اعظم نیکروش
بانو "اعظم نیکروش"، شاعر کرمانشاهیست.
اعظم نیکروش
بانو "اعظم نیکروش"، شاعر کرمانشاهیست.
تعدادی از اشعار ایشان در کتاب مشترک "فریاد ملی ماه": شعر زنان ایران [جلد ۱] (چاپ ۱) [نرگس دوست، حبیب پیام، فریبا حمزهای، اعظم نیکروش، شهرام فروغیمهر] چاپ و منتشر شده است.
┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
◇ نمونهی شعر:
(۱)
تنهایی من امروز صبح بیشتر و بیشتر شد
مردی از کوه پرتم کرد
حافظه کوتاه مدت آغوشت
صدای گنجشکان در ته مراقبهام:
جیک جیک جیییییییییک
بر میگردم به دانههای ریز سلولهای پاشیده روی میلهها
عروسیست امروز
باید بروم
باید بروم
زبانم فارسیست و غمم مرد ترک قزلباش
تو هرگز مرا نخواهی فهمید،
آغوش تو سنگ است، چشمانت جوشن
دستهایم از شب قبل در رود گنگ آماده،
از یکی خوابهایم آمده،
اسمش "امگیری"ست
نباید از دستش بدهم
باید بروم
از عکس خورجین یکی از ژستهای معروفت
همان که پارسال کنار رودخانه هاشم گرفته بودی،
دستگیرم شد
تو بومی ما نبودی،
وسط پیشانیت از نیزارهای شلمچه انبوهتر،
پر از گنجشکان غواص،
اسم یکیشان "خواجه علی" معروف به خوره مین و بند
همان سال باید میرفتم،
عجلهای،
به آخر خط رسیده بودم
آه این حافظه کارون
این جریان غریب صداها،
هر یک در غاری پناه گرفته،
اشک اول،
اشک دوم،
اشک سلکوس
سوار بر پاراگلایدر،
تشنه
باید بروم
باید بروم ته شکوفههای بهار،
مانند نیش زنبور،
به جستجوی "استفان"
نورهای سبز و نارنجی مایل به آبی
حس کردم گنجشکی به دریا باز شد
عطر تو را هرگز دستکاری نخواهم کرد
باید بروم
بیشتر از تمام عروسهای دهلی
امگیری دوستداشتنی
امگیری تمام آبهای ولایت کنگ،
حیدرآباد،
موکتی،
امگیری غارهای نمناک
امشب دیگر تو را نخواهم بخشید.
(۲)
به رفتگری که آب میخواهد
با چند حرکت ساده
که بر در میکوبد
به در کوفتن پدر
که امتداد شبت را
در اواسط روز
از هم میدرد
به سادگی اتکا میکنم
به حرکت تند ماشینی
که مرا به مقصد موعود میرساند
و حجمی که از زائویی در حال درد
ناگهان فرو میغلتد
به دنیای درهم و برهم
ناگهان اتکا میکنی
به صندلیها
به لبخندها
و تعارف برای برداشتن قند
در دلت میسوزد
و آب میشود
گوهری که داشتی
به سلامتی من همان کسی هستم
که از اغتشاش زندگیات خبر دارم
آﻣﺪﻩام تا وﺻﻠﻪات کنم
تو تنها یک آشغالی!
یک آشغال بیسروته
که باید ساماندهی شوی
و در گوﺷﻪای خفه شوی
من دردت را میدانم
تمام دردهای احمقاﻧﻪات را
که تو را اﻳﻦﭼﻨﻴﻦ مضحک نشان میدهد
تو باﺷﺨﺼﻴﺖترین احمق مضحک هستی
که نیاز به یک سیلی آبدار دارد
در را ببند!
در را ببند پدر!
این نورهای بیهوده نمیگذارند افکار تاریکم را
ساماندهی کنم
من باید خواب ببینم
من نیاز به خواب دارم
چرا میخواهی زودتر از موعد
به دنیا بیایم
آه پدر!
دﺳﺖهای چه کسیست
آنﻗﺪر بزرگ
که مرا به سوی در بغلتاند.
(۳)
پرنده
میگوید
انگشتانم
پنج شاخهی نازکاند
روی درختی
که باد
بهار را میتکاند
(۴)
ماه
از سینهی سنگهای رودخانه
پرت میکند
نیمهای
از خودش را در چاه..!
(۵)
پیرهنش را
در قرص شب
پرندگان
با زخم ماه میخوانند
(۶)
ناف ماه را
انگورهایی
بریده
که در خنکای باد
پرندگان در شاخه میخوانند
(۷)
ماه
از دهانش
سنگهای رودخانه را
به قرص شب
پرت میکند
(۸)
قد میکشد
کنار تنت
مردی که در کلاه بلوطیاش
چویلها را
از مرگ برفی
نجات میدهد!
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی
┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
سرچشمهها
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
https://mahdroo.ir/shop/category/book/author/49567-2x0x
https://piadero.ir/post
@avaye_parav
و...
- ۰۴/۰۷/۰۹