لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

وبلاگ خصوصی انتشار نوشته ها و اشعار بانو
#لیلا_طیبی (رها)

بایگانی
آخرین مطالب
۱۵
اسفند

بهمنیار

بهمنیار اسم مستعار «نجم‌الدین عرب‌اف» است که در ۱۵ جولای سال ۱۹۵۴ در شهر «پنجکنت»، واقع در شمال تاجیکستان به دنیا آمد و بعد از ختم مدرسه در دانشگاه ملی تاجیکستان زبان عربی خواند. او مترجم، ادیب، نویسنده و داستان نویس برجسته و معروف بود. همچنین او عضو اتحادیه نویسندگان تاجیکستان و برنده جایزه ادبی "صدرالدین عینی" بود.
در سال ۱۹۷۷ در رشته خاورشناسی دانشگاه ملی تاجیکستان فارغ التحصیل شده و مدتی در کمیته سینماگران تاجیکستان به کار پرداخت.
در زمان اتحاد جماهیر شوروی دو سال در لیبی به فعالیت‌های ترجمه‌ای مشغول بود. او همچنین در نشریه‌های "مدنیت تاجیکستان"، "ادبیات و صنعت" و مجله ادبی "صدای شرق" کار کرده بود.
زمان جنگ داخلی تاجیکستان به زادگاهش (پنجکینت) برگشت و حدود ۱۰ سال در آن جا کار و زندگی کرد.
در سال ۱۹۹۷ کتاب مجموعه داستان کوتاه وی با عنوان «زرینه زرنگار» برنده جایزه «استاد عینی» در بخش نثر تاجیکستان شد.
سال ۲۰۰۲ با دعوت اتحادیه نویسندگان تاجیکستان به شهر دوشنبه برگشت و معاون سردبیر "صدای شرق"، مجله ملی ادبی تاجیکستان شد.
دو کتابش با زبان روسی در دوشنبه و مسکو به نشر رسیده و داستان های جداگانه‌اش به زبان های انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی ، ایتالیایی ، استونیایی... چاپ شده‌اند.
کتاب‌های دیگر بهمنیار با نام‌های «عشق صیاد» (۱۹۸۴)، «اسب آبی» (۱۹۸۸)، «دود حسرت» (۱۹۹۴)، «سرمدده» قسمت اول (۲۰۰۲)، «شاهنشاه» (۲۰۰۷) و «سرمدده» قسمت دوم (۲۰۱۴) منتشر و مورد استقبال گسترده خوانندگان تاجیک قرار گرفته است.
پنج سال پیش رمان "سَرمَددِه" بهمنیار به خط فارسی به نشر رسیده بود. این کتاب را شهزاده سمرقندی، نویسنده و خبرنگار تاجیک مقیم هلند همراه با همسرش "مهدی جامی" به فارسی برگردان و ویراستاری کرده بودند.
سرانجام این نویسنده ی توانا در ۱۹ آبان ۱۳۹۹ در سن ۶۶ سالگی بر اثر بیماری در شهر «دوشنبه» پایتخت تاجیکستان درگذشت.


جمع آوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)

  • لیلا طیبی
۰۹
اسفند

نازک الملائکه

نازک صادق الملائکه مشهور به نازک الملائکه (زاده  درگذشته در قاهره ۲۰ ژوئن ۲۰۰۷) شاعر عراقی است. معمولاً وی را در کنار "بدر شاکر السیاب" و "عبدالوهاب البیاتی" یکی از بنیانگذاران شعر نو عربی می‌دانند. برخی شعر مشهور وی «کولیرا» (وبا) را نخستین شعر آزاد در ادبیات عربی می‌دانند. اگر چه وی خود بعدها در یکی از کتاب‌های خویش این مسئله را رد کرده‌است. معمولاً نازک الملائکه را در ایران از لحاظ ابداع شعر نو در برابر افرادی همچون نیما یوشیج و از لحاظ مضامین و احساسات شاعرانه در برابر فروغ فرخزاد می‌دانند.
او در خانواده فرهیخته و ادیب، شیعی در ۲۳ اوت ۱۹۲۳ / محرم ۱۳۴۲ در بغداد به دنیا آمد. پدرش به شعر و زبان عربی عشق می‌ورزید. پدرش آثار زیادی از خود به جا گذاشت که دایرة‌المعارف «الناس» در بیست جلد از مهم‌ترین آن‌هاست. مادرش "سلمی عبدالرزاق" شیفته شعر عاشقانه بود و دفتر شعری با عنوان انشودة المجد (سرود سرفرازی) از او به چاپ رسیده است. همچنین دو دائی‌اش "جمال" و "عبدالصاحب" شاعر بودند. گفته می‌شود که نام «نازک» را پدربزرگ وی به علت علاقه‌اش به "نازک العباد" شخصیت زن انقلابی سوری برگزید. «ملائکه» لقبی است که همسایه‌های این خانواده به علت آرامش و سکون موجود در آن به آنها داده بودند. این لقب بعداً فراگیر گشت و با نام نازک، باقی ماند. نازک کودکی گندمگون، لاغر اندام با چشم و گیسی مشکین و از همان اوان کودکی، فردی جدی، با وفا، علاقمند به مطالعه و بسیار شکیبا بود. دختری منزوی و خجالتی که نشانه‌های رومانتیسم، خیال پردازی و شاعرانگی در او آشکار بود.
نازک الملائکه در سال ۱۹۷۰ پس از به قدرت رسیدن حزب بعث، عراق را با شوهر خود "عبدالهادی محبوبه" ترک کرد و به کویت رفت. وی تا سال ۱۹۹۰ که صدام به کویت حمله نمود، در این کشور ساکن بود. پس از این سال، وی با خانواده خویش راهی قاهره گردید و تا پایان عمر نیز در آنجا ماند.
وی در سال ۲۰۰۷ در سن ۸۵ سالگی پس از یک دوره ابتلا به بیماری‌های مختلف از جمله پارکینسون، در قاهره درگذشت و همان‌جا نیز به خاک سپرده شد.

- شعر کولیرا (وبا):
نازک الملائکه این شعر را در سال ۱۹۴۷ در هنگامی که در قاهره بیماری وبا بسیار گسترش پیدا کرده و افراد زیادی قربانی گرفته بود، سرود. وی در این شعر که به گفته خویش در زمان کوتاهی، شاید به اندازه یک ساعت آن را سروده، اندوه عمیق خویش را از این ماجرا به تصویر کشیده است. این شعر بسیار تلخ و دارای مضمونی تاریک و سرد می‌باشد. شعر با عبارت «سکن اللیل | أصغِ إلی وَقْع صَدَی الأنَّا» (ترجمه: شب آرام گشت | گوش به ضربآهنگ صدای ناله‌ها سپار) آغاز می‌شود. شعر کولیرا در تاریخ ۱ دسامبر ۱۹۴۷ در مجله العروبة چاپ بیروت منتشر شد. پس از چاپ این شعر، مجادله‌های زیادی بین طرفداران شعر سنتی و کسانی صورت گرفت که به سرودن شعر آزاد و نو عربی دعوت می‌کردند.

- کتاب‌ها:
- دیوان «عاشقه اللیل» (۱۹۴۷): این دیوان نخستین مجموعه اشعار چاپ شده نازک الملائکه می‌باشد.
- دیوان «شظایا و رماد» (۱۹۴۹)
- دیوان «قرار الموجه» (۱۹۵۶)
- کتاب «قضایا الشعر المعاصر» (۱۹۶۲): این کتاب در موضوع نقد ادبی نگاشته شده‌است و نازک الملائکه در آن از شعر نو عربی دفاع کرده و شعر نو سرودن شعر عربی را به عنوان یک روش خارجی و بیرونی نمی‌داند. بلکه در پندار وی، این روش سرودن شعر عربی، تلاشی از درون برای پیشرفت شعر عربی است که تغییرات تاریخی و مسائل دوران جدید، اقتضا می‌کند. در چاپ‌های نخستین این کتاب، نازک الملائکه ادعا می‌نمود که وی نخستین شاعر شعر جدید عربی است ولی از چاپ پنچم به بعد از این نظر بازگشت و عراق را نخستین محل سرودن شعر آزاد عربی دانست. وی همچنین در این چاپ از این کتاب بیان داشت که شعر کولیرا(وبا) نخستین شعر آزاد عربی نیست بلکه سابقه آن به سال ۱۹۳۲ باز می‌گردد.
- دیوان «شجرة القمر» (۱۹۶۵)
- کتاب «التجزیئیه فی المجتمع العربی» (۱۹۷۴): با موضوع مطالعه جامعه شناختی جوامع عربی.
- دیوان «مأساة الحیاة و أغنیة للإنسان» (۱۹۷۷)
- دیوان «للصلاة و الثورة یغیر ألوانه البحر» (۱۹۷۸)
- کتاب «سیکولوجیة الشعر» (۱۹۷۹) با موضوع نقد ادبی.
- مجموعه داستان «شمس التی وراء القِمّة» (۱۹۹۷)
- کتاب «الصومعة و الشرفة الحمراء» با موضوع نقد ادبی، تاریخ نامشخص.

- نمونه شعر:
(۱)
أنا

اللیلُ یسألُ من أنا
أنا سرُّهُ القلقُ العمیقُ الأسودُ  
أنا سرُّهُ القلقُ العمیقُ الأسودُ 
قنّعتُ کنهی بالسکونْ 
ولفقتُ قلبی بالظنونْ 
وبقیتُ ساهمةً هنا ولفقتُ قلبی بالظنونْ 
أرنو وتسألنی القرونْ 
أنا من أکون؟ 
والریحُ تسأل من أنا 
أنا روحُها الحیران أنکرنی الزمانْ 
أنا مثلها فی لا مکان  
نبقى نسیرُ ولا انتهاءْ 
نبقى نمرُّ ولا بقاءْ 
فإذا بلغنا المُنْحَنى 
خلناهُ خاتمةَ الشقاءْ 
فإِذا فضاءْ! 
والدهرُ یسألُ من أنا 
أنا مثلهُ جبّارةٌ أطوی عُصورْ  
وأعودُ أمنحُها النشورْ 
أنا أخلقُ الماضی البعیدْ 
من فتنةِ الأمل الرغیدْ
وأعودُ أدفنُهُ أنا 
لأصوغَ لی أمسًا جدیدْ
غَدُهُ جلید 
والذاتُ تسألُ من أنا 
أنا مثلها حیرَى أحدّقُ فی ظلام 
لا شیءَ یمنحُنی السلامْ 
أبقى أسائلُ والجوابْ 
سیظَل یحجُبُه سراب 
وأظلّ أحسبُهُ دنا
فإذا وصلتُ إلیه ذابْ 
وخبا وغابْ

♥ برگردان:

من

شب می پرسد، کیستم من؟  
من راز تنهایی، ژرف و سیاه اویم 
و سکوت طغیانگرش 
درونم را به عدم، نقاب زده‌ام 
و دلم را با گمان گره بسته‌ام
و در این جهان سرگردانم 
مات مانده‌ام و قرن‌ها از من می‌پرسند 
کیستم من؟ 
و باد می‌پرسد کیستم من؟ 
من آن روح سرگردان اویم در فراموشی زمان 
من همچو او، بی‌مکانم 
مدام پیش می‌رویم و پایانی نیست 
می‌گذریم و ماندنی نیست 
چون به سراشیبی برسیم 
فکر می‌کنیم که پایان رنج‌هاست 
آن فضا! 
روزگار نیز می‌پرسد کیستم من؟ 
من چو او به سختی در گره قرن‌ها  
و در بازگشت رستاخیز زمان‌ها 
گذشته دور را می‌آفرینم 
در زیبایی دلنشین آرزوها 
و دیگر بار آن را در گور می‌نهم  
تا دیروزم را از نو بسازم 
دیروزی که فردایی سخت را در پیش دارد 
خود نیز می‌پرسم کیستم من؟ 
من همانند او غرق در حیر ت و خیره در تاریکی  
چیزی نیست که به من آرامش را هدیه دهد 
و مدام در پرسش و پاسخم  
پاسخی که در زیر پوشش سراب  
به گمان آنکه نزدیک است 
اما وقتی که به آن می‌رسیم، آب می‌شود.
پنهان و نا پیدا.

ترجمه شعر از: مژده پاک سر شت

)
سکَن اللیلُ
أصغِ إلى وَقْع صَدَى الأنَّاتْ
فی عُمْق الظلمةِ, تحتَ الصمتِ, على الأمواتْ
صَرخَاتٌ تعلو, تضطربُ
حزنٌ یتدفقُ, یلتهبُ
یتعثَّر فیه صَدى الآهاتْ
فی کل فؤادٍ غلیانُ
فی الکوخِ الساکنِ أحزانُ
فی کل مکانٍ روحٌ تصرخُ فی الظُلُماتْ
فی کلِّ مکانٍ یبکی صوتْ
هذا ما قد مَزّقَهُ الموتْ
الموتُ الموتُ الموتْ
یا حُزْنَ النیلِ الصارخِ مما فعلَ الموتْ

 ♥ برگردان:

شب آرام شد
به طنین ناله گوش فراده
در ژرفای سیاهی، در زیر سکوت، بر فراز مردگان
فریادها بلند می‌شود، می‌لرزد
اندوه می‌جهد، شرر می‌گیرد
طنین آه‌ها در میان اندوه، باز می‌ماند
هر قلب می‌جوشد
در لانه‌ی خاموش، اندوه جا گرفته
در هر سو روحی است که در تاریکی فریاد می‌کشد
در هر سو، صدایی می‌گرید:
این را مرگ پاره کرده است
مرگ، مرگ، مرگ
چه اندوهی جانسوزی، مرگ برای نیل آورده است.

)
و قرن ها از من می‌پرسند
تو کیستی ای زن
و باد از من می‌پرسد
تو کجایی ای زن
من
روح ناآرام توام ای باد
زمان مرا انکار کرده است
از این رو
من نیز مانند تو
هیچ کجا نیستم...

)
روزهای خاموش گذشت
یکدیگر را ندیدیم
حتی رویای سراب‌گونه
ما را باهم جمع نکرد
من تنهاییم و خود را
با گام نهادن در تاریکی سرگرم می‌کنم

در پشت شیشه‌ی ضخیم و در پشت در
در تنهایی من روزها گذشت
روزهایی سرد و گذران
که ملال شک‌آلودم را با خود بردند
و در پشت در به کُندی می‌گذشتند

آیا زمان بر ما گذشت؟
نه ، ما در بی‌زمانی فرو رفتیم
و در پهنه‌ی اوهام غرق شدیم
 

جمع‌آوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رهـا)

  • لیلا طیبی
۰۶
اسفند

انتشار کتاب رویای زیبا مجموعه اشعار سپید بانو الف - سلیمیان متخلص به الهام هنرمند همدانی

ویراستار اشعار این کتاب خانم لیلا طیبی شاعر و هنرمند نهاوندی است.

تیراژ این کتاب ۱۰۰۰ نسخه و قیمت آن ۳۸۰۰۰ تومان می‌باشد. کتاب رویای زیبا، اسفند ۱۳۹۹ توسط انتشارات مانیان چاپ و منتشر شد.

 

  • لیلا طیبی
۰۵
اسفند

انتشار بیوگرافی و اشعاری از من و همسرم در هفته نامه سایران گنبد کاووس 

شماره ۱۶۲

۲۸ بهمن ۱۳۹۹

 

از جناب صفرقلی کوچکی کمال سپاس را دارم.

 

 

  • لیلا طیبی
۰۳
اسفند

نادیا انجمن
فروغ افغانستان

نادیا انجمن مشهور به بانوی غزل افغانستان (زادهٔ ۶ دی ۱۳۵۹ – درگذشت ۱۳۸۴ برابر با ۵ نوامبر ۲۰۰۵)، از شاعران جوان افغان بود که به سرایش غزل و شعر نو می‌پرداخت.
نادیا در ۶ دی ماه (جدی) سال ۱۳۵۹ خورشیدی، در هرات در غرب افغانستان به دنیا آمد. او از پانزده سالگی سرودن شعر را آغاز کرد، آن دوران، مصادف بود با اشغال شهر هرات توسط طالبان. طالبان، هر گونه فعالیت اجتماعی، فرهنگی، آموزشی و سیاسی زنان و دختران افغان را ممنوع کرده بودند.
او در آن سالها که زنان بدون داشتن محرم، حق بیرون رفتن از خانه را نداشتند، در خانه به‌طور خصوصی درس می‌خواند و در جلسات خصوصی و مخفیانه ادبی هرات شرکت می‌کرد.
نادیا انجمن از دست پرورده‌های کارگاه سوزن طلایی است. این کارگاه، در زمان حاکمیت طالبان، توسط شماری از فرهنگیان هرات ایجاد شده بود و در پوشش آموزش خیاطی به زنان، جلسات نقد ادبی و شعرخوانی دایر می‌کرد.
با سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱ میلادی، نادیا انجمن هم به ادامه تحصیل در مدرسه پرداخت و بعد وارد دانشگاه هرات شد و در دانشکده ادبیات و علوم انسانی به تحصیل پرداخت. او با یکی از کارمندان دانشکده ازدواج کرد. "فرید مجیدنیا" شوهر نادیا او را از شرکت در جلسات مشاعره و نقد ادبی که در انجمن ادبی هرات برگزار می‌شد، باز می‌داشت.
این شاعر جوان سرانجام در ۱۵ عقرب ۱۳۸۴ مصادف با پنجم نوامبر سال ۲۰۰۵ میلادی در هرات به قتل رسید. علت مرگش، ضرب و شتم (لت و کوب) توسط شوهرش اعلام شد. وبگاه فارسی بی‌بی‌سی به نقل از پلیس هرات گزارش داد که آثار ضرب و جرح در جسد نادیا انجمن مشهود بوده‌است. پلیس همچنین گفت که شوهر وی، در بازجویی‌های اولیه، به ضرب و شتم همسرش اعتراف کرده‌است.
او را که از او یک پسر بنام "بهرام سعید" یادگار باقی مانده است، در جوار خواجه عبدالله انصاری در شهر هرات دفن کردند.
برخی از نویسندگان و شاعران افغان در هرات، معتقد بودند که نادیا انجمن، دست بالایی در شعر بخصوص غزل و شعر سپید داشت و می‌توانست بهترین شاعر زمان خود در افغانستان باشد.
«گل دودی» نخستین گزینه شعر‌های نادیا انجمن است که در سال ۱۳۸۳ خورشیدی از سوی انجمن ادبی هرات چاپ و منتشر شد.

- نمونه اشعار:
)
عبث
نیست شوقی که زبان باز کنم، از چه بخوانم؟
من که منفور زمانم، چه بخوانم چه نخوانم!
چه بگویم سخن از شهد، که زهر است به کامم
وای از آن مشت ستمگر که بکوبیده دهانم
نیست غمخوار مرا در همه دنیا که بنازم
چه بگریم، چه بخندم، چه بمیرم، چه بمانم!
من و این کنج اسارت، غم ناکامی و حسرت
که عبث زاده‌ام و مُهر بباید به دهانم
دانم ای دل که بهاران بود و موسم عشرت
من پَر بسته چه سازم که پریدن نتوانم
گرچه دیری است خموشم، نرود نغمه ز یادم
زان که هر لحظه به نجوا سخن از دل برهانم
یاد آن روز گرامی که قفس را بشکافم
سر برون آرم از این عزلت و مستانه بخوانم
من نه آن بید ضعیفم که ز هر باد بلرزم
دخت افغانم و برجاست که دائم به فغانم.

)
و عاقبت به حضور بهار پی بردیم
به عطر گمشده‌ی روزگار پی بردیم
زمین و هر چه در او هست، در ستایش ماست
که ما به معنی فرجام کار پی بردیم
بگو به سنگ نیارد دل از زمانه به تنگ
که ما به ارزش آن انتظار پی بردیم
ز بس که شسته‌ی بارانِ چشم خویش شدیم
به عمق روشنی چشمه‌سار پی بردیم
چو در کنار نشستیم و رنگ هم گشتیم
به راز عزتِ سرخ انار پی بردیم
دگر به صفحه‌ی دل جای گَرد نیست، که ما
به حُسنِ آینه‌ی بی‌غبار پی بردیم
درختِ خاطر ما بیش از این خزان‌زده نیست
که عاقبت به حضور بهار پی بردیم...

(۳)
صدای گام‌های سبز باران است
اینجا می‌رسند از راه، اینک
تشنه جانی چند دامن از کویر آورده، گرد آلود
نفس‌هایشان سراب آغشته، سوزان
کام‌ها خشک و غبار اندود
اینجا می‌رسند از راه، اینک
دخترانی درد پرور، پیکر آزرده
نشاط از چهره‌هاشان رخت بسته
قلب‌ها پیر و ترک خورده
نه در قاموس لب‌هاشان تبسم نقش می‌بندد
نه حتی قطره اشکی می‌زند از خشکرود چشمشان بیرون
خداوندا!
ندانم می‌رسد فریاد بی‌آوای‌شان تا ابر
تا گردون؟
صدای گام‌های سبز باران است!
وقتی
وقتی که چشم‌های تو غمگین‌اند
حس می‌کنم که در من
چیزی شکستنی‌ست
وقتی تو از نهایت قلبت گرفته‌یی
تا انجماد دلهره پرتاب می‌شوم
و آنگاه اگر نگاه تو جریان کند بمن
ناگه ز خویش می‌روم و آب می‌شوم

(۴)
دریچه را بگشا
آفتاب می‌تابد
به روی شب در بند
به شب بگوی که ما
به تاج دختر مهتاب جلوه‌گریم
ستاره سحر از جنس گوشوارۀ ماست.

(۵)
برای پرورش راست‌قامتان شعورم
چقدر حوصلۀ سقف‌های شهر نابلند است
برای قد کشیدن حتا روزنه‌یی نیست
و اندام‌های شعر من
چه با قناعت
در خمیده‌گی به خواب رفته‌اند.
 

جمع‌آوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)

  • لیلا طیبی
۰۱
اسفند

منوچهر یکتایی

منوچهر یکتایی (به انگلیسی: Manoucher Yektai) (متولد سال ۱۳۰۱ در تهران – درگذشته ۲۸ آبان ۱۳۹۸) نقاش و شاعر آمریکایی ایرانی‌تبار بود. او از برجسته‌ترین نقاشان سبک اکسپرسیونیسم انتزاعی مرتبط با جنبش مکتب نیویورک و از پیشگامان نقاشی معاصر ایران بود. از او به عنوان گران‌ترین نقاش ایرانی یاد می‌کنند. از ویژگی اصلی آثار او می توان به بی‌تکلف بودن اشاره کرد.
یکتایی تا ۲۲ سالگی در ایران زندگی کرد. او تحصیل در دانشکده هنرهای زیبا را نیمه تمام رها کرد و تحصیلات اش را در دانشسرای عالی ملی هنرهای زیبای پاریس و آمریکا به اتمام رساند.
اولین نمایشگاه نقاشی انفرادی او در سال ۱۳۳۰ در نیویورک بر پا شد و آثار او در محافل هنری نیویورک مورد توجه قرار گرفت. چند سال بعد آثار او در شهرهای دیگری چون واشینگتن، شیکاگو و بالتیمور به نمایش درآمد و موزه هنرهای مدرن نیویورک یک تابلو و دو طرح از او خرید.
یکتایی خوش‌تیپ بود؛ سیگار برگ کلفت می‌کشید و هیچ گاه کاری به کار اجتماع نداشت. نه جایی حرف می‌زد و نه حرفی از جایی می‌شنید. مطالعه را آن ‌جور که باید ریشه‌ای پیگیر نبود. حتا سال‌ها بعد از این ‌که شعر سروده بود، و شعر چاپ کرده بود، کتاب شعری نخوانده بود. هرچند این نخواندن و عدم پیگیری شعر، به نفع او شد! و سال‌ها بعد کتاب شعر فالگوش را که درآورد، سبک کار او مثل هیچ کس نبود. چون هیچ کس را به جد نخوانده بود.
یکتایی ذاتاً شخصیتِ قانون‌گریزی دارد، از هر قاعده و گروه و تعلق به هر مکتب و مسلکی می‌گریزد، هم در نقاشی و هم در شعر. در مقاله‌ی گزارش‌مانندی که در ۹ ژانویه‌ی ۱۹۸۳ درباره‌ی او در نیویورک‌تایمز چاپ شده می‌گوید: «من تلاش می‌کنم نقاش معاصری باشم. یعنی نقاش نویی باشم، نقاش همین زمانه، گونه‌ای نقاشی که شما تا بحال ندیده و تجربه نکرده‌اید. این شامل چیزهای بسیاری می‌شود. من دوست ندارم مرا جزیی از هیچ گروهی بدانند.» در سال ۱۹۵۰ او به کلوب هنرمندان «مکتب نیویورک» وارد می‌شود، و از آنجا به بعد نام او با «اکسپرسیونیست انتزاعی» پیوند می‌خورد، اما او همچنان اصرار دارد جزءِ هیچ مکتبی در نقاشی نباشد. وقتی نقاشی‌های فیگوراتیوش را منتقدان آبستره می‌نامند، خود او می‌گوید «من این‌ها را فیگور می‌نامم. اگر آنها بگویند فیگور است، من می‌گویم آبستره است.»
یکتایی جایگاه خود را به عنوان یک هنرمند ایرانی در مکتب نقاشان نیویورک در کنار هنرمندانی چون جکسون پالک و ویلم دکونینگ تثبیت کرد. دربارهٔ آثار او نوشته شده‌است: "منوچهر یکتایی نقاش خوشبختی‌ها و حالات خوش و ظریف جهان ماست و در حالی که با شیوه‌ای نو کار می‌کند رمانتیسم و شادی‌های زندگی را فراموش نکرده‌است، مثل این است که اصلاً به درد و رنج کاری ندارد و از این تأثری که بسیاری از افراد انسانی را می‌سوزاند و رنج می‌دهد باخبر نیست و در جهانی ورای عادی سیر می‌کند."
یکتایی و زن سابقش منیر شاهرودی فرمانفرماییان دختری به نام نیما داشتند. یکتایی در بامداد سه‌شنبه ۲۸ آبان ماه ۱۳۹۸ در سن ۹۸ سالگی در آمریکا درگذشت. او از همسر دوم آمریکایی‌اش، نیکی، سه فرزند دیگر دارد.

- شعرهای منوچهر یکتایی:
یکتایی شعرهایش را از دهه‌ی بیست در مجلاتی چون «اطلاعات هفتگی» منتشر می‌کند. در این دوره شاعران عموماً شعرهایشان را در مجلات منتشر می‌کردند. به گفته‌ی خودِ یکتایی، او قبل از اینکه اصلاً بداند نقاشی چیست، شور شاعری در سر داشته و خود را شاعر می‌دانسته است. اما روزی در سن هجده سالگی با مهدی ویشکایی ملاقات می‌کند و ویشکایی یکی از پرتره‌هایش را به او نشان می‌دهد و آن شب تا نزدیک صبح با هم در خیابان‌های تهران قدم می‌زنند و گفتگو می‌کنند و فردای آن روز یکتایی از رفتن به مدرسه‌ی سن‌لویی و جلسه‌ی امتحان سر باز می‌زند و تصمیم می‌گیرد نقاش شود. با وجود مخالفت خانواده، یکتایی به دانشکده‌ی هنرهای زیبا می‌رود و آنجا بعد از آشنایی با نقاشی مدرن یکسره دل‌بسته‌ی آن می‌شود، اما شعر را رها نمی‌کند. خیلی زود، در سال ۱۹۴۵ (۱۳۲۳ خورشیدی) برای دنبال کردن حرفه‌ی نقاشی عازم آمریکا می‌شود و برای همیشه جلای وطن می‌کند. دو سالی در فرانسه به سر می‌برد و زمانی که متوجه می‌شود پاریس دیگر بعد از جنگ جهانی دوم مرکز هنری دنیا نیست و حالا نیویورک مرکز پیشروترین هنرمندان دنیا شده است، در سال ۱۹۴۷ به آمریکا و نیویورک باز می‌گردد. در آمریکا شعر بلند «فالگوش» را آغاز می‌کند، شعری که یازده سال نوشتن آن طول می‌کشد و بالاخره در سال ۱۳۴۸ با مقدمه‌ی کوتاه ابراهیم گلستان در ایران منتشر می‌شود... به‌نظر می‌رسد بعد از «فالگوش»، یکتایی دیگر شعری منتشر نمی‌کند، تا دهه‌ی هفتاد که باز تک‌وتوک شعرهایی از او در «مجله‌ی کلک» و بعد از آن در «مجله‌ی بخارا» منتشر می‌شود. در همین سال‌ها مجموعه‌هایی از اشعار او را نشر روزن در آمریکا منتشر می‌کند، و یک کتاب دیگر از او با عنوان «کارنامه سیمرغ» در سال ۱۳۸۴ با همکاری نشر روزن و سالی در ایران چاپ می‌شود. کتاب‌هایی که از او مانده با سال خلقِ آنها، آنطور که خودش نوشته، به این ترتیب است:
- احوال بی‌معالجه ۱۹۵۷-۱۹۵۵
- کج، ناراحت و شاهد ۱۹۶۳-۱۹۵۶
- فالگوش ۱۹۶۹-۱۹۵۸
- حنظل ۱۹۷۰-۱۹۶۹
- کارنامه‌ی سیمرغ ۱۹۷۹-۱۹۷۵
- خویِ کاغذ سفید ۱۹۹۳-۱۹۸۲
- مدار درنگ ۱۹۹۶-۱۹۹۳
- جعبه رنگ ۲۰۰۶-۱۹۹۷

شعر برای یکتایی هرگز تفنن یا حرفه‌ی دوم نبوده است. در مقاله‌ی نیویورک‌تایمز یکتایی می‌گوید: «وقتی می‌نویسم نمی‌توانم نقاشی کنم. وقتی نقاشی می‌کنم نمی‌توانم بنویسم و از شعر باز می‌مانم. واقعاً آرزو دارم طرز کاری داشتم که می‌توانستم به هر دوی اینها بپردازم یا دو زندگی جداگانه داشتم که وقتم را صرف هر دوی اینها می‌کردم، چون درگیری با هر دوی اینها را عاشقانه دوست دارم.»

نمونه‌ی شعر:

)
یادی نخنما
نفسی آواز
            تصنیفی کهن
مرا سپرده به یادی نخنما
احوالِ واله‌ام
               در اتاقک خاطرم
یادهای پوسیده ولو کرده
تو     چند بار دوست داشته‌ای
کِی بوده که برای دستت
                       از راه    گُلِ خودرو چیده‌ای
تو با چراغ قدم می‌زنی    یا با ماهتاب
من آب‌ام    در تاریکی به راه نشت می‌کنم
                                                نسیمم
من با نگاهِ دورِ دوستانم
وجود به نگاهِ عزیز     می‌سپارم
نه     از کنج و رخوت    حوصله تنگ چرا
برخیزم     رها شوم     بگریزم از درهمی
یکی دو ورق چیز بخوانم
که از من بهتر    سخای صبح را در نگاه
                        از گُل شکفته‌تر می‌شناسد
دهنی آواز    یادی پوسیده    گل و بته‌ای رفته
مچاله  خموده‌ام ته صندلی
مچالگی‌ام  می‌خواهد
                          بتابد
                            بگشاید
                                   پَرِ پروازم بنثارد
برخیزم دیگر
به کارم برسم
چراغ بیاورم.

)
شام رباط

تا نغمه‌ی سحر و ندای مناجات
در گوشه گاهِ اتاقِ کنج
مشغولِ انتظار
بر رختخوابِ پهن نشسته خمودم
در کِر و کِر لنگیِ پای شب قافله
این پاسدارِ دیواران
با چشم خواب نیایم
از تاق رفتم تا کف
هفتاد و پنج و سیصد بار لابد
از تاقچه و قالب مهر تربت
بالا خزید دیدم تا تنگ و رف
دل من گاه   دل من شد    که نشد
[...]

)
ضظغ

به جنس باد و پرنده و حیوان
نسجی ز من متفرق
چیزی نمانده با من قابل
آن نفس هوشیاری یم
ششدر شده اسیر
هم لات گشته در معبر
هم مات گشته در دل
در خود شکسته و گمراه
همه‌ی کارداران دلجو
دورم به جرگه‌ برآمدند
یله بر بازوهاشان     به سراهاشان رفتم
همه هر یک را بساط       هر یک را خانه‌یی
به رسم خانه‌ی خود دارانِ آزادی
[...]

)
مهاجر

فضای اتاق   فضای او نیست
نه زمین سرزمینِ زادگاهی‌ش
آشوب است در خانه‌ی پدری‌ش
و نشانیِ خانه‌اش
تغییر کرده از تصویرِ پریشانیِ نشانیِ خاطرش.

او در جوانیِ خود نیست دیگر
و طولِ راه - نه خسته‌اش کرده -
                        بی مِیلَش می‌کند
جز از نزدیکی با تنهایی سود نمی‌بَرَد
و این به دلخواه او نیست که پریشان شده

به لبه‌ای می‌نشیند
چمدانش بر رانش
و چمدان یادش را می‌بندد    می‌گشاید:
«شغلش  در وزارتخانه‌ی درّه‌ها
و حساب خصوصی بانکی‌اش
در آسمانِ آفتابْگزان
و سقفسوراخ‌های آفتابْرَسانِ بازارها.»
چمدانش را می‌بندد     می‌گشاید     می‌بندد
و سرمایه‌اش اینک  - با اُفتی اندک بر قامتش -
در قدم زدن به پیشْمَغازه‌هایِ خیابان
و ایستادن 
         رفتن
               و بازگشتن.
و شب اگر هزار تکه روشنی از بالا دارد
و روزِ او
        و خانه اش
       و زمینش
با وقتِ او
         و مقصد
         و مِیلَش
فعلا    دو سوی معادله است
با هم    درست حساب نشدنی
و چمدانش را بر رانش
می‌گشاید او

اینجا اجازه‌ی اقامت دارد او.

)
عمر چه یک روزه
چه صد ساله نبوده آنِ من
ابتدا ز گذشته نباشد آنِ من
انتها زِنیامده من هیچ چیز ندارم که بایستی‌اَش بدارم به تواَم
فلانی تو بمان غرق در باورت و من
در باورم به بی‌باوری.

جمع‌آوری:
#لیلا_طیبی (رها)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع
- سایت شخصی (yektai.com)
- دانش‌نامه آزاد ویکی‌پدیا فارسی.
- سایت ایران آرت نیوز.
- سایت حرفه هنرمند.
- سایت سیمرغ.
- کانال تلگرامی برگ و باد.
- و...

  • لیلا طیبی
۲۹
بهمن

منصور برمکی 

منصور برمکی از شاعران نسل معروف به شعر متعهد، در اردیبهشت ماه ۱۳۱۹ در شهرضای اصفهان به دنیا آمد اما سال‌های متمادی را در شیراز زندگی کرد.
اشعار او در زمره‌ی شعر نیمایی قرار می‌گیرند. با اینکه این شاعر کم کار و عزلت نشین بود اما چهار اثر از او چاپ و منتشر شده بود. 
اولین کتاب مستقل منصور برمکی در سال ۱۳۴۸ با عنوان «گریه های ساحلی» توسط نشر دریچه منتشر شد. 

از دیگر آثار او:
- «فصل بروز خشم»، (۱۳۵۷، نشر سپهر) 
- «ریشه‌های ریخته» (انتشارات نوید ۱۳۷۱) 
- «دهان بی‌شکل پنهان» (۱۳۸٠، نیم‌نگاه).
او تحصیل کرده و لیسانس مشاوره و راهنمایی از دانشگاه سپاهیان انقلاب ایران بود و به عنوان دبیر در دبیرستان‌های شیراز بازنشسته شد. 
طی سال‌های دهه‌های ۱۳۶٠ و ۱۳۷۹ با نشریات ادبی همچون «آدینه» و «دنیای سخن» به صورت پراکنده همکاری داشت.
سرانجام او، صبح روز جمعه دوازدهم بهمن ماه ۱۳۸۶ پس از یک دوره بیماری کبدی در سن ۶۷ سالگی در بیمارستان سعدی شیراز درگذشت. 
پیکر او در دارالرحمه شیراز به خاک سپرده شد.

✓ نمونه‌ی شعر:
(۱) 
در قاب‌های دریایی 
آنجا که موجب خوانا بر می‌خاست 
آواز گریه می‌‌خفت.

(۲)
با ما صدای گریه رها بود
مادر، کنار حادثه 
تنها 

(۳)
وقتی پرونده می‌‌مُرد
دست کبودِ مادر
از آب‌ها بیرون بود.

(۴)
دستی 
بر دهان شعر
بغضی 
بر گلوی صدا
و خنج شب 
بر آوای خونین فاخته.

(۵)
هفت مادیان سرکش 
ماه آبستن را
....
                   دلداری می‌دهند.


جمع‌آوری و نگارش: 
#لیلا_طیبی (رها) 

  • لیلا طیبی
۲۷
بهمن

عبدالکریم گلشنی

 

عبدالکریم گلشنی، نویسنده، استاد دانشگاه و پژوهشگر در چهاردهم خرداد ماه ۱۳۰۷ در محله «مسجد ملاعلی محمد» رشت به دنیا آمد.
پدرش در کاروانسرای «شیشه کوچک» به داد و ستد اشتغال داشت و تجارت او بیشتر با انواع کاغذ و مقوا بود. در حریق بازار به سال ۱۲۹۸ هجری شمسی حجره او و همسایگانش طعمه آتش شد و ناگزیر به سرای گلشن تغییر مکان داد که بعدها به «گلشنی» شهرت یافت. 
طی سال‌های ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۱ هفته نامه سیاسی- انتقادی «هفگز» را راه‌اندازی کرد. این هفته‌نامه تنها ۱۷ شماره منتشر شد.
بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مدت سه سال در وزارت فرهنگ به شغل معلمی روی آورد و در سال ۱۳۳۵ برای ادامه تحصیلات دانشگاهی به آلمان رفت و تا سال ۱۳۴۸ در دانشگاه هامبورگ به تحصیل، تحقیق و تدریس مشغول بود و در سال ۱۳۴۷ درجه دکترای تاریخ و شرق‌شناسی را دریافت کرد. گلشنی در شهریور ۱۳۴۸ به دعوت رسمی دانشگاه به وطن بازگشت و به عنوان استاد قراردادی و سرپرست بخش تاریخ دانشکده ادبیات و علوم دانشگاه شیراز به تدریس و پژوهش مشغول شد. در سال ۱۳۵۵ به تهران منتقل شد و به جمع استادان و اعضای هیئت علمی گروه تاریخ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران پیوست و مدیر گروه تاریخ دانشگاه تهران شد. از آثار او می‌توان به ترجمه «طبقات ابن سعد»، «قیام گئومات مغ» و ... و همچنین تالیف «فرهنگ ایران در قلمرو ترکان»، «گلشن تاریخ»، و مقالات او که بیش از صد عنوان است، درباره تاریخ و معارف اسلامی، ادبیات، تاریخ ایران و تاریخ پیش از اسلام است.
گلشنی، در دوشنبه، ۲۶ آبان‌ماه ۱۳۹۹ در سن ۹۲سالگی بعد چند روز کما رفتن،  بخاطر کهولت سن، درگذشت.

- نمونه آثار:
در مقاله ای از او با عنوان «جمال الدین شروانی» که در «دانشنامه جهان اسلام» منتشر شده است؛ می خوانیم: «جمال الدین شروانی، وزیر موسی خان از شوال تا ذیحجه ۷۳۶ وزیر امیرعلی پادشاه، وی پسر تاج الدین علی بود. با مرگ سلطان ابوسعید بهار در ۱۳ ربیع الآخر ۷۳۶ و فقدان فرمانروایی لایق اقتدار دولت ایلخانی وسیله ای برای قدرت طلبی امیران با نفوذ شد. پس از جلوس اَرپاخان ‎/ اَرپای گائون، به جانشینی ابوسعید، این که غیاث الدین محمد، وزیر سلطان ابوسعید، امرا را به اتحاد دعوت کرده بود، امیرعلی پادشاه، دایی سلطان ابوسعید و حکمران دیاربکر، به سلطنت ارپاخان رضایت نداد و موسی خان مغول نواده بایدو را به شاهی برگزید...»
 

جمع‌آوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)

  • لیلا طیبی
۲۴
بهمن

مرتضی کیوان

مرتضی کیوان (۱۳۰۰ خورشیدی اصفهان − ۲۷ مهر ۱۳۳۳ تهران) شاعر، منتقد هنری، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی عضو حزب توده ایران بود. مرتضی کیوان در روزهای پس از کودتای ۲۸ مرداد، در حالی که سه تن از نظامیان فراری سازمان نظامی حزب توده را در خانه خود پنهان کرده‌بود، دستگیر و به جرم «خیانت»، در ۲۷ مهر ۱۳۳۳، در زندان قصر تیر باران شد.
او نخستین ویراستار ایرانی (همسرش در خاطرات خود ذکر می‌کند که کتاب «وداع با اسلحه» ارنست همینگوی به ترجمه نجف دریابندری و مروارید جان اشتاین‌بک ترجمه محمدجعفر محجوب را ویراستاری کرده است.) و پایه‌گذار انجمن ادبی شمع سوخته بوده‌است. وی همچنین کارمند و بعدها در دوران وزارت دکتر فاطمی، معاون وزیر در وزارت راه دولت مصدق بود. کیوان به ادبیات روسیه تسلط کامل داشت و نوشتارهای بسیاری دربارهٔ آن نوشت. مدیریت داخلی مجله «بانو»، دبیری مجله «جهان نو» و عضویت در هیئت تحریریه مجله «کبوتر صلح» در دهه ۱۳۲۰ و آغاز دهه ۱۳۳۰ از عمده مسئولیت‌های فرهنگی و روزنامه‌نگاری او بود.
مرتضی کیوان از سال ۱۳۲۴ به عضویت حزب توده درآمده و در کنار فعالیت سیاسی در این حزب، سردبیری مجلات و روزنامه‌های مختلفی را نیز بر عهده داشت. او با تسلط و چیرگی قابل تحسینی که بر روی ادبیات مدرن چپ دنیا داشت به دُرستی حلقه اتصال بسیاری از شاعران و نویسندگانی نظیر احمد شاملو، سیاوش کسرایی، مصطفی فرزانه، هوشنگ ابتهاج، نجف دریابندری و ... بوده‌است. احمد شاملو، نیما یوشیج، سیاوش کسرایی، سایه و احسان طبری در سوگ او شعرهایی سروده‌اند.

مرتضی کیوان در خانواده‌ای فقیر چشم گشود. ابتدای نوجوانی و زمانی که کلاس نهم بود، پدرش مُرد و فقر، بیشتر بر خانواده‌اش سایه افکند. با مرگ پدر مسئولیت‌های زندگی زودتر از آنچه تصور داشت، گریبانش را گرفت و سرپرست خانواده شد. هم‌زمان با درس خواندن کار می‌کرد. کیوان در دبیرستان مروی دیپلم گرفت. سپس به خدمت دولت درآمد و در وزارت راه مشغول به‌کار شد. در آنجا، زیرنظر آموزشگاه فنی دوره‌ای تخصصی آموزش دید و برای انجام وظیفه در سال۱۳۲۳ به شهر همدان اعزام شد. در ۲۷ خرداد سال ۱۳۳۳ و در سن ۳۳ سالگی با پوران سلطانی که زاده همدان است ازدواج کرد که تنها ۶۹ روز زندگی مشترک را با هم تجربه کردند. کیوان در تمام دوران زندگی بسیار می‌خواند و می‌نوشت. یادداشت‌های شخصی‌اش که معمولاً نقد و تجزیه و تحلیل کتاب‌ بود، کم‌کم به نقد ادبی تبدیل شد و به‌تدریج از بایگانی شخصی پا به مطبوعات و مجلات گذاشت و حاصل آن‌ها صدها نقد کتاب، نقد ادبی، یاددشت سیاسی، شعر، داستان کوتاه و طرح مسائل اجتماعی شد. از مرتضی کیوان جز تعدادی نامه‌ که به دوستان خود نوشت و مقالاتی که روزنامه‌های وقت چاپ کردند، اثری باقی نمانده است.

هوشنگ ابتهاج در وصف او سروده: «من در تمام این شب یلدا/ دست امید خسته خود را/ در دست‌های روشن او می‌گذاشتم/کیوان ستاره بود/ با نور زندگی کرد/ با نور درگذشت.»
احمد شاملو آن سال را چنین توصیف می‌کند: 
«سال بد/ سال بد/ سال اشک/ سال شک/ سال روزهای دراز و استقامت‌های کم/ سالی که غرور گدایی کرد/ سال پست/ سال درد/ سال عزا/ سال اشک پوری/ سال خون مرتضا.»
کسرایی در مهر ۱۳۳۴ شعر یادگار را به یاد کیوان سرود. «ای عطر ریخته، ای عطر گریخته، دل عطردان خالی و پر انتظار توست، غم یادگار توست». او اشعار «گهواره شب» و «پاییز درو» را نیز برای کیوان سروده است. به گفته دختر سیاوش کسرائی، پدرش علاقه زیادی به مرتضی کیوان داشت و هرگاه اسم مرتضی کیوان که می‌آمد، اشک در چشم پدرش (سیاوش کسرایی) جمع می‌شد.
شاهرخ مسکوب می‌گوید در زندان دو چیز او را زنده نگه داشت، یکی مادرش و دیگری یاد دوستش مرتضی کیوان، که در مهرماه همان سال تیرباران شده بود.
اسلامی ندوشن می‌گوید: کیوان فردی بود «با طبع ملایم و رمانتیک‌گونه» که استعداد بیشتری برای طرفداری از نهضت‌های صلح‌جویانه از نوع گاندی داشت.

- سطرهایی از یادداشت‌های کیوان:
(۱)
«می‌خواستم لجن‌زار کثیفی که نام آن را اجتماع نهاده‌ایم را دگرگون سازم. راه پایان این ناهنجاری، تغییر سیاست است و اعتلای فرهنگ»

(۲)
«جوانی هستم احساساتی که زیبایی را در هرچه باشد، در طبیعت، نقاشی، زن و موسیقی به یک‌اندازه دوست دارم؛ ولی شعر خوب را به همه آن‌ها ترجیح می‌دهم.»

- نمونه شعر:
کاش در روی زمین ظلم از آغاز نبود
 زندگی، اینهمه پیچیده و پر راز نبود
 صحبت از بستن و زنجیر نمی کرد کسی 
 کاش در حد قفس، وسعت پرواز نبود
 جوجه ها کاش، ز پرواز نمی ترسیدند 
 آسمان، در قُرُق قِرقی و شهباز نبود
 محتسب، کار به مستان گذرگاه نداشت 
 کاش، جز میکده ها جای دگر باز نبود
 کاش دستی که سبوهای خرابات شکست 
 غافل از آه جگر سوز سبو ساز نبود
 صحبت از خوب و بد زاغ و زغن نیست ولی 
 بلبلی، با زغنی کاش، هم آواز نبود
 شعله ای کاش نمی سوخت پری را هرگز 
 از ازل شمع چنین دلبر و طناز نبود
 باغ، در چنبره ی خار گرفتار نبود
 کاش در مسلک نیکان، سخن‌ از ناز نبود
 کاش "کیوان" به مدار دگری می چرخید 
 کاش در چرخه ی ما، غمزه و غماز نبود


جمع‌آوری: 
#لیلا_طیبی (رها)

  • لیلا طیبی
۲۲
بهمن

لطفعلی صورتگر

لطفعلی صورتگر شاعر، نویسنده و مترجم معاصر ایرانی بود. او، فرزند میرزا محمد علی ملقب به مسعود الملک از خشنویسان بنام شیراز، در سال ۱۲۷۹ خورشیدی در شیراز زاده شد. جد وی آقا لطف علی شیرازی معروف به لطف‌علی صورتگر از نقاشان چیره‌دست قرن سیزدهم هجری بود که کارهای او در موزه‌های پاریس، لنینگراد و همچنین در موزه رضا عباسی تهران موجود است. لطفعلی صورتگر تحصیلات ابتدایی را در شیراز به پایان رساند. سپس به هند رفت و دوره متوسطه را در آنجا به پایان رسانید. سپس به ایران بازگشت و به خدمت ادارات دارایی و فرهنگ درآمد، و مجله «سپیده‌دم» را در شیراز تأسیس کرد. در سال ۱۳۰۶ خورشیدی برای ادامه تحصیل به لندن رفت و در رشته زبان و ادبیات انگلیسی درجه دکتری گرفت. موضوع پایان‌نامه دکتری او «نفوذ ادبیات ایران در ادبیات انگلستان در قرن پانزدهم و شانزدهم میلادی» بود. لطفعلی صورتگر پس از بازگشت از انگلستان به تدریس ادبیات فارسی و انگلیسی پرداخت و چندی نیز ریاست دانشگاه شیراز را به عهده داشت. مدتی نیز مدیر مجله آموزش و پرورش و عضو فرهنگستان ایران بود. لطفعلی صورتگر سفرهایی به کشورهای شوروی، آمریکا و پاکستان کرد، و به مدت یک‌سال به عنوان استاد در دانشگاه کلمبیا به تدریس پرداخت. لطفعلی صورتگر در بعد از ظهر ۳ مهر ۱۳۴۸ در شیراز در سن ۶۹ سالگی درگذشت. آرامگاه او در حافظیه شیراز است.

- تالیفات:
سخن‌سنجی؛ کتابی در تاریخ سخن سنجی
تجلیات عرفان در ادبیات فارسی
ادبیات توصیفی ایران
ادبیات غنایی ایران
اصول علم اقتصاد
دیوان شعر
برگ‌های پراکنده (شعر)
سخنانی چند از نویسندگان باختر
عناصر موجود در ادبیات پارسی

- ترجمه‌ها:
جغرافیای تاریخی ایران
مارسیون
فاستوس
عشاق ناپل
تاریخ ادبیات انگلیسی به زبان فارسی (۳جلد)
سبک رمانتیزم در انگلستان

- نمونه اشعار:
(۱)
هر باغبان که گل به سوی برزن آورد
شیراز را دوباره به یاد من آورد
آن‌جا که گر به شاخ گلی آرزوت هست 
گل‌چین به پیشگاه تو یک خرمن آورد 
نازم هوای فارس که از اعتدال آن
بادام‌بن شکوفه مه بهمن آورد
نوروز ماه، فاخته و عندلیب را  
در بوستان، نواگر و بربط‌زن آورد
ابر هزارپاره بگیرد ستیغ کوه    
چون لشکری که رو به سوی دشمن آورد
من در کنار باغ کنم ساعتی درنگ 
تا دل‌نواز من خبر از گلشن آورد
آید دوان دوان و نهد برکنار من  
آن نرگس و بنفشه که در دامن آورد.

   
(۲)
[شعرش که حک شده بر سنگ قبرش]

گویند به اقصای جهان هست دیاری
کان جا نکند حسرت و اندوه گذاری
خیزند و خز آرند اگر هست خزانی 
خندند و می آرند اگر هست بهاری

(۳)
[در وصف سعدی]

صبح کاین چادر نیلی ز فلک برگیرند!
سیهی را اثر از صفحه‌ی خاور گیرند 
هنری مردم دانا چو به بستان آیند!
مجلس انس به آیین‌تر و بهتر گیرند 
خسرو ملک سخن آن‌که زبانش را خلق‌!
تالی تیغ شرار افکن حیدر گیرند 
بهر ثبت سخنش نادره‌گویان جهان‌!
همه چون مکتبیان خامه و دفتر گیرند 
فری آن مردم دانا که چو مرگ آیدشان‌!
لب ببندند، ولی زندگی از سر گیرند 
!در موزون سخن را که بها نتوان کرد
نفروشند، که خود زر مزور گیرند 
!شاهبازان قوی پنجه‌ی دراج شکار
ننگشان آید اگر صعوه‌ی لاغر گیرند 
!این بنا گشت گر از کوشش«حکمت»برپای‌
مردم فارس از آن حکمت دیگر گیرند 
!حق استاد که بر گردن شاگردان است‌ 
چون گزارند، ز حق اجر موفر گیرند 
…!بوستان شعرا روضه‌ی چون مینوی توست‌ 
ای بسا فیض کز این روضه و منظر گیرند.


(۴)
[در وصف رودکی]

چون سپاه نابکاران پهنه میهن گرفت 
از مدائن تا هری را سیل بنیان کن گرفت 
کشوری کز فره آهورمزد آباد بود
رو به ویرانی نهاد و بوی اهریمن گرفت 
برگهای کارنامک هرسویی بر باد رفت 
خاک غم بر دخمه شاپور شیراوژن گرفت 
نغمه های پهلوی افسرد در نای هزار
زاغ بر سوگ عزیزان چمن شیون گرفت 
پارسی گویی پدید آمد در آن روز سیاه
در حریم دولت سامانیان مسکن گرفت 
چنگ را با نغمه های پهلوانی ساز کرد
تیغ بران هنر از پنجه دشمن گرفت 
رودکی! ای پیشوای اوستادان بزرگ
ای که بر یاد تو باید جام مردافکن گرفت 
آفرین بر طبع گوهربار تو کز بهر تو 
نام نیک جاودانی را به پاداشن گرفت.

(۵)
سینه صاف مرمری دارد
دل نازک تر از پری دارد
می چکد از لب تو آب حیات
بر محمد و آل او صلوات.

جمع‌آوری:
 #لیلا_طیبی (رها)


منابع:
- کانال تلگرامی شعر و ادب پارسی.
- دانشنامه‌ی آزاد، ویکی‌پدیا فارسی.
- مجلهٔ دانشکده ادبیات و علوم انسانی ، سال ۱۶، شمارهٔ ۴، فروردین ۱۳۴۸.
- اثرآفرینان، زندگینامهٔ نام‌آوران فرهنگی ایران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، جلد چهارم.

  • لیلا طیبی