لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

وبلاگ خصوصی انتشار نوشته ها و اشعار بانو
#لیلا_طیبی (رها)

بایگانی
آخرین مطالب

منیره پرورش

جمعه, ۱۵ آذر ۱۴۰۴، ۰۲:۴۱ ق.ظ

خانم "منیره پرورش"، شاعر و نویسنده تهرانی، زاده‌ی روز ۱۳ دی‌ماه ۱۳۴۰ خورشیدی، در نارمک است.

 

منیره پرورش

خانم "منیره پرورش"، شاعر و نویسنده تهرانی، زاده‌ی روز ۱۳ دی‌ماه ۱۳۴۰ خورشیدی، در نارمک است.
ایشان دوره‌ی ابتدایی را در  دبستان خورشید و دوره‌ی متوسطه را در دبیرستان ادیب پیشاوری طی کرد. 
در سال ۱۳۶۰ خورشیدی، دوره‌ی دبیرستان را به پایان رساند و تحصیلات دانشگاه را به دلایلی نیمه کاره رها کرد.
وی از نوجوانی به سرودن شعر پرداخت و از ۲۲ سالگی بسیاری از شعرهایش در نشریات ادبی چون آدینه، دنیای سخن، نافه، عصر پنجشنبه، وزن دنیا و چند سایت و صفحه‌ی ادبی در فضای مجازی منتشر شد.
سپس به تشویق زنده‌یاد "محمد حقوقی"، شعرهایش را جمع‌آوری کرد و نخستین مجموعه شعرش را با عنوان "من، تو مقصر ویرگول است"، در سال ۱۳۸۰ خورشیدی، چاپ و منتشر کرد.

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

◇ کتاب‌شناسی:
- من، تو مقصر ویرگول است 
- چتری برای خاک
- فقط همین نیست
- هی! تو یک هجا بیشتر نبودی من بیدارت کردم 
- در ناگهان زخم
- من از حالا شروع شدم
- رابطه‌ی برگ‌ها گاهی به هم می‌خورد
- گوش چپ من منشور دیگری است
و...

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
خاطرات می‌دانند
بلدم زمین را
با طبیعت پر گل
آواز نان
رقص موج
با کمی از گرمای سال پیش
دلتنگ همه چیز هستم
شعر
صلح
کتاب‌هام
لباس‌هام
مرا از کسی نپرس!
در هر کلمه
در هر سکوت
ستاره‌ای‌ست
زیر یاس‌های خیس
فرسنگ‌ها راه را می‌نویسم
شعر امضای من است.

(۲)
[پلان]
من گچی رنگم
با مژه‌هایی آبی
رنگ چشمانم عاریه مثل گردنبندم
بند بند، بند بدنم
به بازو بند شده‌ای بند بعد
بعد می‌آیم به خودم
و میم بریده از من
مادگی را می‌کشد زیر درخت
صورت ماه شکسته است   ما
ما دایره در دایره در
در صدای در صدای چکش در
در معنا می‌شود
رد انگشتانم در دیزهای فا     لا    می
تا پله‌های بی‌زاویه
تا آب بی‌هیجان
با تمام حواس و هنوز دایره‌های رقص
                                                 بپر
                                                   تا.  

(۳)
شب را روی سرت بگذار و مرا
که افقم را عوض کرده‌ام
افقم را مثل خونم عوض کرده‌ام
توی خودم پیچیده‌ام
با پی نوشت خود
رگ می‌زنم
آرام
زیر مرگ می‌زنم
من به انفجار شبیه‌ترم
آرام‌تر از ترس
که زیر دندانم می‌لرزد
حواسم را پرت کرده‌ام
روی پدال‌های زیر پام
تابلوهای بی‌احتیاط به عصب‌هام
پیام داده‌اند
درد در هوای آلوده عادی‌تر است
یکی مرا ادامه دهد
می‌روم به گل‌هام آب بدهم
مرگ در هوای آلوده عادی‌تر است.

(۴)
[Internet]
مثل آنها که در تاریکی به اجزای فیل دست کشیدند
برای بچه تعریف کنید:
صدای موذن زاده‌ی اردبیلی
بغل دستی‌ام
آن یکی
خواب اجباری
سربازی‌ام
بچه خوشحال از من پیدا شده
می‌رود بر اینترنت تعریفی صد در صد درست
فیل روی صفحه درست
هر کس موافق است دستی درست کند
می‌رود بالا
کلاس روی تخته درست، قد بکشد.

(۵)
[خیابان]
خیابانی هستم
که دست دارد در دست آدم
مثل آدم می‌رود جنگ
فتح می‌شود (فتوح آدم گسترده است)
از جنگ که برگردد
قسمتی از نوستالژی من 
عکسش را می‌گیرد
می گذارد اینستاگرام
بعضی از اجزایش را بی‌پلاک دفن می‌کند
بسیاری از شب‌ها برایش شمعی روشن نخواهد کرد
جایی از تنم گورهای دسته‌جمعی 
روزهایی سر در‌می‌آورد
بعد از سالی به سال بعد می‌رویم 
به سال‌های قبل از کودتا 
از شاهنامه رد می‌شویم
از سیاوش رد می‌شویم
از توپخانه
از پلاسکو
از سر رد می‌شویم
شاید از روزگار آدم هم رد شویم
رؤیاهامان را رنگ کنیم  بگذاریم خشک شوند
بعد دوباره کشته‌شویم
برگردیم
 با سربازان ناپلئون دفن شویم زیر برف
توی کوره بسوزیم
یا به بغل‌دستی سرماخورده‌ی توی کلاس
انار بدهیم
با کلمات جدید جمله بسازیم
خیابان بسازیم
بسازیم 
بسازیم
بسازیم
و پا‌به‌پای هم راه برویم

(۶)
ما یک نویسنده دو شاعر بودیم
پشت در بسته‌ی کافه نادری
نشستیم بر پله
تا شدگی شب
تو چشم‌هایت سوخت
رسول سیگارش
من دلم
بی‌بهانه بی‌هم
برگشتیم به کلمات
تا تو چشم‌هایت بسوزد
رسول سیگارش
من دلم

(۷)
تمام خطوط صورتش را می‌توانم ببینم
هم‌رنگ ملافه‌های خانه‌ی ماست
روزها راه می‌رود و من
به چشم‌هایش نگاه نمی‌کنم
امروز را به فردا می‌اندازد و من
به چشم‌هایش نگاه نمی‌کنم
موهایش می‌ریزد روی صورتش 
چنان سردش می‌شود
که پنجره‌ها می‌کوبند به هم
سوت می‌زند و لبخندی دارد بر لب‌هاش مرگ
دیوانه‌وار فریاد می‌زند و من
به چشم‌هایش نگاه نمی‌کنم
کسانی که به پوستش دست زده‌اند 
به خیلی سرد رسیده‌اند
من اما خودم را پنهان کردم لای ملافه‌ها
امروز را به فردا می‌اندازد و من
به چشم‌هایش نگاه نمی‌کنم

(۸)
دهانم رفت
از استخوانم بر نمی‌آیم
نسیم شور دریا برایم بیاور
میان عطر خون مانده‌ام
شب درو می‌کند
روز
حیاط کوچک خانه ما
هنوز پناهنده می‌پذیرد.

(۹)
آتش بکشم به جان
به جان بخرم مرگ را
زن شده است موهایم
شانه می‌خورد
هوا می‌خورد
پنجره می‌گرید
به تکرار پوست تنم را بکن
بخوابان در شعر
تا شکستن تاریکی
صدای تنهایی زن وزیده است
به صراحت بربریت در جهان
و سرود‌ای ایران در باد

(۱۰)
‌ای تن
خدایی شو
با آواز باستانی
در کندن زخم
زندگی را در بال پروانه و غنچه‌ها
از تیغه شعرم بگیر
در شکستگی گلو
بدون صدای گرفته و دلتنگی
رویای بی‌بالم به ساحل می‌رسد؟

(۱۱)
بعد غریبگی را گریه کردیم
استخوان‌های ما اما مهربان بود
زود جوش خورد به بخش‌هایی از زندگی
خندیدیم
و حالمان را خوب نشان دادیم
اما شکست می‌آمد به ابعاد ما
در هم زمستان را دیدیم
پرنده‌ای که آواز را خواب دید
از روی سیم پرید و قصه شد.

(۱۲)
شمع‌ها خاموش
در به روی صبح باز
به ما می‌سپارد باد
آواز خود را
قدم به خیابان می‌گذارد
روسری‌ها را با خود می‌برد
دور هم نشسته
به خواب می‌رویم
از صدای زنگ در بیدار می‌شویم
از آزادی می‌نویسیم
و خورشید بر صفحه ما می‌درخشد.

(۱۳)
باران در دستش
روی لبانش لبخند مرگ
زندگی می‌گرید هنوز
در حسرت دم و بازدمش

(۱۴)
شب که بشکند
روز آغاز می‌شود
واژگان شعر
شفاف می‌بارند
در نقاشی، سرود
خط زیباترین نهاد بشر
مضراب، پرده را می‌لرزاند
مردم آواز می‌خوانند
و آزادی
تاریخ سترگی ست
که کودکان به ما خواهند آموخت
تا به اندوه دخترانمان پایان دهیم.
 

گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

سرچشمه‌ها
https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
http://leilasadeghi.com/others-works/others-poem/616-parvaresh
https://www.radiozamaneh.com/847661
https://www.iranketab.ir/profile/16950
@Golamrezanasrollahi
و...

  • لیلا طیبی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی