سولماز نصرآبادی
سولماز نصرآبادی
خانم "سولماز صادقزاده نصرآبادی"، شاعر آذری، زادهی ۱۲ اسفند ماه ۱۳۵۸ خورشیدی، در خیاو مشکینشهر استان اردبیل است.
سولماز نصرآبادی
خانم "سولماز صادقزاده نصرآبادی"، شاعر آذری، زادهی ۱۲ اسفند ماه ۱۳۵۸ خورشیدی، در خیاو مشکینشهر استان اردبیل است.
ایشان مربی فرهنگی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در تبریز است.
از او تاکنون چند کتاب منتشر شده، از جمله: ماه و مه، خیاو، تیغههای بنفش، چند پر آنا، مجموعه همسراییها، نان فقط یک واژه نیست و...
اجرای کتاب صوتی "پسته و هفت برادر" با زبان ترکی، نمایشنامه "آخرین سفر" و اثر پژوهشی "جاذبههای سیاحتی مشکین شهر" از دیگر آثار نشر یافته اوست.
وی با داستان « قصه تمام نمی شود» در دهمین جشنوارهی فصلی شعر و داستان «سیب» شرکت کرده بود، که توانست مقام دوم را به دست آورد.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
◇ نمونهی شعر:
(۱)
[در بشقاب مرگ]
این زخم
به زن/گ زدگی انقلاب مخملی میمانست
که از شفقت تو
بیرون مانده بود
به پیچیدگی هوهویی
در هیاهوی یک انقراض
و پنجرهای دهنی
در بشقاب مرگ
از تو بیرون افتاده بود تووو
بند نمیآمد خونریزی
و «بند نمیآمد» بند نمیآمد
و دیگر کسی نمیتوانست کندگی را
به بخش دا...خلی خالی بند بزند
سنگ از مثانهی متن/آویزان است
از پهلوی عدمقطعیت
از اختلاف طبقاتی در قواره «ا/ز»
و شایدی که هر آن
احتمال دارد زیر پایت را
خالی کند
از عدمی که چشم باز میکند در چشم باز میکند در چشم باز میکند
برای تاب
برای از تابخوردن
برای تابی که تاب برداشته
برای چین چینهایی که
طناب رخت عمودیام/
روی پیراهن شب
ریختهاند
ترانهای
قار قار نمیکند
در تبریزیهای زنی
که پاهایش را کادر
جمع کرده داخل شکماش
و تقویمی
که در صفحهی شخصی کلاهی مردانه
سرنگون میشود
...
در پیلهام پله پله آسمان میریزد
افتادهای در شقیقههام
در تایپ ضربانی که ارتماسی
در گردی مغشوش روایتی کم خون
غسل میکند
جیغ میکشد قطار
در سرایت کوفت/گی به اندام تناسلی استکانی در دهان هفت تیر بخار میدهد
تماشاچی نشسته در صرع صندلی
در نگاه دوربینی اخته؛ انقراض دایناسورها را در
خودکشی دستهجمعی ستارهها سانسور میکند
هم چنانچه از دهان میافتم در بشقاب شامی خاورمیانهای
چند دست کتوشلوار مجلسی شیک از پوست کارگران هفت تپه بدوزم
تا بند بیایند تا بیایند از بند تا از بند بیایند بند بیابند خونهای بسته در شقیقههام
در پیلهام
توپ تانک مسلسل
در صورتت
آنارشیست ای دم بخت
در پیلهام سنجاق و پروانه
در پیلهام صنعت طباق
نان تیلیت میکند
در صورتت
خیابانی بند نمیآید.
(۲)
بعضی چشمها
شیب تندی دارند
با آینههایی از طناب و کندو
هم چو/نان/چه چوبه دارت را زیبا میکنند
میتوانی چشم بدوزی به اشتعال شیرین خودت
بوزی به برخورد روز و شب
به طهران در تهران وقتی طبریز/ پرهیز میشود
وقتی متفقین روی بغضت رژه میروند
و زن میخیزد از خزیدن در رگ خاکستر
از شهریئری تا اهرام ثلاثه
مصرانه سرایت میکند به مندرجات امکلثوم
به گوگوش/ منیدنش برهنه میشود در صدا
به بر/آهنی در اسامی زن که کوه و کشتی و زعفران کشت میکند
و ارتحال را اعلانی میکند در وجه زمختی از زیبا
من آویزان از وزن خودم
از دود/مان موکد گیاه
به هوش میآیم؛ لامسهای در منتهیالیه چشمهایی
کز شدت پارادوکس میدرخشند
تلالو از حدت تبر
تا «استنلی کوبریک»*
در تاریکی به تدوین نور بپردازد
و نِفرتیتی
ارتفاع نفرت من باشد از کاهش نگاه
----------
* کارگردانی فیلسوف و نابغه
(۳)
[نیشکر]
دوستت دارم و دارم دوستت
تنها گزاره
گزارهای تنها/ که جهان را
دل نمیزند
انگشت میزند به نسخه یک عمر میتوان سخن از زلف یار زد
دل میبرد از تاک
از تا تا ر
از ر تا ز
دستپاچه میکند ساقه برای گل دادن/ بوسه برای لب دادن
اندکی از خودت بریز در این گزاره
تا جهان سر بگذارد به نافله
بگذارد سر برود راه شیری
و سیاه چالهها/
دور بشوند از نافشان هی
اندکی تنها اندکی از خودت
در اضطراب استکانم بریز
بیقراری دوری دارد
کاتورهای و کار
ریخته در سر در گمی سیگار.
(۴)
دستم ریخته
روی سگرمههای غروب
انگشتهایم را باد
جمع میکند توی ماضی بعید
«ایستادهام» پشت پنجره است
پنجره پشت سار
پشت صف خطهایی پا نمیکشند از پیاده/سار
تا برسم دستم
گذشته کار از کار
و این تعقیب بیسرانجام
پوست سفر را تکه پاره
خالی شده از دستام!
این همه خاموشی
زائر کدام فاصله است؟!
که لاف بیمعجزهام
کلمه سیر نمیکند
لحاف را جلو میکشم
خواب مانده ساعت.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی
┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
سرچشمهها
https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
https://t.me/Adabiyat_Moaser_IRAN
https://virgool.io/@m_20807410
www.adabiatekhallag.ir
www.vaznedonya.ir
www.honaronline.ir
www.nahang.ir
و...
- ۰۴/۰۴/۰۷