حسن اجتهادی
زندهیاد "سید حسن اجتهادی"، شاعر ایرانی، زادهی سوم دی ماه ۱۳۲۵ خورشیدی، در خانوادهای اهل علم و ادب، در کازرون بود.
حسن اجتهادی
زندهیاد "سید حسن اجتهادی"، شاعر ایرانی، زادهی سوم دی ماه ۱۳۲۵ خورشیدی، در خانوادهای اهل علم و ادب، در کازرون بود.
وی تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در کازرون و شیراز و تحصیلات دانشگاهی را در رشتهی زبان و ادبیات فارسی به پایان رسانید.
اگرچه غزلهای وی از شهرت بیشتری برخوردار است، اما او در بیشتر قالبها شعر میسرود. قصیده، مثنوی، رباعی و دوبیتی از قالبهای قدیم است که اجتهادی در آنها طبعآزمایی کرده است. شعرهای نیمایی و بیوزن او نیز خواندنی و دارای نوآوری و استحکام ذهنی و زبانی است.
مجموعه «غزلهای جنوبی» تنها کتابی است که در سال ۱۳۸۱، از این شاعر پیشکسوت چاپ شده است. اما کتابهای «در جشن تغزل» (بیانیههای غزل مدرن معاصر)، «اشکال و تصاویر» (شامل ابداعات و نوآوریهایی در شعر کلاسیک- ترکیب و تلفیق قوالب و اسالیب شعر سنتی و ایجاد فرمهایی تازه)، «ترانههای شبنم و گلبرگ» (دوبیتیها و رباعیها)، «انسان آفتاب و افق» (شعرهای آزاد و نیمایی و سپید)، رهگذر و پلهای طولانی (قصیدهها و مثنویها)، «حقیقت پیروز میشود» (نمایشنامه)، «در شهر دیوارها» (فیلمنامهها و چند نقد و مقاله در مورد سینما)، «اوزان غزلیات حافظ» (تقسیمبندی بحور غزلها)، «تبسم و مهمیز» (نوشتهها، شعرها و قصههایی به طنز) و... را آماده چاپ دارد.
فعالیت زندهیاد اجتهادی تنها در حوزه شعر خلاصه نمیشد، او علاوه بر پژوهش در متون ادبی گذشته و معاصر به نمایشنامهنویسی و فیلمنامهنویسی نیز اشتغال داشت.
سرانجام این شاعر برجسته ایرانی، صبح روز سهشنبه ۸ خرداد ماه ۱۳۹۷ خورشیدی، بعد از ۱۲ روز بستری بودن در بیمارستان نمازی شیراز، در ۷۲ سالگی درگذشت.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
◇ نمونهی شعر:
(۱)
[رقص دود]
اگرچه زندگیم بیسرود میگذرد
خوشم که قصّهی ما هر چه بود میگذرد.
به تار و پودِ من اکنون شرنگِ بیزاری است
که لحظه لحظه به هر تار و پود میگذرد
تو میروی و ز شاخ لبان ما دیگر
نسیم دلکش گفت و شنود میگذرد
خموش میگذرم بیخیال و بیاندوه
چو از کنار تو شادان حسود میگذرد
به رود خاطرههای مدامِ بیفرجام
چو زورقم که شتابان ز رود میگذرد
فضای زندگیم دیگر از فریب تهی است
حدیث عشق تو چون رقص دود میگذرد.
(۲)
[نمای گندمزار]
ای سبک چون هوای گندمزار
بال زن در فضای گندمزار
ای دو دستت دو شاخه از گل یاس
ای دو چشمت نمای گندمزار
ای طلوع شکوهبار افق
در شب دیرپای گندمزار
روح عطر لطیف صحرائی
خفته در تنگنای گندمزار
نگهت خلوت کرانهی رود
که گریزد ز پای گندمزار
سینهات رشد خوشههای بهار
بر تن دلگشای گندمزار
خندهات موج برکههای امید
و صدایت صدای گندمزار
تن مپوشان به جامه چیزی نیست
جز تن تو سزای گندمزار.
(۳)
[بیغم عشق تو]
خانهی دل که در آن جلوهی شامی نرسد
میشود شام اگر از تو پیامی نرسد
قلهی سرکش کوهی که دلانگیزی و دور
آنچنان دور که بر گرد تو گامی نرسد
جام اندام تو در هالهی رؤیا غرق است
دست من شکوه کند گر که به جامی نرسد
میشتابم که بپویم ره پر پیچ وصال
در سر راه اگر سر زده دامی نرسد
شوق دیرین تماشای تو دارم با خویش
بینگاه تو دل خسته به کامی نرسد
شامگاه غزلم را تو طلوع سحری
غزلم بیغم عشق تو به نامی نرسد.
(۴)
دم که کمکم
نم، دف میریزد از من
حالا جهان است
که بر مدار غزل میگردد
لب که لبالب
شب، تب میانگیزد از من
تن، طولی دیگر دارد
ای وا؛ جادو؛
تغزل زانو ـ باز بازو ـ بانو!
عطر عفیف سبز.
بس دیگر بس
ای نا رس
دی این قفس ـ قبس
کجاست رؤیای سایه و خاکستر.
(۵)
دستهای دریاییات را
بر شانههای ساحلی من بگذار
پلکهایت را بگشا
هزار جزیرهی آبی را میبینی
برگرد آب و آفتاب
ای قامتت
گردونهی سپید خیزاب
بر پلکان آب
مفهوم بَعد دریاست
حجاری تنت.
میبینی نسیم دریایی
چه خوب میخواند
صبح است
بر شانههای شن
زلف مجعد دریا
بانوی دریایی
چشمش سرود افقها.
وقتی که از خلیج سحر میآیی
در جادههای آب و نور
ارابههای موج گریزان است
از سایههای سپیده
بانوی دریایی
پیوسته خرامان است.
بانوی دریایی؛
ای پیکرت پرواز پرندهی آب
در قاب قوسی مهتاب
از عمقِ گور خاک
مرا دریاب.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی
┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
سرچشمهها
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
www.kazeroonpoem.blogfa.com
و...
- ۰۴/۰۹/۱۴