لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

وبلاگ خصوصی انتشار نوشته ها و اشعار بانو
#لیلا_طیبی (رها)

بایگانی

۱۵ مطلب در مهر ۱۴۰۴ ثبت شده است

۱۲
مهر

خانم "مریم الله‌دادیان" شاعر ایرانی‌ست، که در دو حیطه‌ی شعر کلاسیک و شعر نو قلم‌فرسایی می‌کند.

 

مریم الله‌دادیان

خانم "مریم الله‌دادیان" شاعر ایرانی‌ست، که در دو حیطه‌ی شعر کلاسیک و شعر نو قلم‌فرسایی می‌کند.

 

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

 

◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
نیا به خانهـی من بعد از این، که جای تو نیست
ندارمت به تمامی و دل برای تو نیست
به پشت پنجره‌ام جیک‌جیک مستان است
به پشت پرده شنیدم، صدا صدای تو نیست
به کوچه‌های پر از خاطرات برگشتم
چه کرده‌ای؟ و کجایی؟ که رد پای تو نیست
چنار لخت خیابان و برف و چتری خیس
و من هوای تو را؟ نه! هوا هوای تو نیست
دلم گرفت به آواز  دوره‌گردی پیر
خدای آن دگران، گوئیا خدای تو نیست.

(۲)
من بلاگردان تو، مشکل‌گشای هیچ کس
با وجودت دل نباشد در هوای هیچ کس
سخت دلتنگم، نصیحت می‌کند مادر مرا
هیچ تاثیری ندارد گفته‌های هیچ‌ کس
مرغ بال و پر شکسته روی ایوان توام 
من برای تو شکستم نه برای هیچ کس
بی‌تو احساس غریبی می‌کنم در خانه‌ام
نیستم غیر از تو دیگر آشنای هیچ کس
کاش هرگز زندگی، یادم نمی‌داد عاشقی
هیچ کس چون من مبادا مبتلای هیچ کس.

(۳)
گفتی به من که می‌شود امشب گناه کرد
یا مثل روزهای قدیم اشتباه کرد
یک استکان فراغت و رقصی شبانه را...
با عشق می‌شود که مرا سر به راه کرد
گفتم که ماه می‌نگرد پرده را بکش
باید که چشم پنجره‌ها را سیاه کرد
هر بار توبه کردم و هر بار هم دلم
مشتاق‌تر که می‌شود آری گناه کرد.

(۴)
آسمان دل من ابری و طوفانی شد
چشم من پشت در و پنجره بارانی شد
گوشه‌ی خلوت خاموش خودم می‌مانم
فصل، فصل غم من فصل غزل‌خوانی شد
تا به خود آیم و با عشق دهم دست وفاق
دست‌های دل من سرد و زمستانی شد
چشم دارم به تو و گرمی دستان خدا
گر چه دیدم نفست باعث ویرانی شد.

(۵)
در آستانه‌ی طوفان  پناه می‌خواهم
برای رد شدن از جاده راه می‌خواهم
کنار وسعت دلتنگی‌ات کمی جا هست؟
برای شعر شدن تکیه‌گاه می‌خواهم
بگو به ابر ببارد به روی خسته دلان
برای مزرعه‌ی دل گیاه می‌خواهم
تو آدمی و من از جنس پاک حوایم
به فصل سبز غزل‌ها، گناه می‌خواهم.

(۶)
دیشب دل من عاشق و رسوای که بودی!؟
تا بانگ اذان، محو تماشای که بودی!؟
پیراهن گلدار بهاران به تنم بود
پاییز شدی در پی سودای که بودی!؟
عمری در این سینه زدند و نگشودم
با دامنی از درد پذیرای که بودی!؟
من سوختنت را نشنیدم ولی از دور
دیدم که شکستی به تمنای که بودی!؟
غیر از من تنها که برایت نگرانم 
در خاطر که، عشق که، رویای که بودی!؟

(۷)
در اضطراب هر ضربان دوست دارمش
از پشت شیشه با هیجان دوست دارمش
از چشم‌های مشکی وحشی پرست او
دیوانه‌ام که با دل و جان دوست دارمش
از کوچه‌ها صدای خزان می‌رسد به گوش
بیش از نوای حزن «بنان» دوست دارمش
چون شعرهای سعدی شیراز، ساده است
چون چشمه‌های آب روان دوست دارمش
تا دید می‌روم دم در با اشاره‌ای...
از آن زمان که گفت: بمان، دوست دارمش.

(۸)
دیوار بود پشت سر و روبروی ما
شب می‌رسید ما سر باور نداشتیم
بس ضربه، روزگار به ناحق به ما زده
چون کودکی یتیم که مادر نداشتیم...

(۹)
خواب بود
رویای رسیدن به سفیدی‌ها
که می‌دیدیم

من خورشید را
گوشه‌ی دفترم
نقاشی کردم
تا دخترم
ایمان بیاورد
به روشنایی‌ها.

(۱۰)
اندوهت را
در زمین کاشته‌ای
خاک اناری شده است
کبوتران
ردیف ردیف
روی شاخه‌های لخت
سرهایشان را
لابه‌لای بال‌های بی‌تابشان
پنهان می‌کنند

لطفن
در سینه‌ات
مخفیگاهی بسازی
تا
شب‌ها
دنیا
آرام بخوابـد.

(۱۱)
چند نگاه 
فاصله بود
تا دستان خورشید
تو اما
ابرهای آلوده را
پشت پنجره‌ی انتظار
نظاره‌گر بودی و
شکوفه‌های اناری را
به دست بادهای انتظار سپردی

(۱۲)
تاب بیاور
پشت دیوارهای سیمانی
نان
بوی ناب گندم‌زارهایی را می‌دهد
که با نوازش بی‌دریغ خورشید قد کشیده‌اند

تاب بیاور
که من
هر شب
به کودکانم
مشق انتظار می‌دهم
و هر صبح
خانه
معطر به بوی باران است.

(۱۳)
تا ماه
با پرندگان
پرواز می‌کنی بی‌من
کنار دلتنگی‌های پنجره می‌ایستم
فردا
باز از آغوش من
متولد می‌شوی
یاغی‌تر
چون اسبی رها در دشت.

(۱۴)
سرم گیج می‌رود
هوای سبز
لابه‌لای ستون‌های سیمانی
گم شده است
خورشید
رسالتش را
نیمه کاره رها کرده
به ابرها سپرده
و بادهایی
که هروله کنان می‌بارند
تا سیاهی‌های خیابان‌ها را
پاک کنند

من
به این جا کوچانده شدم
نه برای پرواز
برای دویدن
برای نرسیدن.

(۱۵)
دستان خورشید
سایه‌های سنگی را
از سرم دور کرده است

ریشه‌هایم را
تا دریاها
تاب داده‌ام
می‌دانستم
پرندگان
به دیدارم می‌آیند.

(۱۶)
از چنگال پاییز می‌گریزم
زمستان
دست می‌کشد بر سرم

زمان بوسه‌ی مرگ
در آغوش قفس 
روسری‌ام را به بهار برسان.

(۱۷)
انتظارت
مهربانی ابرهای فروردین است
برای باغچه
و زیبایی شکوفه‌های انار است
روی پیراهن دخترم
که انتظار را
شعر می‌بیند در نگاه من.

(۱۸)
...
مرا چه کار
به خواب‌های سیاه سرزمین‌های دور

من
دلخوشم
به آسمان ابری خاورمیانه‌ام
خاورمیانه سیاهم
که چون
بیوه زنی جوان است
بیوه زنی جوان.

(۱۹)
جنگ‌ها که تمام شود
بر می‌گردم
تا از دل آوارها
استخوان استخوان
خاطرات سبز را
جدا کنم
و در دل زمین مرده بکارم

فرزندانم باید
به فردا برسند
به درختان همیشه سبز.

(۲۰)
وقتی ماه
از شیب ملایم غروب
به پنجره‌ی خسته‌ام سرک می‌کشد
من
با تمام سلول‌های خاکستری مغزم
روی شانه‌های مفلوک زمین
واژه
واژه
می‌بارم

شاید
ماه
در گوش خدا
دردها را هجّی کند.
 

گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی
 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
 

سرچشمه‌ها
https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
@Maryamallahdadian
و...

  • لیلا طیبی
۱۱
مهر

خانم "رویا سامانی"، شاعر ایرانی‌ست.

 

رویا سامانی
 

خانم "رویا سامانی"، شاعر ایرانی‌ست.

 

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

 

◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
مرا ببر
ببر به سمت بادبادک‌های
رها شده از نخ
به گذرگاه فصل‌ها
و علفزارهایی که می‌رمد
از رقص رمه
به خنده‌ی زنگوله‌ها
که از پس پرده‌ی باد می‌آید
مرا ببر به عمق قصه‌های فردا
به بوی کوچه‌های صبح
که خوش‌طعم‌تر از
چای لاهیجان
است...

(۲)
دریا زنی‌است
با چشمان تیله‌ای
که با هر باد
عشق
موج‌ها را پس می‌زند.‌‌‌..‌

(۳)
مثل بوی باران روی خاک داغ
مثل صدای پاییز
که تنهایی برگ‌ها را می‌شمارَد
مثل شمعی
که در تاریکی خاموش می‌شود
یا…
گنجشکی که از شکار باز
می‌لرزد
یا شاخه‌ی هراسیده از طوفان
با غروبی در ته دریا
مثل فانوس دریایی
که در مه گم می‌شود
اما هی می‌درخشد
مثل سکوت ماهی‌ها
که روی دریا مشق می‌نویسد
ترسان ترسان
دوستت دارم
دوستت…

(۴)
دور از تو…
پیراهنم ملحفه‌ی سفیدی‌ست
که در گلوی جمعه تاب می‌خورد
و صبحانه‌ام تکه‌ای نان بیات
با عسلی که طعم باران
خاک خورده می‌دهد…

(۵)
در این هوای هیچکس
نبضم برگ خشکیده‌ای است
در دستان باد
با سینه‌ای
پر از نوحه‌های قدیمی
که تو را صدا می‌زند.

(۶)
برادرم بوی دریا می‌داد
مادرم هر صبح
رج به رج
وِردی در گوش باد می‌خواند
تکه نانی را قاضی می‌کرد
تا مرغان دریا،
اندوه او را نوک بزنند…
حالا!!!
چکمه‌هایش قصه‌یِ
مروارید‌ها را
روی موهایم می‌بافند…

(۷)
گفتم اگر این
       حس بارانی‌ام نبود
شاید در بطن تو ریشه نمی‌جنباندم
گفتم اگر خیسی این پنجره نبود
امروز صبح
انگیزه‌ام به دیدن دوباره‌ات
پا نمی‌داد
گفتم، شاید از گشادی مردمکِ چشم‌هایم
معنی انتظار را بخوانی
گفتی پلاک خانه‌ام
عوض شد یا
           نمره عینکت بالا رفت؟

(۸)
چنارهای
خیابان ولی عصر
نفس‌هایت را پُک می‌زنند
برگ پیری 
صبح به صبح
نشانی‌ات را
از جیب خورشید بیرون می‌کشد
تا گنجشگ‌های غمگین
پرواز را از یاد نبرند…

(۹)
زائری
که رسیده بود
به عریانی باغ‌
زبان شعرم را می‌دانست
منی که اهلی توست
تا از پلکی بگوید که
با نبض جاده
می‌پرد،
پرنده‌ای‌ام
که روی یک پا ایستاده
از این درخت به هر درختی
می‌جهم…
کسی مرا نمی‌بیند
صدایم نمی‌کند
بی‌حضور تو
بال‌هایم 
آسمان را
خاکستری نقاشی می‌کند.

(۱۰)
شاخه‌ی تنهایی
که هر روز
چند پرنده می‌زاید و
آسمانم ‌را می‌لرزاند
می‌کشد سایه‌ی قدیمی را
بر صفحه‌ی کاغذ
به دیدنم که آمدی
ترکه‌ای انار بیاور
تا شلاق شود بر دستم
باید اسمت را با لهجه‌ی
پاییز بنویسم…

(۱۱)
من حتی
برای تویی که
ندیدمت
دلتنگم…

(۱۲)
فراتر از پرواز
موهای تو بود
در باد
پر کشید…

(۱۳)
می‌خندی
و باز
از روی لب‌هایت مشق
می‌نویسم…

(۱۴)
این غنچه‌ای که در
دستم نشسته است
ادامه‌ی زخم‌های توست
که هر روز
می‌شکفد…

(۱۵)
زخم‌ها پیله کرده‌اند
 به تاول‌های تنم تا
باز این قطره‌های سرد باران
که در زیر هزار، پا ابر خاکستری
چاییده است
خاموش گریه کند
ای پرنده‌ی غریبی
که ظلمت شب را شکافته‌ای
به حیاط خلوتم که می‌رسی
غم‌هایم را رفت‌وروب کن
که این چینی شکسته
به دست هیچ چینی‌بندی
وصله نمی‌شود.

(۱۶)
[خیال تو]
قصه‌ی ناتمام
لب‌های پروانه‌ست
تو
که به شاهراه گیلاس‌های تلخ
پیله می‌کنی
بگو،
نشئه‌ی کدام عطر شیرین صبحی
که آفتاب با پنجه‌هایش
به سینه می‌کوبد
و آسمان دانه‌های ستاره می‌کارد
تو که
از دل بادباک‌های تنها
به زمین می‌رسی
بوی دریا می‌دهی
اما هنوز
خیال تو شبرین‌تر از
عاشق شدن است…

(۱۷)
عطر مویت‌
نه باد آورد وُ نه باران
این کدام دکان عطاری‌ست
که تمام زنان شهر،
عطر تو دارند؟!

(۱۸)
چشم ماه خون بود
وقتی سنگفرش خیابان
سرخ تر از انار می‌تابید
تا  سایه‌ای در دل تاریکی شب
با لهجه‌ی آفتاب
شبیه به رقص نور
به صورت خورشید برقصد
مثل رقص خدا با نور…

(۱۹)
خسته‌ از رسیدن‌های کال
به انزوای خطوط رسیدم
و تو آمدی…
غزل بانو
چه دیر رسیدی
چه دیر رسیدی
تا با سطرها گلاویز شدم
آخ،
میدان جنگ است و من
هر صبح گندم می‌کارم
تو درو می‌کنی
حالا
از نیمه‌ی راه برگشته‌ایی
به مین‌هایی که کاشتی
گل پرتاب کنی
و من،

باید روزی صد بار بجوم،
کلمات را!
تو…
از زخم دهانم چه می‌دانی
که
باز از تو می‌گوید
این آسمان هم که حسابش جداست
بس
که حسود است
روی سطرهایم
باران می‌زایید.

(۲۰)
این همه راه آمدم تا
از تو بگویم
از باغ انار
از خنده‌ی سیب
در رقص علف و باد،
و فانوس نگاهم که دانه پاشید
به آستین زمین
که درحواس پرتی پلک‌هایم
مسافری
زائر این خانقاه شود
ببین آفتاب را
به تماشا ایستاده
تا عاشقانه‌ی تو را نماز کند...
 

(۲۱)
آسمان و زمین را
برای داشتنت
بهم دوخته است
این منه آسمان جل

(۲۲)
تو برای هر افسانه‌ای
هزار و یک شبی
با من بیا
تا پایان شهرزاد افسانگی

(۲۳)
سرخی گونه‌هایت
جای بوسه‌ی خورشید است
چه شرم به تو می‌آید
تا می‌گویم دوستت دارم
سیب گونه‌ات
سرخ‌تر می‌شود.

(۲۴)
وقتی خیس می‌خورند
کلمات در گلوی من
کسی چه می‌داند
که این بغض سرکش
چه چیزی را بالا نمی‌آورد
پلک‌هایم اما 
شب به شب خوابت را
خط خطی می‌کنند.
 

گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی
 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
 

سرچشمه‌ها
https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
https://m-bibak.blogfa.com
https://www.sepko-parsi.ir
https://shahrgon.com
https://sepitakk.ir
@anahita.5657
@Shahrgan
و...

  • لیلا طیبی
۱۰
مهر

دکتر "ثریا حکیم‌ آوا" فرزند "حسن سلطان"،  زاده‌ی ۸ می سال ۱۹۸۰ میلادی، برابر با شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۵۹ خورشیدی، در روستای قرقچیکوم شهر کانی‌بادام استان خجند تاجیکستان است.

 

ثریا حکیم آوا

دکتر "ثریا حکیم‌ آوا" فرزند "حسن سلطان"،  زاده‌ی ۸ می سال ۱۹۸۰ میلادی، برابر با شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۵۹ خورشیدی، در روستای قرقچیکوم شهر کانی‌بادام استان خجند تاجیکستان است.
ایشان تحصیلات ابتدایی را در دبستان دیهه‌ام گذراند، و در سال ۱۹۹۷ وارد شعبه‌ی روزنامه‌نگاری دانشگاه خجند به نام آکادمیسین باباجان غفوراف شد و پس از پایان دانشگاه در سال ۲۰۰۲ وارد دوره‌ی کارشناسی ارشد شد و بعد از آن تز دکتری خود را با موضوع «ویژگی‌های اجتماعی شعر معاصر تاجیک» به نگارش در آورد، و در حال حاضر استاد رشته‌ی روزنامه‌نگاری دانشگاه خجند است و هم‌چنین با نشریه‌ی "حقیقت سغد" در شهر خجند همکاری دارد.
ایشان اشعار خویش را در قالب‌های سنتی غزل، رباعی، دوبیتی و نیز اشعار نیمائی می‌سراید و تلاش می‌کند با ابتکار و خلاقیت‌های تازه خوانندگان شعر را مسرت ببخشد. وی در موضوعات ادبی و فرهنگی مقالات و نقدهای بسیاری نوشته و از فعالان عرصه‌ی شعر تاجیکستان محسوب می‌گردد.

 

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

 

◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
ﯾﺎﺭ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ، ﮐﻪ ﺑﺎﺷﻢ نسخه‌ی ﻧﻐﺰ ﺑﻬﺎﺭ،
ﺯﻟﻒ ﭘﯿﭽﺎﻥ ﺷﺮ - ﺷﺮﯼ ﺍﺯ ﮐﺎﮐﻼﻥ ﺁﺑﺸﺎﺭ
ﺑﺮﻑ ﺭﺧﺴﺎﺭﻡ ﺑﮕﻮﯾﺪ، - ﻻﻟﻪﺭﻧﮓ ﺩﻟﺮﺑﺎ،
ﺳﺒﺰﻩﻫﺎﯼ ﺳﺮﺥ ﮔﻠﺒﺮﮒ ﻟﺒﺎﻧﻢ ﺁﺑﺪﺍﺭ
ﻋﻄﺮ ﻣﺸﮑﯿﻦ ﺗﻨﻢ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ، ﺩﺭ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﺧﻮﯾﺶ:
- ﻫﺴﺖ ﺧﻮﺷﺒﻮﺗﺮ ﺯ ﻫﻮﻟﺒﻮﯼ ﮐﻨﺎﺭ ﭼﺸﻤﻪﺳﺎﺭ
" ﺭﺍﻫﺰﻥ "، - ﮔﻮﯾﺪ ﺑﻪ ﺷﻮﻗﯽ ﭼﺸﻤ‌ﻬﺎﯼ ﻣﺨﻤﻮﺭﻡ،
ﺍﻭ ﻣﯽ ﻧﺎﺏ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﻧﺎﻡ ﺑﻨﻬﺎﺩﻩ " ﮐﮕﺎﺭ"
ﻭﻗﺖ ﺗﻮﺻﯿﻒ ﺩﻭ ﺍﺑﺮﻭ ﮔﻮﯾﺪﻡ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺑﺎﺯ:
- ﺑﺎ ﮐﻤﺎﻧﺶ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺟﺎﻥ ﻣﺮﺍ ﺁﺳﺎﻥ ﺷﮑﺎﺭ!
ﺣﺴﻦ ﻟﯿﻠﯽ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﭼﺸﻢ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ،
ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ! ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﺣﺮﻑ ﯾﺎﺭ؟

(۲)
ﮔﻔﺘﺎ: ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﯼ ﻭ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﭼﻪ ﮐﺎﺭﺵ ﻣﯽﮐﻨﯽ؟
ﺍﯼ ﺷﻮﺥﭼﺸﻢ ﺳﺮﮐﺸﻢ ﺗﺮﺳﻢ، ﮐﻪ ﺧﺎﺭﺵ ﻣﯽﮐﻨﯽ
ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻪ ﺍﻭ: ﮐﺎﺭ ﺗﻮ ﭼﻪ؟ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﺭﺳﻢ ﺩﻟﺒﺮﯼ،
ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺷﻮ، ﻧﻮﺑﺖ ﺭﺳﺪ ﺟﺎﻧﯽ ﻧﺜﺎﺭﺵ ﻣﯽﮐﻨﯽ
ﻣﺮﻍ ﺩﻟﻢ ﺑﻨﺪ ﺗﻮ ﺷﺪ، - ﮔﻔﺘﺎ ﭼﻪ ﺣﺎﺟﺖ ﺩﺍﻡ ﺭﺍ؟
ﺑﺎ ﺩﺍنه‌ی ﺧﺎﻝ ﻟﺒﺖ ﻫﺮ ﺩﻡ ﺷﮑﺎﺭﺵ ﻣﯽﮐﻨﯽ
ﮔﻔﺘﻢ: ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﯽ ﻣﮕﺮ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺟﻨﮕﻞ، ﺭﺳﻢ ﻋﺸﻖ،
ﻋﻘﻞ ﻭ ﺧﺮﺩ ﺑﺮ ﺯﻭﺭ ﺩﻝ ﺧﺪﻣﺘﮕﺰﺍﺭﺵ ﻣﯽﮐﻨﯽ
ﺩﺭ ﭘﯿﺶ ﺩﺯﺩ ﺑﺎ ﻫﻨﺮ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻣﺎﻟﺶ ﻣﺘّﻬﻢ،
ﮔﻔﺘﺎ، ﮐﻪ ﻋﯿﺒﺖ ﺑﺮ ﺩﻟﻢ ﺁﺳﺎﻥ ﭼﻪ ﺑﺎﺭﺵ ﻣﯽﮐﻨﯽ!
ﮔﻔﺘﻢ: ﺧﯿﺎﻝ ﺭﻭﯼ ﺗﻮ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﮔﻨﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺩﻟﯿﻞ،
ﺍﯾﻦ ﻋﯿﺐ ﻫﻢ ﺑﺮ ﮔﺮﺩﻧﺶ ﺁﺧﺮ ﺧﻤﺎﺭﺵ ﻣﯽﮐﻨﯽ
ﺩﺍﻧﯽ ﭼﺮﺍ ﺩﻝ ﺑﺎ ﺳﺘﻢ ﻗﺼﺪﯼ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟
ﺑﺎ ﻭﻋﺪه‌ی ﺭﻭﺯ ﻭﻓﺎ ﻫﯽ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺵ ﻣﯽﮐﻨﯽ
ﮔﻔﺘﺎ: ﺛﺮﯾﺎ ﻫﻢ ﻣﮕﺮ ﻋﺎﺷﻖﮐُﺸﯽ ﺭﺍ ﭘﯿﺸﻪ ﮐﺮﺩ؟
ﮔﻔﺘﻢ: ﻗﻠﻢ ﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﺷﻤﺎﺭﺵ ﻣﯽﮐﻨﯽ.

(۳)
ﭼﻮﻥ ﯾﺎﺩ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺳﺮ ﻣﺎ ﮔﺸﺖ ﺧﺮﺍﻣﺎﻥ،
ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﺩﻟﻢ ﻭﺍﻟﻪ ﻭ ﺷﯿﺪﺍ ﻭ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ
ﺩﺭ ﺑﻨﺪ ﻣﺮﺍ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺍﻣّﺎ ﺗﻮ ﻧﺪﺍﻧﯽ؟
ﺧﻮﺩ ﺑﯿﻦ، ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﺎﻩ ﺯﻧﺨﺪﺍﻥ
ﺍﯾﻦ ﻧﺎﺯ ﻭ ﻋﺘﺎﺑﻢ ﺍﮔﺮﺕ ﮐﺎﺭﻩ ﻧﺪﺍﺭﺩ،
ﺑﺮ ﺑﺎﺩ ﺩﻫﺪ ﻋﻘﻞ ﺗﺮﺍ ﺳﯿﻠﻪ ﺯﻟﻔﺎﻥ
ﮔﺮﻣﮏ ﺑﻨﻤﻮﺩﺕ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ کلچه‌ی ﺭﻭﯾﻢ؟
ﭼﻮﻥ ﻧﺎﻥ ﺑﻨﻤﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﮔﺪﺍ ﺁﻥ ﻣﻪ ﺗﺎﺑﺎﻥ
ﺩﺭ ﺑﺎﻍ ﺩﻭ ﺭﺧﺴﺎﺭ ﺷﻤﺎ ﻻﻟﻪ ﺩﻣﯿﺪﺳﺖ،
ﺧﻨﺪﺍﻥ ﺯ ﭼﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﯾﯽ ﮔﻠﻔﺸﺎﻥ؟
ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺳﺎﻗﯽ ﭘﺮ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺩﺍﺭﺩ،
ﯾﮏ ﺟﺮﻋﻪ ﻧﻨﻮﺷﯿﺪﻩ ﺷﺪﻡ ﻣﺴﺖ ﻭ ﻏﺰﻝﺧﻮﺍﻥ
ﻣﻦ ﻣﺴﺖ ﺗﻤﻨّﺎﯼ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺷﺪﻩﺍﻡ، ﺑﯿﻦ
ﮐﻨﯿﺎﮎ ﺑﻪ ﮐﯽﻫﺎ ﻣﯽﺑﺮﺩ ﺁﻥ ﺳﺎﻏﺮ ﭼﺸﻤﺎﻥ؟
ﺍﯼ ﺩﻟﺒﺮ ﺷﻮﺭﯾﺪه‌ی ﻣﺎ ﺭﺣﻢ ﺑﻔﺮﻣﺎ،
ﺁﺯﺍﺩ ﮐﻦ ﺍﺯ ﺩﺍﻡ ﺭﺳﻦ ﺟﺎﺩﻭﯼ ﻣﮋﮔﺎﻥ.

(۴)
ﮔﺮ ﭼﻪ ﻋﺸﻘﺖ ﺟﺎﻧﺐ ﺩﺭﺩﻡ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ
یاﺩ ﺭﻭﯾﺖ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﺎ ﺭﺍ ﮐﻔﺎﯾﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﻟﺬّﺕ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺷﺒﻨﻢ ﺭﻭﯼ ﮔﻞ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻮﺩ
ﺗﻮ ﻣﮕﺮ ﺩﯾﺪﯼ، ﮐﻪ ﺍﻭ ﺑﺎﺭﯼ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ؟
ﺧﻮﺍﺏ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺭﻭ ﺑﻨﺸﺎﻧﺪﻩ ﻗﻠﺒﻢ ﺗﺎ ﻫﻨﻮﺯ
ﻗﺼّﺔ ﺟﺎﺩﻭﯼ ﭼﺸﻤﺖ ﺭﺍ ﺣﮑﺎﯾﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﺑﺮﮒ ﺳﺒﺰﯼ ﺍﺯ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﺑﺎﻍ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﯾﮏ ﺳﺒﺪ ﻋﻬﺪ ﻭ ﻭﻓﺎ ﺭﺍ ﭘﯿﺶ ﭘﺎﯾﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﺩﺭ ﺩﻝ ﺷﺐ ﺟﺎﻧﻤﺎﺯ ﻧﺎﺯ ﺭﺍ ﮔﺴﺘﺮﺩﻩﺍﻡ
ﺣﺮﻑﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺤﺒّﺖ، ﺁیت - ﺁﯾﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﺑﺎﻣﺪﺍﺩ ﺍﻧﺪﺭ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﻭﺯ ﻧﻮ ﺑﺎ ﺻﺪ ﺍﻣﯿﺪ
ﺑﻨﺪ ﻋﺸﻖ ﻣﺎ ﺑﻤﺎﻥ ﮔﻮﯾﺎﻥ، ﺩﻭﺍﯾﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ.

(۵)
ﺩﺭﺩ ﻋﺸﻘﺶ ﺑﺎ ﺩﻝ ﻣﺎ ﺑﺲ ﺟﻔﺎﻫﺎ ﻣﯽﻛﻨﺪ،
ﯾﺎﺭ ﻣﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻪ ﺷﻮﻕ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﻗﺼﺪ ﺩﺍﺭﺩ ﺳﯿﺮ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﻢ ﮐﻨﺪ، ﺍﻭ ﻋﺎﻗﺒﺖ
ﻣﻄﻤﺌﻨﻢ ﮔﺮ ﻧﺸﺪ ﺍﻣﺮﻭﺯ، ﻓﺮﺩﺍ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﺑﺎﺭ ﺩﺭﺩﺵ ﺭﻭﻯ ﺩﻭﺷﻢ، ﺩﺭ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﻏﻤﺶ،
ﭼﯿﻦ ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻧﻘﺶ ﮔﻮﯾﺎ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﺗﺎﺭ ﻣﮋﮔﺎﻧﻢ ﺑﻪ ﮐﺸﺘﻦ ﻗﺎﺩﺭ ﺍﺳﺖ، ﺍﻣﺎ ﭼﺮﺍ؟
ﺑﺮ ﮐﻤﺎﻥ ﺍﺑﺮﻭﺍﻧﺶ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﻻ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﻣﻦ ﭼﻪ ﮔﻮﯾﻢ ﺩﺭﺩ ﺭﺍ، ﺑﻨﮕﺮ ﺯﻟﯿﺨﺎﯼ ﺩﻟﻢ،
ﺟﺎﻥ ﻣﺎ ﺍﻧﺪﺭ ﮔﺮﻭ، ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺳﻮﺩﺍ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﺑﯽﻣﺤﺒﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﺣﺮﻓﻢ، ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺁﻥ ﺩﻟﯽ
ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻋﺎﺩﺕ ﻓﺮﻕ ﺭﺍ ﺟﺎ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﺩﻝ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﺎﺩﺕ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭼﻪ ﺳﻮﺩ؟
ﺧﻮﯾﺸﺘﻦ ﺭﺍ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﻋﻤﺮ ﺟﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﻢ ﺷﮑﺮ ﺁﻥ ﺩﺷﻤﻦ، ﮐﻪ ﺑﺎﺯ
ﺍﺯ ﻋﺰﺍﯾﻢ ﺷﺎﺩ ﮔﺸﺘﻪ، ﺗﻮﻯ ﺑﺮﭘﺎ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﺍﺯ ﻛﺪﺍﻣﯿﻦ ﺩﺷﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﺧﺎﮎ ﻣﺎ ﺭﺍ، ﺍﯼ ﺧﺪﺍ
ﻛﺎﻥ ﺟﻨﻮﻥ ﻗﯿﺲ ﺭﺍ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺛﺮﯾﺎ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﮔﺮ ﺧﻮﺷﺖ ﺁﻣﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻭﺯﻥ ﻭ ﺭﺩﯾﻒ ﻭ ﻗﺎﻓﻴﻪ،
ﺍﺯ ﺭﻫﯽ ﺧﻮﺍﻥ ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ، ﮐﻮ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﻧﺸﺎ ﻣﯽﮐﻨﺪ.

(۶)
ﺯ ﻏﻤﺖ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﻪ ﻏﺰﻝ ﭘﻨﺎﻩ ﺑﺮﺩﻡ
ﺗﻮ ﺑﺒﯿﻦ، ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﻣﺎﻩ ﺑﺮﺩﻡ
ﭼﻮ ﻏﻤﺖ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻯ ﺩﻝ ﺑﻪ ﺯﯾﺎﺩ ﺗﻨﮓ آﻣﺪ
ﻣﻦ ﺑﯽﻫﻨﺮ ﺗﻮ ﺑﻨﮕﺮ ﺑﻪ ﻫﺠﺎﯼ ﺁﻩ ﺑﺮﺩﻡ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺯﺍﺭﺍﻥ، ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﺐ ﻫﻤﯽ ﻛﻨﺪ ﻧﺎﺯ
ﺑﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺁﺧﺮ، ﮐﻪ ﻣﻬﻢ ﺑﻪ ﭼﺎﻩ ﺑﺮﺩﻡ
ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﺍﻭﻝ، ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﻋﺸﻖ می‌برﺩ
ﻛﻪ ﺑﻪ ﻋﻤﺮ ﺧﻮﯾﺶ ﺁﻥ ﺭﺍ ﭼﻮ ﺩﻭﺍﯼ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﺩﻡ
ﺷﺐ ﻏﻢ ﺩﺭﺍﺯ ﺑﺎﺷﺪ، ﭼﻪ ﮐﻨﻢ، ﭼﻪ ﭼﺎﺭﻩ ﺳﺎﺯﻡ؟
ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻮﻕ ﻭﺻﻞ ﺭﻭﯾﺖ ﺩﻝ ﺑﯽﮔﻨﺎﻩ ﺑﺮﺩﻡ
ﺗﻮ ﺑﮕﻮ ﺯ ﺧﻠﻮﺕ ﻣﺎ، ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﺗﻚ - ﺗﻜﺶ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﻫﻖ - ﻫﻖ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺑﺮﺩﻡ
ﺗﻮ ﮔﺮﻡ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﺑﺎﺯﻯ ﺩﻝ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﺩﺍﻧﯽ
ﻣﮕﺮﻡ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﮔﻬﯽ ﻭ ﮔﺎﻩ ﺑﺮﺩﻡ؟
ﺗﻮ ﺑﯿﺎ ﺑﻪ ﺟﺸﻦ ﻧﻮﺭﻭﺯ، ﺯ ﻏﺮﻭﺭ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﮕﺬﺭ
ﻭ ﺑﮕﻮ، ﮐﻪ ﻋﻘﻞ ﻭ ﻫﻮﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﺮﺩﻡ.

(۷)
آن عشق که چشمانِ ترا نیست، مرا هست،
در سینهٔ تو عهد وفا نیست، مرا هست
کُشتی دل و یک گل به سَرِ گور نهادی،
زین کار ترا شرم و حیا نیست، مرا هست
در فنّ‌ِ محبّت لغتِ عشقِ تو ناقص،
فرهنگِ ترا حرفِ “بیا” نیست، مرا هست
افسوس که در باورِ عشقی که تو داری،
آزارِ دلِ یار خطا نیست، مرا هست
بر دادگَه از تو بِبَرَم عرض و شکایت،
در عشق عذابی که روا نیست، مرا هست
میلی به جدایی که ترا هست، مرا نیست
عهدی که در آن چون و چرا نیست، مرا هست
بر میلِ دلم نامهٔ مهرت بفرستان:
-ای واهمه‌چی، عشق کجا نیست؟ مرا هست!.

(۸)
ﻣﻦ ﺳﮑﻮﺗﯽ ﭘُﺮ ﺯ ﺁﻭﺍﺯﻡ،
ﻣﻦ ﺣﺪﯾﺚ ﻗﺼّﻪ ﻭ ﺭﺍﺯﻡ
ﺍﯼ ﻣﺤﺒّﺖ ﺑﺎﻝ ﻭ ﭘﺮ ﺑﺨﺸﺎ،
ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺩﺭ ﺗﻮﺳﺖ ﭘﺮﻭﺍﺯﻡ
ﮔﺮ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﯽ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺩﻝ،
ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﻧﺎﺯﻡ
ﻭﺍﮊﺍﻫﻨﮓ ﻏﺰل‌ها ﺭﺍ،
ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺟﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﺑﺮ ﺳﺎﺯﻡ
ﮔﺮ ﺑﯿﺎﯾﯽ ﯾﮏ ﺑﻐﻞ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ،
ﺻﺪ ﺑﻐﻞ ﺁﻏﻮﺵ ﺍﻧﺪﺍﺯﻡ
ﺍﺯ ﻃﻨﯿﻦ ﺷﺎﺩی‌هاﯼ ﻋﻤﺮ،
ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﻟﺒﺮﯾﺰ ﻣﯽﺳﺎﺯﻡ.

(۹)
مشو اندر غرور خویش سرمست
تو بنگر اشک چشمانم، که یخ بست
نمی‌گرید دیگر از هجر عشقت
برفت و با سکوت گنگ پیوست.

(۱۰)
ﺍﮔﺮ ﺩﻟﺒﺮ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﯾﺎﺭ ﺑﺎﺷﺪ
ﮐﺠﺎ ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﮐﺎﺭ ﺑﺎﺷﺪ؟
ﻣﺮﻧﺞ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻧﺎﺯﯼ ﻧﮑﺮﺩﻡ
ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﮔﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﺎﺭ ﺑﺎﺷﺪ

(۱۱)
ﭘﻨﺠﺮﻩ‌اﻡ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ
ﻣﺮﻍ ِ ﺩﻝ، ﺁﻣﺎﺩﻩﯼ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺷﺪ
ﻣﯽﺭﻭﻡ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺑـﻪ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﭘﺲِ ِ ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﺻﻔﺤﻪﺍﯼ ﺍﺯ ﺯﻧﺪگی ﺁﻏﺎﺯ ﺷﺪ
ﻋﺸﻖ ﻣﺮﺍ ﻧﺎﺯ ﺷﺪ.
 

گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی
 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
 

سرچشمه‌ها
https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
و...

  • لیلا طیبی
۰۹
مهر

بانو "اعظم نیک‌روش"، شاعر کرمانشاهی‌ست.

 

اعظم‌ نیک‌روش

بانو "اعظم نیک‌روش"، شاعر کرمانشاهی‌ست.
تعدادی از اشعار ایشان در کتاب مشترک "فریاد ملی ماه": شعر زنان ایران [جلد ۱] (چاپ ۱) [نرگس دوست، حبیب پیام، فریبا حمزه‌ای، اعظم نیک‌روش، شهرام فروغی‌مهر] چاپ و منتشر شده است.

 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

 

◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
تنهایی من امروز صبح بیش‌تر و بیش‌تر شد
مردی از کوه پرتم کرد
حافظه کوتاه‌ مدت آغوشت
صدای گنجشکان در ته مراقبه‌ام:
جیک جیک جیییییییییک
بر می‌گردم به دانه‌های ریز سلول‌های پاشیده روی میله‌ها
عروسی‌ست امروز
باید بروم
باید بروم
زبانم فارسی‌ست و غمم مرد ترک قزلباش
تو هرگز مرا نخواهی فهمید،
آغوش تو سنگ است، چشمانت جوشن
دست‌هایم از شب قبل در رود گنگ آماده،
از یکی خواب‌هایم آمده،
اسمش "ام‌گیری"ست
نباید از دستش بدهم
باید بروم
از عکس خورجین یکی از ژست‌های معروفت
همان که پارسال کنار رودخانه هاشم گرفته بودی،
دستگیرم شد
تو بومی ما نبودی،
وسط پیشانیت از نیزارهای شلمچه انبوه‌تر،
پر از گنجشکان غواص،
اسم یکی‌شان "خواجه علی" معروف به خوره مین و بند
همان سال باید می‌رفتم،
عجله‌ای،
به آخر خط رسیده بودم
آه این حافظه کارون
این جریان غریب صداها،
هر یک در غاری پناه گرفته،
اشک اول،
اشک دوم،
اشک سلکوس
سوار بر پاراگلایدر،
تشنه
باید بروم
باید بروم ته شکوفه‌های بهار،
مانند نیش زنبور،
به جستجوی "استفان"
نورهای سبز و نارنجی مایل به آبی
حس کردم گنجشکی به دریا باز شد
عطر تو را هرگز دستکاری نخواهم کرد
باید بروم
بیش‌تر از تمام عروس‌های دهلی
ام‌گیری دوست‌داشتنی
ام‌گیری تمام آب‌های ولایت کنگ،
حیدرآباد،
موکتی،
ام‌گیری غارهای نمناک
امشب دیگر تو را نخواهم بخشید.

(۲)
به رفتگری که آب می‌خواهد
با چند حرکت ساده
که بر در می‌کوبد
به در کوفتن پدر
که امتداد شبت را
در اواسط روز
از هم می‌درد
به سادگی اتکا می‌کنم
به حرکت تند ماشینی
که مرا به مقصد موعود می‌رساند
و حجمی که از زائویی در حال درد
ناگهان فرو می‌غلتد
به دنیای درهم و برهم
ناگهان اتکا می‌کنی
به صندلی‌ها
به لبخندها
و تعارف برای برداشتن قند
در دلت می‌سوزد
و آب می‌شود
گوهری که داشتی
به سلامتی من همان کسی هستم
که از اغتشاش زندگی‌ات خبر دارم
آﻣﺪﻩام تا وﺻﻠﻪات کنم
تو تنها یک آشغالی!
یک آشغال بی‌سروته
که باید ساماندهی شوی
و در گوﺷﻪای خفه شوی
من دردت را می‌دانم
تمام دردهای احمقاﻧﻪات را
که تو را اﻳﻦﭼﻨﻴﻦ مضحک نشان می‌دهد
تو باﺷﺨﺼﻴﺖترین احمق مضحک هستی
که نیاز به یک سیلی آبدار دارد
در را ببند!
در را ببند پدر!
این نورهای بیهوده نمی‌گذارند افکار تاریکم را
ساماندهی کنم
من باید خواب ببینم
من نیاز به خواب دارم
چرا می‌خواهی زودتر از موعد
به دنیا بیایم
آه پدر!
دﺳﺖهای چه کسی‌ست
آنﻗﺪر بزرگ
که مرا به سوی در بغلتاند.

(۳)
پرنده‌‌
می‌گوید
انگشتانم
پنج‌ شاخه‌ی‌ نازک‌اند
روی‌ درختی
که‌ باد‌
بهار را می‌تکاند

(۴)
ماه
از‌ سینه‌ی سنگ‌های‌ رودخانه‌
پرت‌ می‌کند
نیمه‌ای
از‌ خودش‌ را‌ در‌ چاه..!

(۵)
پیرهنش‌ را
در‌ قرص‌ شب
پرندگان
با‌ زخم‌ ماه‌ می‌‌خوانند

(۶)
ناف‌‌ ماه‌ را‌
انگور‌‌هایی
بریده‌
که در‌ خنکای‌ باد
پرندگان در‌ شاخه‌ می‌خوانند

(۷)
ماه
از دهانش
سنگ‌های رودخانه را
به قرص شب
پرت می‌کند

(۸)
قد می‌کشد
کنار تنت
مردی که در کلاه بلوطی‌اش
چویل‌ها را
از مرگ برفی
نجات‌ می‌دهد!
 

گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی
 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
 

سرچشمه‌ها
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
https://mahdroo.ir/shop/category/book/author/49567-2x0x
https://piadero.ir/post
@avaye_parav
و...

  • لیلا طیبی
۰۲
مهر

ماهنامه ادبی رها منتشر شد

جدیدترین شماره‌ی ماهنامه‌ی ادبی، هنری و فرهنگی رها، با بررسی پرونده‌ی ادبی استاد شادروان "بهروز وندادیان" (بهروز ایرانی)، شاعر گیلانی، منتشر و در دسترس عموم قرار گرفت.

شماره‌ی ششم از دوره‌ی جدید، انتشار ماهنامه‌ی ادبی رها، در ۱۷۰ صفحه، با سردبیری "زانا کوردستانی"، منتشر شد.

ماهنامه‌ی ادبی رها، با رویکرد انتشار آثار ادبی و هنری و فرهنگی، هنرمندان ایران و جهان در سه بخش ثابت شعر ایران، پرونده‌ی ادبی و شعر جهان و بخش‌های متغییر اخبار، نقد، روانشناسی، داستان و بخش کتاب، معرفی نویسنده، فیلم و... هر ماه به صورت برخط و رایگان منتشر می‌شود.

◇ در بخش روانشناسی، پی می‌بریم که چرا کشورهای اسکاندیناویایی شادترین آدم‌های دنیا هستند؟

◇ در بخش معرفی نویسنده، گذری بر زندگی و آثار استاد شادروان "حسن کامشاد" نویسنده‌ی اصفهانی، داشته شده است.

◇ در بخش شعر ایران، شعرهایی از، بانوان و آقایان: عباس خوش عمل کاشانی - محمدرضا شفیعی کدکنی - ک. د.ئازاد - فاطمه ملک‌زاده - زلیخا احمدی - ایرج جنتی عطائی - حسین پناهی - رسول یونان - موسی بیدج - سلمان هراتی - سینا سنجری - ساغر شفیعی - فریدە کاکی - کریم رجب‌زاده - صابر سعدی‌پور - سعید چولکی - رضوان ابوترابی - گالیا توانگر - افشین یداللهی - بیژن جلالی - اکبر اکسیر - حمیدرضا شکارسری - رضا اسماعیلی - شهرام معقول - محمد جلیلوند - جواد مجابی - احمد آذربخش - ضیاءالدین خالقی - یدالله گودرزی - مریم ملک‌دار - فرامرز سه‌دهی - محسن حسینخانی - شاپور بنیاد - بهروز قزلباش - عباس معروفی - مریم نظریان - محمدرضا مهدیزاده - صادق رحمانی - مینا آقازاده - حافظ موسوی - مهرنوش ایزدپرست - منیره حسین‌پوری - غلامرضا بروسان - فاطمه اشعری - امیر وجود - صالح بوعذار - امیر بختیاری - حمید فرحناک - کورس احمدی - گروس عبدالملکیان - پوریا پلیکان - نیما غلامرضایی - فرخنده بهرامی - گویا فیروزکوهی - حسن سهولی - محمد نیکوعقیده رودمعجنی - عمران صلاحی - مصطفی جلالی‌فخر - محمد عسکری‌ساج - عادل دانتیسم - آرش دل‌آور - بهروز آقاکندی - محمدرضا احمدی - سریا داودی حموله - طاهره صفارزاده - سید علی صالحی - سیمین رهنمایی - حمیدرضا اکبری (شروه) - فیروزه برازجانی (باران) و... گنجانده شده است.

◇ در بخش کتاب ماه، به معرفی و بررسی و خوانشی بر کتاب "باکره و کولی" نوشته‌ی آقای "دی. اچ. لارنس"، پرداخته شده است.

◇ در بخش داستان این شماره از ماهنامه‌ی ادبی رها، داستان کوتاه "راز جاودانگی" به قلم آقای "امید استاد نوروزی"، و داستان کودک "رفتگر زحمت‌کش" به قلم خانم "رها فلاحی"، گنجانده شده است، 


◇ در بخش شعر جهان این شماره، شعرهایی از: توماس ترانسترومر - سنان انطون - ‏جمال ثریا - مارین سورسکو - قیس عبدالمغنی - باریش بیچاکچی - خورخه لوئیس بورخس - برتولت برشت - سیلویا پلات - اکتاویو پاز - عبدالله پشیو - سونای آکین - مانوئل باندیرا - ناظم حکمت - آنتونیو ماچادو و غسان کنفانی را می‌خوانیم.

◇ بخش دیگر نشریه، جدول کلمات متقاطعی است با طراحی زانا کوردستانی، که جهت سرگرمی و تقویت و ورزش ذهن و حافظه‌ی مخاطبان قرار داده شده است.

◇ پایان بخش این شماره از ماهنامه‌ی ادبی رها، مقاله‌ای‌ست تحت عنوان "گلاسنوست فرهنگی در شوروی پیشین" به قلم "توفان آراز"، که بخش نخست آن در این شماره و بخش دوم این مقاله در شماره‌ی آتی منتشر خواهد شد.

برای تهیه و دریافت فایل pdf رایگان ماهنامه‌ی ادبی رها، می‌توانید به آدرس‌های زیر مراجعه فرمایید:

 

https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://mikhanehkolop3.blogfa.com
https://rahafallahi.blogfa.com
https://lilatayebi.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi

  • لیلا طیبی