لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

وبلاگ خصوصی انتشار نوشته ها و اشعار بانو
#لیلا_طیبی (رها)

بایگانی
آخرین مطالب

عشرت بنی هاشمی

سه شنبه, ۳۰ بهمن ۱۴۰۳، ۱۰:۲۷ ق.ظ

استاد بانو "عشرت بنی‌هاشمی"، شاعر و نویسنده‌ی ایرانی، زاده‌ی مرداد ماه ۱۳۲۶ خورشیدی در بم است.

استاد بانو "عشرت بنی‌هاشمی"، شاعر و نویسنده‌ی ایرانی، زاده‌ی مرداد ماه ۱۳۲۶ خورشیدی در بم است.
به‌خاطر شغل پدرشان، تجربه‌ی زندگی در شهرهای مختلفی را به دست آورد، کودکستان را در تهران، دبستانش را در اصفهان و کرمان، و بقیه‌ی دوران تحصیلش را در زاهدان و تهران گذراند.
تحصیلات دانشگاهی را در دانشگاه الزهرا و رشته‌ی کارشناسی زبان و ادبیات فارسی ادامه داد، که به‌علت مشغله‌های فراوان ناتمام گذاشت.
ایشان مدت‌ها سردبیر خبر در خبرگزاری پارس قدیم واقع در میدان ارگ تهران و خبرگزاری ایرنا بودند. 
ایشان از طفولیت به شعر و ادب روی آورد، ولی بخاطر ازدواج زود هنگام و مسئولیت‌های خانه‌داری و مادری، همچنین ادامه تحصیل و کارمندی وقتی نمی‌گذاشت که در کار شعر فعال باشند.
ایشان اشعارش را که می‌سرود، میان ورق‌های کتاب‌های کتابخانه‌اش می‌گذاشت، تا اینکه جدی‌تر به شعر و ادبیات پرداخت و ماحصل آن، هشت کتاب انفرادی و ۹ کتاب مشترک شد. 


◇ کتاب‌شناسی:
- اینجا هوای تنگ نفس آه است، همراه با مقدمه‌ی سید حسن امین، نشر زهره علوی، ۱۴۰۳ 
- پرنیان سبز نوبرگ‌ها (نوروزنامه)، گروه شاعران، نشر خسروانی مجد، ۱۴۰۳ 
- ترنم ترانه (نوروزنامه): منتخب اشعار شاعران از کتاب‌های چاپ و منتشرشده‌ی عاشق خموش، مجلس حیرانی، آوای ملکوت، پدر...، نشر خسروانی مجد، ۱۴۰۳ 
- نادره‌ها، همراه با مقدمه‌ی سید حسن امین، نشر زهره علوی، ۱۴۰۲ 
- خنده‌های پیچ در پیچ همه دیوارها، نشر بید، ۱۴۰۲ 
- نقطه عشق، گروه شاعران، نشر زهره علوی، ۱۴۰۲ 
- رهگذران خیال، همراه با مقدمه‌ی سید حسن امین، نشر زهره علوی، ۱۴۰۲ 
- رز برفی، گروه شاعران، نشر ماهواره، ۱۴۰۲ 
- عاشق خموش، گروه خاموش، نشر خسروانی مجد، ۱۴۰۱ 
- تلخی قهوه‌ای که به شیرینی تو است، نشر زرین مهر، ۱۴۰۱ 
- نغمه‌های روشنایی، گروه شاعران، نشر ماهواره، ۱۴۰۱ 
- بی‌چتر شدم ز چشم خود بارانی، نشر شانی، ۱۴۰۱ 
- با غمزه غزال چشم‌ها باز شده، نشر شانی، ۱۳۹۷ 
- آرام بگرد رشته جانم را...، نشر شانی، ۱۳۹۴ 
و...


◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
[شعرهای پا بر جا] 
همیشه از تو شنیدن برای من زیباست 
و دیدن تو در اینترنتی که خاطره‌هاست 
نگاهم از تو که رد می‌شود تماشایی‌ست 
که واژه واژه پر از شعرهای پا بر جاست 
هوای یاد تو می‌چرخد و ولی افسوس 
نگاه کن چه گره‌ها که در حوالی ماست 
تو نیستی که ببینی چگونه تکیه زدم 
به شاخه‌های زمستان که خشک از سرماست 
بریده‌ام ز خودم، یکه در کویر خیال 
مثال لانه‌ی مرغی که ساکن‌اش تنهاست 
ولیک از تو سرودن برای من شادی‌ست 
به مثل یک نی پر شور از دمیدن‌هاست.


(۲)
[آمد، ولی...] 
آمد کنارم تا نبینم جای خالی را
بی‌او چگونه سر کنم بغض و ملالی را
هر شب ‌کنار بستر مهتاب نور افشان 
می‌بینم او را، سر زده حال اهالی را 
می‌بینم او را آمده از من بپرسد که 
بغضم چگونه می‌دود آشفته حالی را
فریاد نه، آهسته می‌گویم خودم با خودم 
شاید شنید حالت حالی به حالی را
آمد ولی برگشت و از در سر نزد داخل 
دارم کویری می‌شوم، صد تشنه سالی را 
باید بگویم، بی‌تو هیچم هیچ در دنیا 
با من بیا، روشن نگه‌دار این حوالی را.


(۳)
[خوش باش] 
خوش باش در سفر که مجالی دوباره نیست 
در عرض آن بران که درازیش چاره نیست 
چون در کمین ماست همانی که... بگذریم!!
باشد دمی و باز دمی و هماره نیست 
این رحمت است و بوسه‌ای از لابلای گل 
یک دم رسیده هاله‌ای و تا ستاره نیست 
باید شکست موج پریشانی از دلی 
وقتی که وقت هست و شراری دوباره نیست 
هر دم رکوع هست و سجود و پریوشی
انگور سالی است و شرابی هزاره نیست 
تا مست می‌شوی برسد خواب و لاجَرَم
خوش باش در سفر که مجالی دوباره نیست.


(۴)
[در رسای تو] 
باورت هست که هر روز تو را می‌نوشم  
با خیالم رد پاهای تو را می‌پوشم 
تا که دستم برسد، بوی تو را می‌چینم 
گلی از باغچه‌ی دل بکند مدهوشم  
جلوه‌ای از قد رعنای تو در آینه را 
می‌کشم با قلم عشق و شود تن‌پوشم  
می‌گذارم قدمم را به تمنای دلم  
در رسای تو غزل‌ها برود در گوشم  
با تو صحبت بکنم، حرف تو را گوش کنم  
با نصیحت بدهی پندم و من خاموشم 
باورت هست که اینها همه را بی‌سروته 
می‌سرایم که تو باشی و من و آغوشم.


(۵)
[ماه من] 
سوختم تا بلکه بنشیند کنارم همدمی 
از پِیِ این سوختن، تا گشته قَدَم با غمی 
از کنارم می‌گریزی، هست ترفَندَت مدام
حیله‌ات کاری‌ست، اما زندگی باشد دَمی 
ماه من کم بر مصیبت‌های من دامن بِزَن
گل کنارش خار می‌روید، ندارد ماتمی 
رفته رفته از جهان عشق می‌گردم تهی 
داغ عاشق پیشگان باشد بدون مرهمی
لذت عاشق شدن در هجر آن باشد مدام
وصل می‌گیرد تمام لذتش را در دمی 
ماه هم گاهی می‌آید شب به روی آسمان
گاه‌گاهی دیدنت باشد برایم عالمی.


(۷)
قهوه‌ای صورتت چه زیباست 
در جنوبی‌ترین 
نگاه ایران
که می‌سوزاند خورشید را
و پاره می‌کند 
دل دریا را
در کنار لنج خالی از ماهی‌ات
دغدغه‌ات
خرج روزانه‌ای‌ست 
که با فلس ماهی‌ها می‌گذرد
و با زیبایشان
مهمانی می‌دهی 
و می‌رانی زندگی را
در آب شور
اکسیژن و هیدروژنی 
که تو را
زنده نگاه می‌دارد
در دل روزگار
با ماسه‌هایی که 
پاهایت را گرفتار می‌کنند 
و چسبیده‌اند 
به کشاکش زندگیت 
و باز هم تو زاده می‌شوی
از ایران خانم پیر 
در بیمارستان خاورمیانه 
با خنده و گریه‌ی آب‌های جنوب.


(۸)
چوپان را خرید  
و
گوسفندان را 
درید 
گرگی که  
زندگی‌اش 
اینگونه می‌گذرد.

 

گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی 

 

  • لیلا طیبی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی