فکر من پیوسته، خرسندم
از اینکه در دل دوستت دارم، تو هم من را…
مجنون و لیلایی چنین دلبسته! خرسندم
مستحکم ایمان دارم ایمان! بیخیال… آرام؛
حتا اگر باشد دری هم بسته، خرسندم!
دریا تویی! جذاب تا خود میکِشی من را
مانند رودم_ باد پا_ وارسته، خرسندم
حیران و بیمقصود بود آدم ولی حالا
تکلیف خود را کاملاً دانسته، خرسندم!
گفتی که باید بگذری از غیر اگر هستی
هستم… گذشتم… از جهان بگسسته خرسندم
قانع نبودم چون نمیدانستم از اول؛
با چون تویی _ تو ای خدا _ کَت بسته خرسندم!
دیوانه میخواهی و من دیوانه، از اینکه…
عقل از سَرَم با عشق پاکات جَسته خرسندم!.
(۴)
برایم دین و دنیایی، تو را دلباب میبینم
تمام لحظههایم را به شوقات ناب میبینم
نسیمی خوب و دلسوزی که میفهمد شقایق را
نفس تنگ است تا بر من، تو را بیتاب میبینم!
اگر آغوش مهرت را به رویم بسته بگذاری
خودم را مثل ماهی گیج در گرداب میبینم!
نمیآید به چشمم ماه و خورشید، آسمان یا کوه
که دریایی و من رودم، تو را جذاب میبینم
امید انگار میبیند به جایم، با تو این دنیا
همه نور است و حتا ابر را مهتاب میبینم!
دوباره میشوم زنده، نفس تا میکشم از تو
چنین عطری که جانبخش است را نایاب میبینم!
اگر یادت نباشد روح سرگردان و جسمم را
نه با دریا فقط وابسته با مرداب میبینم
شناگر میشوم در بحر رویاهای خود با تو
بیابان هم اگر باشد، مداوم آب میبینم!
(۵)
با چشم خودم دیدهام اعجاز شده
افتاده هم آمادهی پرواز شده!
هر روز خجسته است و نحسی رفته
با تو گرههای کور من، باز شده!
(۶)
در لاک سکوت خود، نهفتن سخت است
بیداری و میزنی به خفتن، سخت است
اغلب، من و واژهها گلاویز شدیم...
با قصد تو شعر ناب گفتن سخت است!
(۷)
شادابیِ بیمثال نابی در من
چون باغِ پُر از عطرِ گلابی در من
نامات که امید است ولی از نظرم
گرما و فروغ آفتابی در من!
(۸)
دزدی به تمام گنج قارون زده است…
انگار که دشمنی شبیخون زده است...
از بس که کتاب بیطرفدار شده…
یک غده به نام جهل، بیرون زده است!
گرداوری و نگارش:
#لیلا_طیبی
┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
سرچشمهها
https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
www.paytakhtesher.ir
www.daryaaknar.ir
www.ketabrah.ir
و...
- ۰۴/۰۸/۲۵