لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

وبلاگ خصوصی انتشار نوشته ها و اشعار بانو
#لیلا_طیبی (رها)

بایگانی

مانا آقایی شاعر بوشهری

يكشنبه, ۱۱ آذر ۱۴۰۳، ۰۴:۵۶ ق.ظ

خانم "مانا آقایی" شاعر، پژوهشگر و مترجم، ایرانی، زاده‌ی سال ۱۳۵۲ خورشیدی، در بوشهر و اکنون ساکن استکهلم سوئد است. 

 

خانم "مانا آقایی" شاعر، پژوهشگر و مترجم، ایرانی، زاده‌ی سال ۱۳۵۲ خورشیدی، در بوشهر و اکنون ساکن استکهلم سوئد است. 
او در سال ۱۳۶۶ همراه خانواده به استکهلم مهاجرت کرده‌ است. 
او در خانواده‌ای فرهنگی پرورش یافت. والدین وی، هر دو دبیر بودند و انس آن‌ها با کتاب، او را هم به مطالعه‌ علاقه‌مند کرد و به سمت شعر کشاند. او دوره‌ دبستان را در بوشهر و دوره‌ راهنمایی را در شیراز گذراند. وی دخترِ نویسنده و شاعر ایرانی "شیرزاد آقایی" و همسر "اشک دالن" است.
آقایی، کارشناس ارشد زبان‌های ایرانی از دانشگاه اوپسالای سوئد دارد و یکی از بنیان‌گذاران و گردانندگان پادکست شعروفون است. 


◇ کتاب‌شناسی:
● مجموعه شعر:
- مرگ اگر لب‌های تو را داشت (چاپ اول: ۱۳۸۲، انتشارات شروع، ایران)، (چاپ دوم: ۱۳۹۴، نشر اچ اند اس مدیا، لندن) 
- من عیسی بن خودم (۱۳۸۶)، انتشارات آلفابت ماکسیما، سوئد.
- زمستان معشوق من است (چاپ اول: ۱۳۹۱، نشر سیپرس، سوئد)، (چاپ دوم: ۱۳۹۵، نشر اچ اند اس مدیا، لندن(
- من یک روز داغ تابستان دنیا آمدم (۱۳۹۱)، (گزیده‌ای از سه اثر فوق) نشر بوتیمار، ایران. [این کتاب در نظرسنجی‌یی که ماهنامه‌ی تجربه (سال سوم، شماره‌ی فروردین ۱۳۹۱) از میان نزدیک به ۵۰ منتقد شعر در دو نوبت انجام داده بود، جزو ۱۸ کتاب برگزیده سال ۱۳۹۱ ایران اعلام شد.[
- سه پیاله شعر (۱۳۹۲)، (مجموعه‌ای مشترک با رباب محب و روشنک بیگناه) گروه انتشارات آزاد ایران، آلمان.
و...
● آثار تحقیقی:
- فرهنگ نویسندگان ایرانی در سوئد (به زبان سوئدی) (۱۳۸۱)، نشر نینا، سوئد.
- کتابشناسی شعر زنان ایران از ۱۳۲۰ تا ۱۳۸۳ (۱۳۸۶)، انتشارات آلفابت ماکسیما، سوئد.
و...
● ترجمه‌ها:
- هواپیمایی به آرامی سنجاقک: دوازده شاعر از آسیای دور (۱۳۹۲)، انتشارات بوتیمار، ایران.
- دوچرخه‌ی بال‌دار: هایکو سوئدی (۱۳۹۶)، (با لیلا فرجامی)، انتشارات هشت، ایران.
- گل‌های یک‌روزه: گزیده اشعار کو ئون (۱۳۹۸)، (با رباب محب)، نشر سیب سرخ، ایران.
- گزیده‌ای از اشعار شاعر کره‌ای «کو اون».
- آنتولوژی شعر معاصر ایران (به سوئدی).
و...


◇ ︎نمونه‌ی شعر:
(۱)
[پیدایت مى‌کنم] 
برو برو برو
برو تمام اقیانوس‌ها را دور بزن
برو تمام قاره‌ها را بگرد
اما برگرد
اگر نمى‌خواهى با توفان شن،
پس روى یک لایه‌ی شناور یخ 
زمین گرد است برو
اما برگرد
وگرنه پیدایت مى‌کنم 
چه زیر پوست وایکینگ‌ها قایم شوى
چه در قبایل آفریقا آدم بخورى
برو نمى‌خواهد براى اینجا دلتنگى بکنى 
از بندرى در اسپانیا کارت پستال بفرست 
شب‌ها براى دلت کمى لورکا بخوان
مثل دیوانه‌ها 
زیر پنجره‌ی زن‌هاى محله گیتار بزن
برو برو برو
سنگین قدم بردار
بالا بگیر سرت را
امیدوارم آفتاب همسایه گرم‌تر باشد.


(۲)
[سالى که گذشت] 
سالى که گذشت سال عجیبى بود
شایع شد نرخ نان
از جان انسان ارزانتر خواهد شد 
اواسط اکتبر ماه، متافیزیک فروش بى‌سابقه‌اى داشت 
کوتوله‌اى از دانشکده‌ی فلسفه‌ی تبریز ادعاى پیامبرى کرد
جوانکى از عهد عتیق به خواستگارى‌ام آمد 
اتفاقا به شعر پست مدرن هم علاقه‌مند بود
خدا کند امسال همه چیز به روال عادى برگردد
خدا کند چنگیز تازه‌اى از راه نرسد 
خدا کند کسوف دائمى نشود
خدا کند ما را به سیاره‌اى دورتر نفرستند 
مى‌گویند زمین هنوز بر شاخ گاو مى‌چرخد 
من با خودم عهد کرده‌ام تا تحویل سال بعد یک نفس بدوم
در خواب و بیدارى یک لحظه نایستم 
به پشت سر نگاه نیندازم
به هرچه بر سر راهم سبز شد شک بکنم 
و هیچ‌وقت به جز دروغ هیچ چیز نگویم 
حتى به چشم‌هاى گرد خودم در آینه.


(۳)
[وقتی بمیرم کسی خواهد آمد]
وقتی بمیرم کسی خواهد آمد 
کسی شبیه جوانی من 
کسی که فکرهای مرا فکر خواهد کرد
در کفش‌های من راه خواهد رفت 
و در همین اتاق
روی همین صندلی انتظار خواهد کشید 
وقتی بمیرم من خود
در گور سرد زنی دیگر خواهم خفت 
او نیز شهروندی گمنام
کنیزی بی‌شناسنامه 
آواره‌ای اهل یکی از پایتخت‌های جهان
چه فرق می‌کند 
وقتی بمیرم در آفریقا هنوز گلوله می‌بارد
در آسمان عراق ستاره‌ای تکه تکه خواهد شد 
در بیت‌اللحم کودکانی بدون سر به دنیا خواهند آمد 
وقتی بمیرم هیچ کس گریه نخواهد کرد
از سنگ قبرم که سفید است،
عکسی در روزنامه‌ها نخواهد افتاد.


(۴)
[من و گنجشک‌ها] 
انگشتانم شاخه‌هایی نازک و بی‌برگند 
که همیشه گنجشکی کوچک 
آماده‌ی فرود آمدن بر آن‌هاست 
فقط گنجشک‌ها می‌دانند 
چرا مشت من پیش باد باز است 
فقط من می‌دانم 
گنجشک‌ها غمگین‌ترین آوازشان را کجا می‌خوانند.


(۵)
[راهنمای فصل‌ها] 
جاده‌ى تابستان از وسط آفتاب مى‌گذرد
اما براى یافتن پاییز 
باید روى برگ‌هاى زرد ریخته راه بروى
به انتهاى آن فصل که رسیدى
کنار یک نیمکت تنها 
ماشین سفید رنگى منتظر توست 
سوارش شو 
و بى‌توقف از میان زمستان بگذر
لطفا احتیاط کن 
سر راهت یک سراشیبى لیز و خطرناک است 
که تا امروز
فقط باد از آن جان سالم بدر برده است 
یادت باشد بهار اگر بیاید 
تصادفى نمى‌آید.


(۶)
[شاعر] 
من یک شب تاریک شاعر شدم 
شبی که ماه
در چاه عمیق فراموشی افتاده بود
-خیلی آسان-
طناب نازک خیالم را پایین انداختم 
و او را بیرون آوردم.


(۷)
[آدم برفی]  
شال و کلاه می‌کنند 
دست به سینه می‌ایستند 
چشم برهم می‌گذارند 
و بی‌صدا می‌روند زیر زمین 
هیچ کس نمی‌تواند مثل آدم‌برفی‌های محله‌ی ما 
این طور شاعرانه به آفتاب فکر کند.


(۸)
[هی دنیا می‌چرخد]  
هی دنیا می‌چرخد 
هی عقربه‌ها می‌خوابند 
هی دنیا می‌خوابد 
هی عقربه‌ها می‌چرخند 
هی من قصه می‌گویم و
هی مرگم یک شب به تعویق می‌افتد، چرا؟
شده‌ام مثل ماه چهارده به بعد 
مثل بغداد که یک روز زیبا بود
بیا، بیا مرا ببر میان آیینه‌های شهر بگردان
به خدا من شهرزاد نیستم 
چند بار این را کتیبه کنم 
بکوبم بر سینه سنگ تاریخ؟
بی‌رحم نیستی؟
نیم رخت را در برق خنجرها دیده‌اند 
هزار و یک شب گذشته 
و خون هنوز گرم می‌ریزد. 


(۹)
[چراغ قرمز] 
تمام شد. تمام!
از این به بعد چراغ قرمز مانع من نیست 
تکرار مى‌کنم دنیا 
صد بار دیگر جلو بزنی،
عقب نمى‌افتم!
گذشت آن زمان که از ارتفاع و فاصله مى‌ترسیدم
جایى رسیده‌ام که دیوار چین کوتاه است برایم 
روزى هزار بار به اوج مى‌رسم 
روزى هزار بار سقوط مى‌کنم 
قالیچه؟
چه حرف‌ها مى‌زنید 
من اگر سلیمان بودم
نى مى‌خریدم و به غار مى‌گریختم 
نخیر آقا!
ما بچه‌ی محله‌ی پایین همین شهریم 
قراضه‌ی زیر پایمان کرایه‌ای‌ست 
از مال دنیا کل سرمایه‌مان،
همین دو دست است که چسبیده به فرمان
دلى که هر دفعه رسیده به بن‌بست 
سرى که به سنگ خورده بسیار.


(۱۰)
[مینیاتور] 
از قیافهُ زنم خسته شده‌ام
دیگر دست پختش مثل سابق نیست 
او را به خانه‌ی پدرش بر خواهم گرداند 
به مادرم پیغام خواهم داد
تا برایم باکره‌اى از حوالى بخارا بفرستد 
چهارده ساله‌اى سر به زیر 
که ابروان هلال پیوسته 
و پستان‌هاى کال برجسته داشته باشد 
گیسو افشان کند اما سرخاب نمالد 
کم حرف باشد و هر سال
برایم پسرى شبیه بچگى‌هاى خودم بیاورد
استخاره کرده‌ام خوب آمده
اگر کنیزى مرا بپذیرد،
تمام ملک سمرقند را به نامش مى‌کنم 
حرمسرایى برایش مى‌سازم
کنج لبش خالى درشت مى‌نشانم 
او را مثل مینیاتورى قیمتى از عهد نادرشاه
به دیوار اتاق خوابم قاب مى‌کنم.


(۱۱)
سحرگاه
چون آیه‌ای از آسمان
کبوتر سفید.


(۱۲)
آخرین روزهای زمستان…
در مشت نگه می‌دارم
برف را


(۱۳)
میان گندمزار
صدای قار قار
از گلوی من.


(۱۴)
دو بار کوفتم آن در را
زمانِ آمدن
و رفتن.

 
(۱۵)
زیر هر شعر 
جنازه‌ی درختی…
گفت وُ قلم زمین گذاشت.

 

گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی 

  • لیلا طیبی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی