لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

وبلاگ خصوصی انتشار نوشته ها و اشعار بانو
#لیلا_طیبی (رها)

بایگانی

فرزانه فرهبدنیا شاعر سبزواری

چهارشنبه, ۴ مهر ۱۴۰۳، ۰۲:۴۷ ق.ظ

بانو "فرزانه فرهبدنیا" شاعر، نویسنده، مجری و از بانوان فعال در عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی، در ۲۱ تیر ماه ۱۳۵۷ خورشیدی، در سبزوار دیده به جهان گشود.

بانو "فرزانه فرهبدنیا" شاعر، نویسنده، مجری و از بانوان فعال در عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی، در ۲۱ تیر ماه ۱۳۵۷ خورشیدی، در سبزوار دیده به جهان گشود.
وی تحصیلات دوره‌ی کارشناسی خود را در رشته‌ی جغرافیا سپری کرده و از کارکنان صدا و سیمای مرکز همدان است. 
او علاوه بر فعالیت‌های فرهنگی و هنری، چندین سال سابقه همکاری با آموزش و پرورش و کانون‌های فرهنگی شهرستان‌های نیشابور و سبزوار را دارد و از جمله سوابق شغلی‌اش می‌توان به مدیریت دو آموزشگاه زبان‌های خارجی و نیز معاونت آموزشی و معاونت پرورشی دبستان امام حسین در سبزوار، اشاره کرد.
او به خاطر شغل پدرش که از افسران نیروی هوایی ارتش بود، در بسیاری از مناطق ایران سکونت داشته و کودکی‌اش در همه‌ی ایران پراکنده شده است.
نخستین افتخار آوری‌اش در سال اول دبیرستان و با کسب مقام نخست استان در رشته نمایش‌نامه نویسی بود که بعدها همان نمایشنامه توسط دیگر هنرمندان، در کانون پرورش فکری اصفهان به شکل تئاتر درآمد. فعالیت‌های ادبی‌اش در قالب شعر و داستان، در دوران دانشجویی نیز ادامه یافت و منجر به کسب دو رتبه در جشنواره‌های شعر و داستان کشور و چندین رتبه در سطوح استان و شهرستان شد. او به خوشنویسی نیز علاقه‌مند است و دوره‌های آموزشی آن را طی کرده است.


◇ کتاب‌شناسی:
- تو رنج می‌بافی - ۱۳۹۲ 
- شب‌های بدون ماه 
 و...


◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
ای شهر من ای سرزمین نامداران
ای آسمانت تا ابد خورشید باران
پاچینه‌های دامن پاکت کویری
گل می‌شکوفد از گلت اندر بهاران
زیبای آز انگیز من ای شهر بیهق 
ای سینه‌ات آماج چنگیز و تتاران
بردارها سر دادی و غیرت ندادی
ای ملک بیداری، دیار سربداران
هر کوچه تو معبر شعر و غزل باد
هر خانه‌ات میعادگاه نامداران
ای دامنت گهواره ابن یمین‌ها 
اسرارهایت افتخار روزگاران
از بیهقی گشته ست پر آوازه تاریخ  
نامش نگین تخت و تاج شهریاران
خاکت طلاخیز و گواهش آن مشاهیر  
با خیل این فرزانگان و هوشیاران
تا سینه‌ی پر درد تو درمان پذیرد 
با مرهم عشق آمدند آن غمگساران
ما بیقراران تو ایم ای خاک پر مهر 
تا در تو روید بار دیگر سبزواران
دل خسته و جان پر امید و خنده بر لب 
ما با تو می‌گردیم سبز و کامیاران.


(۲)
[اسیر وهم]  
به ابد می‌پیوست 
لحظه در همهمه‌ی مبهم جوی 
دشت باران زده نمناک‌تر از قصه‌ی تنهایی بود
و پرستوها در منحنی مینایی 
پی اثبات حقیقت بودند 
باد با خود می‌برد
عشق را، ایمان را
و غروب آنجا، در گردنه حیران شده بود
ذهن من اما 
با نطفه‌ای از واژه و صوت
هوس زادن یک حادثه داشت 
ذهن من چیزی را در معبر باد
وانهاده به عبور...
واژه‌ها در گذر از روزنه‌ی ذهن گریزان شده‌اند 
ذهن من اما 
اینجا، به تماشا مانده است...
هیچ رنگی، رنگی نیست 
هیچ خوبی‌، خوبی 
هیچ زشتی، زشتی 
آدمی اما 
در هیبت موهوم لغت زندانی است 
ذهن من 
در تپش زادن یک واژه به درد آمده است 
آدمی کی معنی خواهد یافت؟
پس کجا روح رها خواهد شد؟
غلیان همه حس‌های پُر از درد کجا خواهد خفت؟
و در آشوب پر از فتنه‌ی ذهن 
اثر سبز سرانگشت طبیعت به کجا خواهد خورد؟
آدمی پس چه زمان
رسته از هر غُل و زنجیر 
رها خواهد بود...؟

 

گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (صحرا) 

 


 سرچشمه‌ها  
- مجله اینترنتی اسرارنامه.
www.1-sher.blogfa.com
و...

  • لیلا طیبی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی