تلخیصی بر کتاب کله پوک و عاقل
کلهپوک و عاقل
کتاب "کلهپوک و عاقل" (۲۰ افسانهی ترکمنی)
کلهپوک و عاقل
کتاب "کلهپوک و عاقل" (۲۰ افسانهی ترکمنی) با ترجمهی آقای "عبدالرحمان دیهجی"، در ۹۱ صفحه، توسط انتشارات افق منتشر شده است.
آقای "عبدالرحمان دیهجی"، شاعر، نویسنده و روزنامهنگار ایرانی، زادهی سال ۱۳۴۵ خورشیدی، در بندر ترکمن است و هماکنون مدیریت هفتهنامهی صحرا را به عهده دارد. این نشریه بهطور هفتگی در استان گلستان به چاپ میرسد. از میان آثار وی، میتوان کتابهای زیر را نام برد:
داستانها و رمانهای «سگ هار»، «ماهی»، «درخت برکعلی» و...، همچنین گردآوری کتاب «شاعران و شعرهای کودک ترکمنستان».
کتاب «سگ هار» این نویسنده توانسته بهعنوان کتاب منتخب در دوازدهمین جشنوارهی روستا در زمینهی داستان معرفی شود.
این کتاب، شامل چندین قصهی عامیانه و داستان خیالی از گنجینهی ادبیات شفاهی مردم ترکمن است که به پیشتر به زبان ترکمنی گردآوری شده و در اختیار مخاطبان کودک قرار گرفته بود و مترجم آنرا با اجازهی ناشر به فارسی برگردان و منتشر کرده است.
این کتاب آموزنده و سرگرمکننده در نخستین جشنوارهی کتاب برتر، از سوی انجمن فرهنگی ناشران کتاب کودک و نوجوان، بهعنوان اثر برگزیده معرفی شده است.
قرنها پیش، هنگامی که نه از رسانههای جمعی خبری بود و نه شبکههای اجتماعی قدم به زندگی انسانها نهاده بودند، افسانهها و قصههای خیالی پدید آمدند تا هم مخاطبان خود را سرگرم کنند، هم فضائل اخلاقی را به ایشان بیاموزند و هم بستری باشند برای انتقال آداب و سنن مردمی که آنها را به وجود میآوردند. افسانهها در حقیقت جهانی آرمانی را ترسیم میکردند که در آنها همواره نیکی بر بدی پیروز میشد و هیچ کار بدی، بدون عقوبت باقی نمیماند. رفتهرفته، با گسترش ارتباطات، افسانهها و ادبیات شفاهی ملل مختلف از موطن خود خارج شده و به سرزمینهای دیگری رفتند. به این ترتیب، مردم ملل گوناگون این فرصت را پیدا کردند تا از طریق افسانهها، به آرزوها، آرمانها و جهانبینی سایر مردم جهان پی ببرند. آنچه هماکنون پیش روی شما قرار گرفته، مجموعهای است از افسانههای قوم ترکمن که باورهای فرهنگی و بومی ایشان را در خود منعکس میکند.
این کتاب که برای مخاطبان خردسال تدوین شده است، شامل بیست قصه و داستان کوتاه است. این قصههای خیالی حاوی مضامین تربیتی بوده و ارزشهای انسانی را در قالب رخدادهای تخیلی به خوانندگان میآموزند.
شخصیتهای این داستانها و افسانهها، مانند بسیاری از حکایات و آثار ادبیات کلاسیک فارسی، حیوانات گوناگونی چون روباه، گرگ، شیر و... هستند. بهطور مثال، در نخستین داستان اثر حاضر، شخصیت اول روباه حیلهگری است که قصد دارد برای تهیهی خوراک از جادهای عبور کند اما ناگهان کاروانی از راه میرسد و او مجبور میشود برای اینکه اسیر انسانها نشود، خود را در گوشهای پنهان کند. در این بین، با شکستن کوزهای در دست یکی از مسافران، تکهای از کوزه غلت میخورد و بر در لانهی روباه قرار میگیرد. بعدها با اینکه کاروان جاده را ترک میکند، بازهم روباه جرأت بیرون آمدن از لانهاش را پیدا نمیکند چون وزش نسیم در کوزه صدایی مانند صحبت آدمها را ایجاد میکند و باعث میشود روباه بهاشتباه، تصور کند که مسافران هنوز همان حوالی هستند.
در دومین افسانهی کتاب پیشرو نیز بازهم با روباه مکاری روبهرو خواهید شد که میکوشد با سودجویی از سایر حیوانات، شکار روزانهاش را تهیه کند. او حتی برای سیر شدن حاضر است با سلطان جنگل همراه شود و با باقیماندهی غذای او روزهایش را بگذراند.
کتاب حاضر، مصور نیز هست و با تصاویری که به فراخور داستان در برخی از صفحات آن قرار گرفته به کودکان کمک میکند تا روند ماجراها را بهتر درک کرده و با شخصیتهای قصهها ارتباط بیشتری برقرار کنند. چارهجویی، دوراندیشی، عواقب ناخوشایند فریب دادن دیگران و... موضوعاتی هستند که در این افسانههای عبرتآمیز مطرح شدهاند.
خوب است بدانید برخی از قصههای این کتاب، تنها به قوم ترکمن تعلق دارند و نظیر آنها در ادب عامهی هیچ ملت دیگری به چشم نمیخورد. برخی دیگری نیز از ادبیات فولکلور سایر جوامع به این قوم رسیدهاند و طی نسلها، سینهبهسینه نقل شدهاند. برخی از قصهها رگههایی از طنزی ظریف را نشان میدهند و برخی نیز به مفاهیم ارزشمند اخلاقی اشاره دارند. توجه داشته باشید که هرچند نشر افق کتاب کله پوک و عاقل - ۲۰ افسانهی ترکمنی: افسانههای مردم دنیا را برای ارائه به مخاطبان کودک منتشر نموده اما هم افسانههای این مجموعه و هم تمامی آثار ادبیات شفاهی برای پژوهشگران حوزهی جامعهشناسی، مردمشناسی و ادبیات و فرهنگ عامه بسیار سودمند خواهد بود. متخصصان این حوزهها با مطالعه و بررسی دقیق قصههایی که عبدالرحمان دیه جی با کوشش فراوان گردآوری و تدوین نموده، به اطلاعاتی دستهاول از میراث فرهنگی قوم ترکمن دسترسی خواهند داشت.
مخاطبان کودک و نوجوان در هر کدام از آثار مجموعهی «افسانههای مردم دنیا»، با گزیدهای از قصههای فانتزی و داستانهای کهن و خیالی ملل گوناگون آشنا میشوند؛ افسانههایی پندآموز و سرگرمکننده که هر کدام یک نکتهی آموزنده را در مورد وجوه مختلف زندگی، در دل خود جای دادهاند. مطالعهی کتابهای این مجموعه، کودکان و نوجوانان را با فرهنگ بومی و شفاهی مردم سراسر جهان نیز آشنا خواهد کرد. نشر افق چاپ و انتشار کتابهای افسانههای مردم دنیا را به عهده داشته که از میان آنها میتوان آثار زیر را برشمرد:
«بچههای کوزهای»، «جنگ، پهلوان و غول»، «راه یک طرفه»، «۲۰۸ حکایت از ازوپ» و «پسر جنگل».
«پهلوان پنبه» نیز یکی از مجلدهای این سری کتابهاست که برخی از افسانههای کهن ایرانی را در بر میگیرد.
کودکان ردهی سنی ۸ تا هزار سال، از مطالعهی داستانهای کهن و قصههای خیالی کتاب حاضر نهایت لذت را خواهند برد.
┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
◇ در بخشهایی از این کتاب میخوانیم:
(۱)
«روباه جلو رفت و مدتی بعد تکهای گوشت روی زمین دید. خواست آن را بخورد که گرگی از راه رسید و گفت: «آهای روباه! چرا اینجا ایستادهای؟ خیلی سرگردان بهنظر میرسی.»
روباه گرگ را نگاه کرد و دستپاچه سلامی داد. گرگ گفت: «شانس آوردی، اگر سلام نمیدادی، تکهپارهات میکردم!»
روباه که خیلی ترسیده بود، لرزید و گفت: «اختیار داری آقا گرگه! ولی بهجای اینکه مرا تکهپاره کنی و بخوری، بهتر است این تکه گوشت را بخوری.»
و تکه گوشت را نشان گرگ داد. گرگ تعجب کرد و گفت: «چه شد که تو این گوشت آماده را نخوردی؟»
روباه گفت: «آخر میدانستم دیر یا زود سر میرسی. بهخاطر همین برای تو نگه داشته بودم.»
گرگ پرسید: «ببینم، این گوشت شیرین است؟»
روباه گفت: «معلوم است که شیرین است! مگر گوشت تلخ هم داریم؟ اگر این گوشت قسمت من میشد، یک لقمهاش میکردم.»
- که اینطور! حالا که برای من گوشت نگه داشتهای، من هم تو را بینصیب نمیگذارم و سهمت را میدهم.
و بهطرف گوشت رفت. خواست آن را بردارد که پایش در تله گیر کرد و چنان دردی گرفت که تاب نیاورد و فریاد بلندی کشید و خود را به اینطرف و آنطرف زد و گردوغبار بلند کرد.
روباه گفت: «ای گرگ حریص! در پُرزور بودنت که شکی ندارم، ولی دربارهٔ چشمهایت چه بگویم؟ با چشم کور فرقی ندارند.»
و گوشت را خودش برداشت و خورد. گرگ التماسکنان گفت: «روباهجان! من دارم خُرد میشوم. بیا و رحمی به حال من کن و نجاتم بده.»
و پایش را تندوتند تکان داد. روباه کنار گرگ آمد و گفت: «بیخود زحمت نکش. اصلاً نمیتوانی از تله رها شوی. چشمهایت سرخِ سرخ شدهاند. بهتر است چشمهایت را ببندی و بخوابی!»
(۲)
روزی از روزها، پادشاه جشن بزرگی به راه انداخت. پهلوانها در میدان کشتی گرفتند و اسبها دور هم جمع شدند و برای مسابقه و تاخت و تاز آماده شدند. قاراقلی هم تصمیم گرفت که در مسابقه شرکت کند. پسر پادشاه هم تیزروترین اسب پادشاه را سوار شد و در صف آنها قرار گرفت. مسابقه شروع شد. پسر شاه خیلی زود از همه جلو زد. اما قاراقلی همراه با دیگران تاخت و نگذاشت که اسب در شروع مسابقه تند بتازد. آخرهای مسابقه بود که افسار اسب را شُل کرد و گذاشت که با بیشترین سرعت بتازد. اسب دریایی انگار که بال گشوده باشد، جهید و مثل باد دوید و همهی اسبها و اسب پسر شاه را پشت سر گذاشت و چون تیر رهاشده از کمان، از خط پایانی مسابقه گذشت. همهی تماشاچیان، دهانشان از تعجب باز ماند.
شاه به خشم آمد و دستور داد که مسابقهی دیگری میان اسب تیزرو خودش و اسب دریایی قاراقلی بگذارند. مسابقهی دیگری گذاشتند. پسر شاه سوار اسب شاه شد و قاراقلی همچنان سوار بر اسب دریایی بود. اینبار قاراقلی افسار اسب را هم نکشید و اسب چنان تاخت که انگار پرواز میکرد و در حالیکه پسر شاه به نیمهی راه رسیده بود، اسب او از خط پایانی مسابقه گذشت. پادشاه اینبار، برتر بودن اسب دریایی را قبول کرد و به خوبی از قاراقلی استقبال کرد و جایزهها و هدیههای زیادی به او بخشید.
اما زن پادشاه که شکست پسرش را دیده بود، به خشم آمده بود و تصمیم گرفت که قاراقلی را بکشد. به همینخاطر از طبیبی زهری گرفت تا به او بخوراند.
◇ فهرست مطالب کتاب:
سخنی دربارهی کتاب
۱: روباه و کوزه
۲: در خیال شکار
۳: سرِ گرگ
۴: گنجشک دانا
۵: یکوجبی و سگش
۶: کلهپوک و عاقل و کلاغ
۷: شغال و حواصیل
۸: قصر دیوها
۹: اسب دریایی
۱۰: کلاغ و روباه
۱۱: حیوان عجیب
۱۲: ثروتمند حسود و مار
۱۳: کی بزرگتر است؟
۱۴: شغال و روباه
۱۵: موش حریص
۱۶: روباه در چاه
۱۷: مار چهلسر
۱۸: میوهی سحرآمیز و وزیر کینهجو
۱۹: کوزهی روغن
۲۰: گلنار
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی
- ۰۴/۰۳/۲۴