سعید سلماسی
سعید سلماسی
سعید سلماسی (او که «آقا بالا» نام گذاری شده بود؛ بعدها خود را سعید نامید) یکی از رجال دوران مشروطیت و همچنین شاعر و نویسندهی دوران قاجار بود.
سعید سلماسی در سال ۱۳۰۶ قمری برابر با ۱۲۶۷ خورشیدی در شهر دیلمقان مرکز ولایت سلماس متولد شد. وی در دوران مشروطیت سلماس جوانی آزادیخواه و آزادی دوست بود؛ و در راه بنیاد فرهنگ نوین در سلماس از هیچ کوشش و مجاهدت دست نکشید؛ تا جایی که توانست نخستین مدرسه را به به سبک نو در سلماس با نام دبستان سعیدیه تأسیس کند. او بعد از مدتی برای دیدار با پدر و مادر خود که در روسیه به تجارت مشغول بودند به شهر بادکوبه رفت. پدر و پدربزرگ سعید در روسیه به امور ملک داری و تجارت مشغول بودند و در معادن نفت باکو صاحب املاک بودند. در مدت اقامت در آنجا با برادران "اروجاوف" که در آن شهر مطبعه مهمی دایر کرد و کتب ادبی، تاریخی اوف و سایر علوم را چاپ و نشر میکردند آشنایی پیدا کرد و چیزهایی را که نمیدانست آموخت و در بازگشت به ایران و خارج از کشور چاپخانه سربی را با خود به تبریز آورد و با دستیاری مشهدی محمدعلی مطبعهچی، چاپخانهای در مغازههای مجیدالملک دایر کرد و پس از به توپ بسته شدن مجلس به استانبول رفت.
او با همت سیدحسن شریفزاده و حاج علی دواچی(دوا فروش) مدتی نیز روزنامه شورای ایران را که در زمینه سیاسی – خبری بود در سال ۱۳۲۶ در تبریز منتشر کردند. این روزنامه وابسته به انجمن مشورت بود.
سرانجام او در سال ۱۲۸۷ خورشیدی در سن ۲۰ سالگی در حوالی خوی و در محلی به نام حاشیه رود در درگیری میان مستبدان و مشروطه خواهان درگذشت.
دکتر سلامالله جاوید در مورد او مینویسد: مرحوم سعید وقتی که به جنگ میرفت لباس فاخر میپوشید و انگشتر پُر قیمتی به انگشت میکرد و میگفت: «اگر ما کشته شویم بگذار دشمنان بدانند که تمام طبقات برای گرفتن آزادی مبارزه میکنند.»
از آثار وی میتوان به دیوان سعید سلماسی اشاره کرد که در ۷۵ صفحه برای اولین بار توسط رضا همراز در سال ۱۳۹۸ گردآوری شده است.
- نمونه شعر:
(۱)
مترس از چه هراسانی؟ اضطراب ز چیست؟
منال آتش آهت بسوخت قلب مرا
فغان و آه کشیدن... برای خاطر کیست؟
ز تار و ماری گیسویت ای جهان پیرا
***
نماند صبر و قرارم، دمی بگیر آرام
نظر بطرف چمن کن ببین چه سان مخمور
بنفشههای، ریاحین غریق وجد و غرام
درین بهار جوانی سزای تست سرور
نه گریه کردن و فریاد جان خراش زدن
"مگر تو نیستی واقف بجد امجد من"
و یا که بیخبری از مال حب وطن؟
***
من از نژاد نجیب اصیل اسلامم
من از زمین گهر بار پاک ایرانم
به هر بلای جهالت نشان گهست تن من.
(۲)
امتحان ادبی (ائتمه اصرار)
خاطرات شبابی سویله یه مم
دلشکسته باهار عمرمی سن
گورمه! زیرا او عمر محنتدن
دوکولور قلبنه سموم الم
ایستهمم من آچیلماسین قالسین
او سیاه پرده تا ابد مستور
تند باد قضایه او غرادی هپ
نو گشاده شکوفه راز حیات...
اوووف! بین صدمه ستم هیهات
بو خرابیء عمره اولدو سبب!
آه ماضی!... او صحنة مولم
سنه مجهول قالسین ای گوزهلیم
***
ائتمه اصرار ای ملک سیما
شیمدی یوخدور دلینده حزن والم؟
دئییلم حقلی اعتراض ائتسهم
چونکه مجهول دور حیات سنه
یاس... امید... نالة قاهر
بر جدال تهی... حیات دییر.
(۳)
تحسر
گلیور گوشه داد استمداد
هر طرفدهن هوای استبداد
ایدییور جسم ملتی مسموم
حکمفرما نفاق: و محو و داد
شاد اولور دل گورونجه ملتمین
بیر بلوک معرفتلی احرارین
قطع ائدرلر قلمله ریشه سینی
شجر ظلم اولان ملاعینین.
چنانکه مشاهده میگردد تنوع قوافی، ترتیب مصراع ها و زبان شعر، اشعار فوق را از دیگر اشعار آن دوره متمایز میکند و بدیع بودن آن را به کرسی مینشاند. جالباست که این اشعار در سال ۱۳۲۵ هجری چاپ شده و چه بسا قبل از آن سروده شدهاند. در بعضی از این قطعات نمونههای لهجه استانبولی به چشم میخورد که آن نشانگر این میتواند باشد که زمانی که سعید در استانبول به سر میبرد با لهجه آن ولایت مانوس و به ادبیات استانبولی نیز اشرافیت داشته است؛ گشته که ظرافتهای آن در اشعارش مشهود است.
جمعآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
•••••••••••••
منابع
- مشاهیر علمی و فرهنگی آذربایجان غربی - پرویز عقلمند - انتشارات قصیده سرا - ۱۳۸۵.
- بزرگان و سخن سرایان آذربایجان غربی - هئیات مولفان:محمود رامیان - علاالدین تکش - محمد تمدن - ۱۳۴۶.
- روزنامه فریاد ارومیه، ۱۳۲۵، شماره۲۱، دوشنبه ۷ شعبان، قیام آذربایجان و ستارخان صفحه ۳۰۸.
- درگاه ادبیات آذربایجانی.
- ویکیپدیا فارسی.
- ۰۰/۰۲/۱۶