لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

وبلاگ خصوصی انتشار نوشته ها و اشعار بانو
#لیلا_طیبی (رها)

بایگانی
آخرین مطالب
۲۱
بهمن

  • لیلا طیبی
۱۸
بهمن

 - گرمای دست‌هایت:

 


زمستان،،،
       برگشته است
آه،،،
گرمای دست‌هایت را 
               کم آورده‌ام!


 
#لیلا_طیبی (رهـا)
#کتاب_عشق_پایکوبی_میکند
#هاشور

  • لیلا طیبی
۱۷
بهمن

  • لیلا طیبی
۱۷
بهمن

غلامحسین نصیری‌پور

غلامحسین نصیری‌پور شاعری پر کار اما کمتر شناخته شده بود که در سال ۱۳۲۵ در خرم‌آباد به دنیا آمد.
او یکی از پایه های اصلی‌ «حلقه»ی سه شنبه‌ها بود. محمد مختاری، جواد مجابی، فرامرز سلیمانی، کاظم‌السادات اشکوری، اسماعیل رها و محمد محمدعلی این حلقه‌ی ادبی را تشکیل می‌دادند. او مسئول انتشارات «شاعر معاصر» نیز بود.
او در ۱۹ تیرماه ۱۳۹۴ به علت سکتۀ قلبی درگذشت. پیکر ایشان را در قطعه نام آوران بهشت زهرا به خاک سپردند. روزنامۀ قانون در گزارشی نوشت: «بعد از چند روز بی‌خبری، جنازۀ شاعر در منزلش پیدا می‌شود.»

✓ کتاب شناسی:
- موزه‌های برهوت (مجموعه شعر ۱۳۴۷)
- سطح بنفش (شعر های کوتاه)
- ریل (یک شعر بلند)
- رودی به نام اسم (یک شعر بلند)
- برگ را ببار (شعرهای کوتاه)
- باد اسم باران نیست (مجموعه شعر- انتشارات نگاه)
- جُنگ فلک‌الافلاک
- توطئه آب (۱۳۵۰)
- در ازدحام شمایل‌ها و پریشانی‌ها (۱۳۵۱)
- سین صدای زنی‌ست (نشر قطره)
- چلچله لال (۱۳۸۰)
- تشنگی واژه‌ها (۱۳۸۰)
- لی خانم ما (۱۳۸۰)
- کبوتر کال (۱۳۸۰)
- تو را تاریکتر از بادم (۱۳۸۵)
- شهری به شعاع باد ـ بلندترین شعر مدرن جهان (۱۳۸۸)
و...

✓ نمونه شعر:
(۱)
تخمِ بادند
این خیلِ خزنده‌ای که،
زنده‌ترین کلامشان
         مرگ بَر است…

(۲)
درون فریاد خود مچاله شده‌ام
پاهایم جامانده در چروک جاده‌هایی
که همیشه تنها پیموده‌ام.

(۳)
زخم می‌زند صبح را
تنهایی سیاه یک کلاغ
با قارقار خشدارش.
(۴)
ریشه‌های آفتاب
در قلب پریشان من است
چشم از من مگیر
که زندگی تاریک می‌شود.

(۵)
صدایم که می‌زنی آنقدر شنیده می‌شوم
که لبم تب می‌کند
خواب پرنده‌ای را بال می‌زنم
که میله‌های ابری قفسش را بلعیده است.
(کبوتر کال - ص ۵)

(۶)
به مرگم آذین کن ای تحمل معلق
که بر بلندای این تپۀ ویران
تاریک‌تر از آن شده‌ام که دیده شوم
دیدن از یادم رفته است رفته است رفته است
و رفتن از یاد اشیایی که از یادمان برده‌اند
پریده است.
(کبوتر کال - ص ۱۰)

(۷)
وقتی که دیری و دوری‌ات را می‌پلاسم
مرگ به پایان پرسشت می‌رسد
و من در جسد بی‌پاسخ تو نفس می‌کشم.
(کبوتر کال- ص ۸۸)

جمع‌آوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)

ـــــمنابعـــــ
- کتاب کبوتر کال، غلامحسین نصیری پور
- نشریۀ شعر، بهار ۱۳۸۲، شمارۀ ۳۱
- روزنامۀ قانون، دوشنبه بیست و نهم تیر ۱۳۹۴ خبر مرگ شاعر موج نو
- روزنامه ایران، سه‌شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۴، شماره ۵۹۹۳
- سایت ادبیات اقلیت
- صفحۀ فیس بوک علی باباچاهی
- کانال تلگرامی روزآمد

  • لیلا طیبی
۰۸
بهمن

مهدخت مخبر

مهدخت مخبر ۱۲ مهر ۱۳۲۲ در رشت متولد شد. از کودکی به واسطه پدرش با شعر و ادبیات آشنا و با صدای ساز فلوت برادرش به موسیقی علاقه‌مند شد. او از سال اول دبیرستان به تهران رفت. در سال ۱۳۴۸ به «ایرج جنتی عطایی» معرفی و توسط وی به رادیو دعوت شد و با «اسدالله ملک» همکاری خود را آغاز نمود. در رادیو با هنرمندانی نظیر: علی تجویدی، پژمان بختیاری، فریدون مشیری، سیمین بهبهانی، بزرگ لشکری، هوشنگ ابتهاج و معینی کرمانشاهی آشنا شد. در سال ۱۳۴۹ اولین ترانهٔ وی با نام «همیشه بهار گیلانه» با ملودی «حسین صمدی» توسط «ناصر مسعودی» اجرا و ضبط شد.
او که بیش از نیم قرن به فعالیت هنری خود ادامه داد با هنرمندانی نظیر: اسدالله ملک، علی تجویدی، محمود تاج‌بخش، بزرگ لشکری، جواد لشگری، منوچهر لشکری، محمدجلیل عندلیبی و … همکاری داشته‌است. وی گویندگی در برخی برنامه‌های رادیویی نیز به عهده داشته‌است. او به عنوان مددکار اجتماعی، مسئول هنردرمانی و کارشناس امور اجتماعی در دانشگاه علوم پزشکی ایران همکاری کرده و بازنشسته اداره کل آموزش دانشگاه علوم پزشکی ایران بود.
مجموعه‌ای از ترانه‌های وی در کتابی با عنوان «ترانه‌های دیروز، امروز و چند لحظه بعد» توسط نشر پیکان منتشر شده‌است. او همچنین در یک آلبوم صوتی با عنوان «صدای شاعر» بخشی از اشعار و سروده‌های خود را بازخوانی کرده‌است.
آثار وی توسط خوانندگانی نظیر: اکبر گلپایگانی، محمودی خوانساری، کورس سرهنگ‌زاده، نادر گلچین، سیمین غانم، علیرضا افتخاری، ناصر مسعودی، مسعود خادم، مسعود کهریزی، داوود نبی‌زاده و … اجرا شده‌اند. همچنین آلبوم موسیقی «امان از جدایی» با صدای علیرضا افتخاری بر اساس قطعات شعر سروده مخبر تولید شده است.
از ترانه‌های مشهور مهدخت مخبر می‌توان به «امان از جدایی»، «ای عشق»، «دلخرابات» و… اشاره نمود.
مهدخت مخبر که به رماتیسم مفصلی مبتلا شده بود از اوایل سال ۱۳۹۶ با کمک مؤسسه هنرمندان پیشکسوت در آسایشگاه سالمندان مستقر شد. او سرانجام در تاریخ ۷ آبان سال ۱۳۹۸ پس از تحمل یک دوره بیماری در سن ۷۶ سالگی در تهران درگذشت. مراسم خاکسپاری پیکر مهدخت مخبر، صبح روز شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸ در قطعه هنرمندان بهشت زهرا برگزار شد.


- نمونه شعر:
(۱)
روز و شب دعا کنم 
از آسمان باران بیاد
خیر و برکت بده 
بسوی همه گیلان بیاد
نا امیدی کار شیطانه 
وای خدا همیشه بهار گیلانه...
(۲)
زخم مرا که دوست به تصویر می کشد 
 پشتم ز سوز سینه چرا تیر می کشد 
 بر من که خود همیشه سپر بوده ام چرا
 این دست های  حادثه شمشیر می کشد 
 با روی باز خنده به دنیای گردون زدم
 اما مرا به حالت دلگیر می کشد 
 دنبال دل نه از پی بازیچه می روم....
(۳)
الهی به امید تو 
به امید روزی که این اجتماع به چشم ترحم به ما ننگرد
به امید روزی که بازار کار
به دست های ما کارها بسپرد 
اگر دست و پا، چشم بینا ندارم
خدایم به من فکر و اندیشه داده
اگر بی خبر از غم روزگارم
خدایم به من برکت و ریشه داده
الهی به امید تو 
الهی به امید تو.
(۴)
زخم مرا که دوست به تصویر می کشد 
پشتم ز سوز سینه چرا تیر می کشد
بر من که خود همیشه سپر بوده ام چرا
این دست های حادثه شمشیر می کشد
با روی باز خنده به دنیای گردون زدم
اما مرا به حالت دلگیر می کشد 
دنبال دل نه از پی بازیچه می روم....


جمع‌آوری: #لیلا_طیبی (رها)  ‌

 

  • لیلا طیبی
۰۴
بهمن

نجمه زارع
شاعر عشق قابیل است

نجمه زارع در ۲۹ آذرماه سال ۱۳۶۱ در کازرون به دنیا آمد. او شش ماه پس از تولد همراه با خانواده‌اش به قم عزیمت نمود و در آنجا ساکن شدند. نجمه در خانواده‌ای فرهنگی و متدین پرورش یافت، پدر و مادرش هر دو معلم و اکنون بازنشسته، دایی و پدربزرگش هر دو به درجه‌ی رفیع شهادت رسیده‌اند که بعدها نجمه اشعاری را در رثای ایشان سرود.
دوران دبستان را در مدرسه‌ی «اوسطی» قم گذراند و دوران راهنمایی و دبیرستان را به ترتیب در مدارس «نرجسیه» و «شهدای چهارمردان» پشت سر گذاشت. طی سال‌های ۷۹ تا ۸۱ در دانشگاه همدان به تحصیل در رشته‌ی عمران پرداخت، در بهار ۱۳۸۴ با "عباس محمدی" که وی نیز شاعر است، ازدواج کرد.
سرانجام نجمه زارع با اشتباه پزشک معالج‌اش در تزریق ماده‌ی بیهوشی، و کما رفتن در چند روز، در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۸۴ در سن ۲۳ سالگی، دارفانی را وداع گفت. 
او از تاثیرگذارترین غزلسرایان معاصر می‌باشد که با وجود عمر کوتاه خود آثار به یاد ماندنی بسیاری سروده است.
وی در دوران کوتاه زندگی خود با حدود ۳۰ عنوان برگزیده در کنگره‌های شعر و سرایش ۴ دفتر شعر، نام خود را در حافظه‌ی ادبی ایران ثبت نمود.
کتاب «عشق، قابیل است» به عنوان اولین کتاب روان‌شاد نجمه زارع، درست پس از مرگ او، به همت همسرش، عبّاس محمدی، به چاپ می‌رسد، در حالی‌که از مدت‌ها قبل در انتظار نوبت چاپ بوده‌است. دومین کتاب او نیز چند سال بعد، با عنوان «یک سرنوشت سه حرفی» که مجموعه ای از غزلیات اوست توسط نشر شانی منتشر می شود که در حقیقت عنوان انتخابی روان‌شاد نجمه زارع برای مجموعه اولش بوده است. 

- نمونه اشعار:
(۱)
هر چه این احساس را در انزوا پنهان کند 
می تواند از خودش تا کی مرا پنهان کند؟
عشق، قابیل است؛ قابیلی که سرگردان هنوز
کشته خود را نمی داند کجا پنهان کند!
در خودش، من را فرو خورده ست، می خواهد چه قدر
ماه را بیهوده پشت ابرها پنهان کند؟!
هرچه فریاد است از چشمان او خواهم شنید!
هر چه را او سعی دارد بی صدا پنهان کند 
آه! مردی که دلش از سینه اش بیرون زده ست 
حرف هایش را، نگاهش را، چرا پنهان کند؟!
خسته هرگز نیستم، بگذار بعد از سال‌ها 
باز من پیدا شوم، باز او مرا پنهان کند 

(۲)
وقتی دلم به سمت تو مایل نمی‌شود
باید بگویم اسم دلم، دل نمی‌شود
دیوانه‌ام بخوان که به عقلم نیاورند 
دیوانه‌ی تو است که عاقل نمی‌شود
تکلیف پای عابران چیست؟ آیه‌ای
از آسمان فاصله نازل نمی‌شود
خط می‌زنم غبار هوا را که بنگرم
آیا کسی زِ پنجره داخل نمی‌شود؟
می‌خواستم رها شوم از عاشقانه‌ها 
دیدم که در نگاه تو حاصل نمی‌شود
تا نیستی تمام غزل‌ها معلّق اند 
این شعر مدتی‌ست که کامل نمی‌شود.

(۳)
ضعیف و لاغر و زرد و صدای خواب‌آور
کنار بستر من قرص‌های خواب‌آور
لجن گرفتم از این سرگذشت ویروسی 
از این تب، این تبِ مالاریای خواب‌آور
منی که منحنی زانوان زاویه‌دار
جدا نمی‌کندم از هوای خواب‌آور
همین تجمع اجساد مومیایی شهر 
مرا کشانده به این انزوای خواب‌آور
زمین رها شده دورِ مدارِ بی‌دردی
و روزنامه پر از قصه‌های خواب‌آور
هنوز دفترِ خمیازه‌های من باز است 
بخواب شعر! در این ماجرای خواب‌آور.

(۴)
من را نگاه کن که دلم شعله ور شود
بگذار در من این هیجان بیشتر شود
قلبم هنوز زیر غزل لرزه های توست 
بگذار تا بلرزد و زیر و زبر شود
من سعدی ام اگر تو گلستان من شوی
من مولوی سماع تو برپا اگر شود
من حافظم اگر تو نگاهم کنی اگر 
شیراز چشم های تو پر شور و شر شود
"ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود"
آنقدر واضح است غم بی تو بودنم 
اصلا بعید نیست که دنیا خبر شود
دیگر سپرده ام به تو خود را که زندگی 
هرگونه که تو خواستی آنگونه سر شود.

  
✍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جمع‌آوری و نگارش: 
#لیلا_طیبی (رها)

  • لیلا طیبی
۰۲
بهمن

مجید فروتن

مجید فروتن متولد سال ۱۳۲۵ بود که از شاعران نوگرای خطه جنوب محسوب می‌شد. چاپ آثار فروتن در نشریات معتبر دهه‌های چهل و پنجاه، نقش مؤثری بر شاعران جوان و شعر جوان جنوب داشته است.
مجید فروتن در کنار شاعرانی چون هوشنگ چالنگی از جمله شاعران نوگرای دهه چهل بود که به گروه‌ها و نحله‌های آوانگارد شعر آن روزگار پیوند می‌خورد. او شاعری یود که بنا به گفته‌ها و نوشته‌های بسیاری از منتقدان در روند فکری شاعران «موج ناب» تأثیر گسترده داشت و شاعران موج ناب برخی از ویژگی‌های شعری خود را از شعر او وام گرفته بودند. سادگی بیان به دور از بازی‌های رایج زبانی از ویژگی‌های شعر موج ناب ایران بود که فروتن در آن تنفس می‌کرد.
گرچه مجید فروتن تا مدت‌ها از انتشار کتاب سر باز زد، اما منتقدان همواره به به نقش او و نیز آموزه‌های تئوریک او و امثال هوشنگ چالنگی، واقف و معترف بوده‌اند. مجید فروتن خود نیز در مصاحبه‌ای به چگونگی این حضور و نحوه انتقال این آموزه‌ها به کانون‌های شعری جنوب اشاره دارد و معتقد بود که خانه‌تکانی در شعر امروز و حرکت‌های غیرنیمایی با شعر آنان آغاز شده است: «تمام شاعرانی که عناوین گوناگونی از قبیل «دیگر»، «ناب»، «گفتار» و غیره... مدون کرده‌اند، شعرشان ریشه در شعر همین چند شاعر که نام کامل آن‌ها را یک بار دیگر تکرار می‌کنم، دارد و من نه تنها از ریشه بلکه می‌توانم از تنه و شاخ و برگ هم حرف بزنم: بیژن الهی، هوشنگ چالنگی، بهرام اردبیلی، پرویز اسلام‌پور، محمود شجاعی، فیروز ناجی، رضا زاهد، علی مولانا و کم‌تر از همه خودم. به خوبی به یاد دارم که حرکت تازه شعر فارسی توسط چالنگی، من و بعدها بهمن شاکری به صورت تشریحی و تعریفی از تهران به مسجدسلیمان و شاعران این شهر انتقال یافت./ تضییع حق دیگران آن هم در عالم هنر و ادبیات کار خوشایندی نیست... فکر می‌کنم که دوستان من از یک وجدان جمعی سخن می‌گویند و دعوایشان تنها به خودشان بر نمی‌گردد و... وقتی که می‌گویند من! منظورشان دیگران به علاوه‌ی خودم است.{...} چه عیبی دارد که انسان کاری را که انجام می‌دهد بگوید پیش از من کس دیگری هم این کار را انجام داده و من از او یاد گرفته‌ام ولی من همان کار را بهتر انجام داده‌ام. حال آنکه چنین نیست و مقلد با همه این تفاصیل از مقلد ضعیف‌تر است. اصل از فرع حتی قوی‌تر هم می‌باشد. چنین نیست که شاعران نسل ما چارچوبی را پرداخته باشند و شاعران بعد از ما آن چارچوب را آذین داده باشند. همه جا فرع را از اصل ضعیف‌تر ارایه داده‌اند و همین است که دل آدمی را می‌آزارد و بدتر از آن وقتی که از سرچشمه نیز هیچ یادی نکنند از همین دل خون بچکد... راست است که گفته‌اند: روزگار حافظه ندارد.»
او، بامداد روز یکشنبه ۲۷ آبان‌ماه‌ ۱۳۹۲ در فارسان استان چهارمحال و بختیاری درگذشت و در کوهرنگ به خاک سپرده شد.
در پی درگذشت مجید فروتن، شاعر پیشکسوت جنوب، سیدعلی صالحی یادداشتی در رثای او نوشت.
سیدعلی صالحی می‌نویسد: هر دوست که از این جهان می‌رود، پاره‌ای از جانِ ما را با خود می‌بَرَد. همین است که در مسیرِ سفر به ساحتِ زندگی ذره ذره مرگ را تجربه می‌کنیم. تا هنگامِ واقعه، بلند... در آخرین نفس بگوییم: «آه... راحت شدم! همه ما در حال تمرین و ترانه‌ایم... برای آن سفر بی‌بازگشت. او زیرک‌تر است که در این واگشت لاجَرَم از دیگران پیش می‌افتد!: صبح دوشنبه است. بیست‌وهفتم آبان. خسته نگاه می‌کنم: پیامکی رسیده از جنوب: مجید هم رفت، فروتن! عجب، مجید... تو هم ما را جا گذاشتی به این جهان پشیمان!؟ شاعرِ جنوبِ همه حیاتِ من، ماه، آموزگار، عزیز! چقدر بی‌فرصت زیسته‌ایم در این گره بَندِ پُر گریوه. اصلا فرصت نیست. حالا که محکوم به زندگی شده‌ایم، باید کار کنیم: کار و کار و کار...! همه برای بلوغِ انسان، همه برای امید، همه برای تکلمِ عشق! بر می‌خیزم، رو به کوه‌های بختیاری، دورادور، در دلم «گاه گریو» می‌خوانم برای مجیدِ ماه، مجیدِ قانع، مجیدِ سربلند که به گونه‌ای فارغ از عاداتِ روزگار... شاعر بود. واقعا شاعر بود. باری... مرگی از این دست دانا و از این راه... رهایی‌آور نصیبِ هر کسی نمی‌شود. باید سخت شاعر باشی به این بادیه تا باران برای بوسیدنِ مزارت ببارد. من هم می‌بوسمت مجیدِ همه ما! تا دیدار...! سخت است، اما آسان!»
از مجید فروتن مجموعه شعری به همت انتشارات مرید در سال ۱۳۷۹ منتشر شد. مجموعه شعر «صدای دیگر» هم گزیده‌ای از آثار منتشرشده او در دهه‌های چهل و پنجاه بود.
دست نوشته‌های منتشر نشده از زنده یاد مجید فروتن:
این نوشته‌ها شامل سی و چند صفحه در خصوص تاریخ سرزمین بختیاری است که فروتن از زاویه دیگری تاریخ کهن سرزمین بختیاری را از دوران باستان با نثری زیبا روایت می‌کند و به حماسه‌های اساطیری ایران پیوند می‌زند. قصد داشت به صورت کتاب منتشر نماید اما ظاهرا ناتمام ماند یا ادامه آن جای دیگری است.


- نمونه‌ی اشعار:

(۱)
«دریا پری»

اکنون زمان آرمیدن
بر بال‌های یک دریاست.
اکنون دلم
تپیدن فرداست.
می‌بینمش
بر بال‌های سبز دو کبوتر دارد سپید
با هاله‌ای به رنگ چشمان.
می‌بینمش
گاهی بر آب و
دستی بر آسمان
اکنون دلم تپیدن دریاست.


(۲)
«ماندن و بودن»

(همیشه ماندن – ای کوه!-
همیشه بودن نیست.)
با کوه ماه گفت.
***
ز اندوه استوار
با ماه کوه گفت:
(اما همیشه ماندن و بودن
میراث جاودانه خاک است.)


(۳)
دیر زمانی چنین بودم
ستاره ای به دستم از نم رویا خیس
حال که می‌خواهم زندگانی را سایه‌ای باشم
غم مردگانم نیست
میان ابروها چه چیز می‌افتد
وقتی نگاه از آسمان ملال می‌گیرد
تنها تو باش که فرداها
اگر چه بی‌خورشید
با نام تواند.


(۴)
ماه
در چشمه‌سار گندم‌ها
چهره می‌شوید
رویاها خیس می‌گذرند
عشق من
پای بوته‌های طلایی رنگ
به خواب می‌رود.


جمع‌آوری و نگارش: 
#لیلا_طیبی (رها) 

  • لیلا طیبی
۳۰
دی

  • لیلا طیبی
۳۰
دی

لایق شیرعلی

لایق شیرعلی (به فارسی تاجیکی: Лоиқ Шералӣ) از شاعران معاصر تاجیکستان است.
او در ۳۰ اردیبهشت ۱۳۲۰ خورشیدی، در در روستای «مزار شریف» در کنار رودخانه‌ی زرافشان در ناحیه‌ی پنجکنت در شمال تاجیکستان زاده شد. دوران کودکی‌اش را در این روستا به سر برد. دانشکدهٔ آموزگاری شهر دوشنبه را در سال ۱۹۶۱ به پایان برد و از آن سال در پایتخت تاجیکستان اقامت گزید و پس از آن، نخست نویسنده‌ی بخش ادبی رادیو تاجیکستان و سپس کارمند ادبی روزنامه‌ی کامسامال تاجیکستان شد. او همچنین سردبیر مجله‌ی ادبی معتبر صدای شرق، مشاور اتفاق نویسندگان تاجیکستان و عضو اتفاق نویسندگان اتحادیه‌ی شوروی از سال ۱۹۹۵ میلادی بود.
نخستین مجموعه اشعار لایق به نام «سر سبز» در سال ۱۹۶۶ انتشار یافت و بعدها مجموعه‌های «خانهٔ چشم»، «خانهٔ دل»، «ریزهٔ باران»، «ورق سنگ» از جمله پرخواننده‌ترین کتاب‌های او بودند. هنر و استعداد لایق به آفرینش شعر محدود نمی‌شد؛ او در ترجمهٔ اشعاری از شعرای خارجی به زبان فارسی نیز سهم داشت. اشعار خودش نیز تاکنون به زبان‌های دیگر ترجمه شده‌اند.
لایق در سال ۱۹۷۸ میلادی، برای مجموعه‌اشعار خاک وطن برندهٔ جایزهٔ ابوعبدالله رودکی شد.
او در تاریخ ۱۰ تیر ۱۳۷۹ بر اثر سکتهٔ مغزی درگذشت و در آرامگاه لوچاب در شهر دوشنبه بخاک سپرده شد. بر سنگ مزارش، شعری از خود وی که در سال ۱۹۸۸ میلادی سروده بود، نوشته شده‌است:

در روی زمین نماند مأمنای گور، 
درود بادت از من.

- نمونه اشعار:
(۱)
ای هموطن با همدگر چون و چرا، چرا؟
کردیم بزمخانه را ماتم سرا، چرا؟
داریم یک ترانه‌ی شیوای سرنوشت،
در یک ترانه ما و تو ناهمسُرا چرا؟
چشمه یکی‌ و بر همه لب تشنه می‌رسد،
در صد محل با هم زنی صد کوزه را چرا؟
رفتند تنگچشمکان به دنبال آفتاب
ما و تو چشم بسته و واپسگرا چرا؟
رفته‌ایم در تعصب خود تا گلو فرو،
رفتند هیچ بودگان از ما فرا چرا؟
مایم نا برادران از صلب یک پدر،
جان برادر، چرا؟ ای خواهر چرا؟
مایم نابرابران از این و آن نعمت،
استاد مه‌ ترا، چرا؟ ای که ترا، چرا؟

(۲)
در میان کوهساران
با نوای آبشاران
با صفای چشمه ساران
با سرود باد و باران
با درود نو بهاران...
جان عطا کردی مرا
جان عطا کردی و خود را کاستی
روز و شب‌ها در سر گهواره من
مادر من، مادر بیچاره من 

از پی روزی دویده 
خوشه‌ها را چیده چیده
تلخ و شوری‌ها چشیده
رنج دنیا را کشیده
گنج دنیا را ندیده
دل عطا کردی مرا
دل عطا کردی و خود را کاستی
روز و شب‌ها در سر گهواره من
مادر من، مادر بیچاره من 
مادر من، مادر غمخواره من 
مادر من، مادر بیچاره من

با دعای آسمانی
دادی میراثم جاودانی
عاشقی و دلستانی
شاعری و جانفشانی
هم دوام زندگی
عمر بخشیدی مرا
عمر بخشیدی و خود را کاستی
روز و شب‌ها در سر گهواره من
مادر من، مادر غمخواره من
مادر من، مادر بیچاره من.

(۳)
ملک، سنگستان و ما بی‌سنگریم 
سر به سر سردار و ما بی‌سروریم 
پنبه در گوشیم ما و رهبران 
چون که ما خلقان پنبه‌پروریم 
فخر ما ساید سر بام جهان 
خاک بر سرمان که بی‌بام و دریم 
صاحب سرچشمه‌ایم و تشنه‌ایم 
صاحب گنجینه‌ایم و ابتریم 
کانِ فرهنگیم و هنگی مان نماند 
فخر تاریخیم و بی پا و سریم 
کاوه کو و کوره‌ی آهنگری‌ش؟
مانده مشتی نیمه جان سوزن گریم 
دیگری گیرد گریبان فلک 
ما گریبان خودی را می‌دریم 
دیگران بر غاصبان زور آورند 
ما فقط بر اصل خود زور آوریم 
پیش نصرانی مسلمانیم اگر،
از نگاه مسلمین ما کافریم 
روز و شب بیدار، شمس خاوران
ما ز خواب‌آلودگان خاوریم 
حضرت اقبال! بر ما بد مگیر 
ما اگر در خواب سکته اندریم 
خیز از خواب گران گفتی ولی 
در سمرقند آنچنان بی‌منبریم 
در بخارایی که درگاه دری‌ست 
با دری‌گفتار، بیرون از دریم 
نیست ملت را ز بس یکپارچگی،
پاره پاره لقمه ی شور و شریم 
ریزه، ریزه، شرحه شرحه جسم و جان 
بار ملت را کجا هم می بریم؟
تاجیک و ایرانی و افغان چرا؟
ما در این دنیا که از یک مادریم...


جمع‌آوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع
- شیرعلی، لایق (۱۳۷۲). گلچینی از اشعار استاد لایق شیرعلی. تهران: انتشارات الهدی.
- دانشنامه آزاد ویکی‌پدیا فارسی.
- وبگاه بی‌بی‌سی فارسی

  • لیلا طیبی
۲۷
دی

یدالله امینی

یدالله امینی متخلص به مفتون (زادهٔ ۱۳۰۵ در شاهین‌دژ) از شاعران معاصر ایرانی است. او در دومین دوره جشنواره بین‌المللی شعر فجر در بخش آزاد برگزیده شده است. او همچنین در ۳۱ مرداد ۱۳۹۶ نشان درجه یک هنری ایران در رشته‌ی شعر را دریافت کرد.
او در ۲۱ خرداد ۱۳۰۵ در شهرستان شاهین‌دژ دهستان هولاسو که در کناره زرینه رود و آذربایجان قرار گرفته‌ است، به دنیا آمد. وی پس از گذراندن دبستان و دبیرستان در تبریز به تهران آمده و وارد دانشگاه شد. او دانش‌آموختهٔ رشتهٔ حقوق قضایی از دانشکده حقوق دانشگاه تهران است و به مدت سی و یک سال (از ۱۳۲۸ تا ۱۳۵۹) در وزارت دادگستری خدمت نموده است. در سال ۱۳۵۰ به دلیل سیاسی بودن شعرهایش از سمت قضایی برکنار شد، اما با پیروزی انقلاب اسلامی، دوباره به کار خود بازگشت. وی هم‌ اکنون تهران به سر می‌برد.
مفتون، از شاعران نسل اول شعر نیمایی است و در شعرش بسیار طبیعت‌گراست. او در آغاز شاعری کلاسیک و کهن‌پرداز بود اما بعدها – به‌ویژه طی سال‌های پس از انقلاب – به شعر بی وزن و قالب‌های نوپردازانه روی آورد. وی علاوه بر شعر فارسی اشعاری نیز به زبان ترکی سروده است.

- دفترهای شعر:
دریاچه / کولاک / انارستان / عاشقلی کروان / نهنگ یا موج (گزیده کولاک و انارستان) / فصل پنهان (گزیده اشعار) / یک تاکستان احتمال / سپیدخوانی روز / عصرانه در باغ رصدخانه / من و خزان و تو / شب هزار و دو / سرمه فام و خط نستعلیق / بومرنگ / وسواس مهربان شعر (کتاب الکترونیک).

- نمونه شعر:
)
باران
باران
وقتی که از یک چتر آویخته می‌چکد
باران
وقتی که از یک زنگ به صدا درآمده می‌چکد
یا از یک قفل بسته
باران
وقتی که از شادی یک دهقان می‌چکد
یا از شتاب یک مهمان
یا حتی
وقتی که از یک علامت تعجب«!» در هر حال
قطراتی از خود را بر کاغذ سپیدی می‌پراکند
که من
روی آن شعری خواهم نوشت
و شگفت آن که
اینجا
قطره ی زودتر افتاده دیرتر می‌خشکد
و آن که
در جایی پایین‌تر از همه چکیده است
زیباتر نقطه‌ای است
برای پایان یک شعر...

)
با دل خاکستری‌اش
می‌رود و باز می‌گردد
خیابانی را
که تازه شناخته است
با زخم‌های فراموشش
می‌پوشد و در می‌آورد
پیراهنی را که تازه خریده است
با دست بی‌خبرش
می‌گشاید و می‌بندد
پنجره‌ای را
رو به باغچه‌ای که تازه کاشته است
و این همه را نمی‌داند چرا؟
شاید
شاید که در گوشه‌ای از همین روزها
با عشق تازه‌ای آشنا شده است
عشقی
که با زیبایی خود پیش می‌آید و راه می‌گشاید
و در تنهایی خود
از اتفاق
به خاطره نمی‌رسد.

)
گویه

وقتی که بهار یعنی «نام تو چیست؟»
تابستان
یعنی که «دوستت دارم»
پاییز
یعنی
«آیا برای یک تن تنها این شبها زیاد نیست؟»
و زمستان یعنی
«باید که روی این یخ و برف تنها برویم
امّا در هر فاصلهای
مواظب هم»
...
و خوب شد خدا فصل دیگری نیافرید
تا در ماورای عشق
مرگ منتظر زندگی باشد
نه زندگی منتظر مرگ...

)
باد را...

نیمی از فصل بهاران رفت
کاخها را پر گل و فواره میبینم
                          ولی افسوس
رونقی در کشتزاران نیست
***
بر فراز کوه، گاهی تودهی ابری ست
خشک و پابرجا و در آن رنگ طوفان نیست
ماه نیسان میرود آرام و آبیپوش
آه، باران نیست، باران نیست
...
هر درختی چون صلیبی در سکوت باغ
باغ گورستان صد عیسای بی پیغام
***
دشت را قهر خدا خشکاند
ابر، تا کی بر فراز کوه خواهد ماند؟
باد را آواز باید داد
***
باد را آواز خواهم داد
من زبان باد را آموختم در موسم سرگشتگی هایم
باد را با بازوان پیغام باید داد
باد با چشمان ما بیگانه اما آشنا با دستهای ماست
***
باد اگر برخیزد از اقصای این سامان
رهگذارش کوچههای زنده خواهد بود
ریشهها را با رهآوردی تَرآوا خیس خواهد کرد
او برای هر دلی از سنگ یا از آب
ضربه را تدریس خواهد کرد...
***
با تکان دستمالی باد میجنبد
ما چرا با اهتزار پرچم آن را برنیانگیزیم
باد را تقدیس باید کرد...

)
تو کیستی؟

تو کیستی که صدایت به آب میماند
تبسّمات به گل آفتاب میماند
تنات به پیرهن صورتی و دامن سرخ
به تُنگ نیمهپری از شراب میماند
به پشت چشم تو آن سایههای رنگارنگ
به نقش قوسِ قُزح در حباب میماند
تو را شبی سر راهی دو لحظه دیدن و بعد
به خانه یاد تو کردن به خواب میماند
از آن تبسّم نوشات به سینه یادی ماند
چو برگ گل که به لای کتاب میماند
کسی که شعر تو را گفت نشئهی سخناش
به مستی میِ بیرنگ ناب میماند...

جمع‌آوری:
#لیلا_طیبی (رها)

  • لیلا طیبی