شیما تیمار
زندهیاد "شیما تیمار" فرزند "نریمان" شاعر ایرانی، زادهی سال ۱۳۵۲ خورشیدی در تهران بود.
زندهیاد "شیما تیمار" فرزند "نریمان" شاعر ایرانی، زادهی سال ۱۳۵۲ خورشیدی در تهران بود.
او دارای کارشناسی شنواییسنجی از دانشگاه شهید بهشتی، و به زبان و ادبیات انگلیسی تسلط داشت و مقالاتی را نیز در حوزه ادبیات ترجمه کرده بود.
او علیرغم سن جوان خود، با چاپ شعرهایی در مجلات ادبی، توانست جایگاهی را در شعر معاصر کسب کند.
او در سال ۱۳۸۲، با اقدام به خودکشی، درگذشت.
"منوچهر آتشی" در مرگش چنین گفت: "شیما اولِ راهش بود، راهی که خوب شروع کرده بود و میتوانست خیلی جلوتر برود... کاش زندگی را بیشتر دوست داشت".
▪︎کتابشناسی:
- از خواب نرگس و مهتاب [دفتر شعر]، انتشارات نیلا - ۱۳۷۹
- "من" هیچکس نیست، به اهتمام: زهرا جمشیدیفر، مقدمه: منوچهر آتشی، انتشارات نشر زمستان - ۱۳۸۳
- طرحی از سایهها، نویسنده: اوکتاویو پاز، مترجم: حسن صفدری، ویراستیاران: مهرداد فلاح، شیما تیمار، برهانالدین حسینی، انتشارات نشر شاعره - ۱۳۸۲
همچنین پدر ایشان در تلاش هستند مجموعه اشعار چاپ نشدهاش را در قالب کتابی به چاپ برساند.
▪︎نمونه شعر:
(۱)
تنها سفر میکنم
مثل کرگدن
و دروغ میگویم
به تو
و اعتماد... نه، نمیکنم
حتی به این دایره
که زیر دستهام...
(۲)
تو از راه راه پنجرهات خواهی دید
که این اتاق بزرگ سقف ندارد
و این همه شعر
بی سر پناه
روی زمینی که بیگانه
به من اگر بگویم زیر هیچ سقفی شعری نخواهم نوشت
بیست میدهی؟
(۳)
ماتیک و عشق و زنانگی
در اسفنجهای زمین شوی
راه میروند تا عید
من در آینه
تمام سفید
برای آدمکهای تمام سیاه
که سومین روز مرگم سین سوم هفت سین شان است
لوندی میکنم.
(۴)
فقط یک شمع لازم است
که اسم مرا
با بازی رقصان خودکار آبیات به نابترین هم آغوشی بکشانَد.
(۵)
و مرده بود
و موسی نمیدانست با عصایش چه کار کند
ماه به حرف من – که آخرین پیامبر بودم – گوش نمیکرد
و تن به دو نیم شدن نمیداد.
(۶)
ماه که پایین افتاد
دستم در آسمان به چیزی بند نبود
همین ماه بود که تکیه دادم به آن
و خاکستری-نقرهای شد آستینم
و این در تقاطع چهار راهی بود
که هر چه دویدن رو به زمین یا آسمان
در پهنای "نیایش"
به "سردار جنگل" ختم میشد.
(۷)
تفنگت را زمین بگذار لیوانت را هم
همین خودکار آبی و کاغذهای سفید کافیست
تا جنازههای سوخته را
به آغوش بکشم.
(۸)
خانم!
شما را کجا دیدهام؟
چقدر شبیه نقطهای هستید
که گیر کرده
آخر این جمله یا سه نقطهی یک شعر ناتمام
آقا!
این کودکی که دستش در دست شماست
کمی شبیه جنین مردهی من نیست؟
یکی بگوید
اگر در طول این خیابان راه بروم
و انگشتانم را به پوست فلزی ماشینها بکشم
چه رنگ میشود؟
راستی
شما هم در چهرهی پاسبان جوان، سردرگمی را میبینید؟
به آن زنی که راه میرود با زنبیل رنگیناش بگویید:
روی اجاق خانهی من
تنها شعرهای خط خورده میسوزند.
به آن زنی که اندامش
حکایت میکند از دو نبض، میگویم:
خانم!
من معتاد به قرصهای اعصابم
و جنینهایم یکی یکی میمیرند.
کسی میداند
با چند آب پاش
چراغهای راهنمایی را باید آب بدهم؟
کسی میتواند به این پاسبان یاد بدهد
چطور میشود سوت بلبلی زد؟
راستی
اگر در طول این خیابان راه بروم
و انگشتانم را به پوست فلزی ماشینها بکشم
چه رنگ میشود؟
(۹)
هر چند روزنامهها نوشتهاند
که هفتههاست
از موعد مقرر معجزه عبور کردهایم
اما هنوز
ماه از امتداد ناخن من دو نیم میشود
وقتی که انگشتانم را به سوی خانهات
نشانه میروم.
(۱۰)
در یک شنبهی اشتباهی
جای اشتباهی
با نام اشتباهی
به دنیا آمدم
انگار گمم کرده بود کسی
که درد تلاشم
پیدا شدن بود
و فاصلهی منقطع
میان آن همه برف در آذر
و احتمال غریب این پیدا شدن
خاکستری رنگ میخورد
اسمم
که مال من نبود
شاید کسی به رنگ چشمهام صدایم میکرد.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
منابع
www.poem135.blogfa.com
www.b-anwar.blogfa.com
www.m-bibak.blogfa.com
www.tootimag.com
www.poempersian.ir
www.farsnews.ir
- ۰۱/۰۲/۰۱