ارفع کرمانی
زندهنام "سید محمود توحیدی" متخلص به "ارفع کرمانی"، زادهی فروردین ماه سال ۱۳۲۲ خورشیدی در کرمان، از شاعران معاصر و فعالان عرصه شعر و غزل معاصر ایران بهشمار میآید. وی فرزند "سید عبدالحسین" (مجدالسادات) بود که از شعرای چیره دست زمان خود بهشمار میرفت.
وی تحصیلاتش را در مقطع ابتدایی و متوسطه در زادگاهش گذراند و تحصیلات عالیه را در حوزه زبان و ادبیات فارسی تا مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه فردوسی مشهد پشت سر نهاد. در طی این دوران بود که در مسابقات هنری که بین دانشگاههای سراسر کشور برگزار میشد چهار سال متوالی از ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۴ در رشتههای داستاننویسی، مقالهنویسی و شعر رتبه نخست را کسب نمود.
از ارفع کرمانی، غزلهای زیادی باقی مانده که به دلیل گرایشهای صوفیانه وی در حوزه عرفان قرار میگیرند.
او پس از بازنشستگی بیشتر وقت خود را صرف تحقیق و مطالعه و اشاعه عرفان و تصوف نمود. یکی از کارهای آن دوران وی، انتخاب و بررسی اشعار مرحوم "عبدالله دهش کرمانی" شیخ فقید خانقاه نعمت اللهی کرمان بود که بنا به خواستهی آن مرحوم در زمان حیات ایشان انجام گرفت.
سرانجامش، مرگ به ۱۳ بهمن ماه سال ۱۳۷۹ و دفن در بهارستان هنرمندان کرمان بود.
از او سه پسر "فواد"، "عماد"، "وداد" و یک دختر به نام "ارفع" به یادگار باقی ماند.
فرزند بزرگش، نوازنده و مدرس تار، سه تار، تنبور، دف و سازهای کوبهای و آهنگساز و پژوهشگر موسیقی نواحی ایرانی است. وی با تشکیل گروه موسیقی ارفع و استفاده از اشعار پدر، برنامههای متعددی در سطح کشور و جهان ترتیب میدهد. در یکی از آلبومهای "علیرضا افتخاری" فواد آهنگساز و از شعرهای ارفع استفاده شده است. فرزند دیگرش، عماد نیز، نوازنده دف و سازهای کوبهای و آهنگساز ایرانی است.
▪︎کتابشناسی:
- یاسها و داسها.
- دیوان اشعار.
- در شهر قصه هیچ عجیبی عجیب نیست.
- بحث انتقادی راجع به تشبیهات لیلی و مجنون نظامی و جامی.
▪︎نمونه شعر:
(۱)
[بیا برگردیم!]
جاده یک دست نشیب است بیا بر گردیم
بوی این خاک قریب است بیا برگردیم
بیخود از گوشهی این بام بر آن بام مپر
میرسد آنچه نصیب است بیا برگردیم
بر قرقخانهی معشوق علم کس نزند
پشت عیسی به صلیب است بیا برگردیم
ساربان گر چه به بیراهه برد قافله را
دست کم ناقه نجیب است بیا برگردیم
حرف واعظ همه زیباست ولیکن حرف است
بن این وعظ فریب است بیا برگردیم
زیر گلدسته ندیدیم به جز سایهی سرد
بیرق عشق لهیب است بیا برگردیم
سر و ته کردن ارفع چه تعجب دارد؟
کار دیوانه عجیب است بیا برگردیم.
(۲)
[چله چلچله]
عاقبت طوطی من لال در آمد از کار
چلّه چلچلهام کال در آمد از کار
وعدهام داد شب هجر به پایان برسد
وعده یکشبهاش سال در آمد از کار
خواب دیدم صنمی آب بهرویم پاشید
وسط معرکه غسّال در آمد از کار
صاحب کشف و کرامات، شنیدم مشتش
عاقبت وا شد و رمّال در آمد از کار
دل وامانده چو شاهین قضا را پایید
کفتری بیپر و بیبال در آمد از کار
خواستم نظم کنم عاقبتت را ای شیخ
خود بخود قافیهاش ضال در آمد از کار
محرم راز دل ساده ارفع، بُن کار
سر بازارچه طبّال در آمد از کار.
(۳)
[قافله عاطفه]
دشت انباشته از دشنه یکی کاری نیست
دار بر پاست، سری لایق سرداری نیست
سالها میکده از نعره مستانه تهی است
شبروی دور و بر خانه خماری نیست
چشمها خیره به دروازه مهرند ولی
اثر از قافله عاطفه، پنداری نیست
غیر تندیسه رستم که به ایوان شده نقش
لاشهای نیز در این دخمه مرداری نیست
یک بغل غلغله خشکیده به دیوار گلو
جز صدای نفسی از سر ناچاری نیست
خون مردی که اگر جوش خورد دل بدرد
در رگ غیرت تیغ و تبری جاری نیست
مدد ای صاعقه عشق که ره تاریک است
کور سویی، بن پس کوچه هشیاری نیست
نخلی امروز بجز نخل علم قد نفراشت
علمی هست اگر دست علمداری نیست
دل چه بندیم به یاری که نگیرد دستی
دلبری میکند اما پی دلداری نیست
ماندهام تیشه فرهاد چرا شیرین کاشت
عشق کاری است که اندر خور حجاری نیست
«ارفع» از کوچه رندان تو چرا برگشتی؟
حرمتی نیست مگر میکده را؟ آری نیست.
(۴)
[عصیان عاشقی]
میروم تا عالمی بر هم زنم
یک دم از آن عالم آرا دم زنم
کرده عصیان از قرار عاشقی
حرف محرم را به نامحرم زنم
اسم اعظم را که مائیمش حجاب
جار از گلدسته عالم زنم
تا نمایم عاشقان را جای دوست
بر سر خرگاه دل پرچم زنم
میروم امشب به خواتگاه فقر
تا صلای رزق بر حاتم زنم
میروم امشب به بام زندگی
هی به حیرتخانه ادهم زنم
تا ببینی جلوهها رنگ است و بس
رنگ بیرنگی به جام جم زنم
میروم از آبروی اشک خویش
طعنه بر سر چشمه زمزم زنم
میروم ارفع ز سوز آه خود
شعله در ظلمت سرای غم زنم.
(۵)
[ته مانده فریاد]
بغض گلویم گر دهد آزار این بار
میپاشمش بر سینه دیوار این بار
از این عنقائیم و خود را میکشانیم
تا قاف حتی با طناب دار این بار
محمل نشینان دوشمان آماس زخم است
سر میکشیم از کوله این بار این بار
روئین تنان! پیکانمان زانو به زانوست
ما چشم میدوزیم رستم وار این بار
زخما به نوشان! کرتهای تاک مستند
در خوشه زاران وعده دیدار این بار
سوغاتی قدیسیان کندوی نیش است
سوداگران ملعبت ز نهار این بار
ته مانده فریاد را آونگ سازید
بر سر در دروازه بازار این بار
ما از شب تندر نمیلرزیم دیگر
کردیم از این کردار استغفار این بار
تصویرهای وهم کوچیدند از ذهن
آبشخور تشویشها شد تار این بار
در خوشه خیز یک بهار سرخ ارفع
گل میکند سر بر سر نیزار این بار.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
منابع
www.tamadonederakhshan.blogfa.com/post/10
www.yashadasha.blogfa.com/tag
www.fa.m.wikipedia.org/wiki
www.arfaekermani.com
@adabiatjonoob
- ۰۰/۱۲/۰۱