سارا جلوداریان
خانم "سارا جلوداریان"، شاعر اصفهانی، زادهی سال ۱۳۵۸ خورشیدی، در کاشان است.
سارا جلوداریان
خانم "سارا جلوداریان"، شاعر اصفهانی، زادهی سال ۱۳۵۸ خورشیدی، در کاشان است.
وی کارشناسی مهندسی کشاورزی (باغبانی) را از دانشگاه تبریز و کارشناسی ارشد مهندسی کشاورزی خود را از دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران اخذ نمود و به ادامه تحصیل در مقطع دکترا در همان رشته پرداخت.
ایشان رتبهی نخست جشنوارهی جوان خوارزمی کسب نمود و عضو بنیاد ملی نخبگان ریاست جمهوری است.
وی ارائهی مقالهی برگزیده در همایش ملی گیاهان دارویی، دانشگاه کشاورزی و منابع طبیعی ساری را نیز در کارنامه سوابق علمی خود دارد.
همچنین ایشان ترانهسرا و حائز سابقه همکاری با مرکز شعر و موسیقی صدا و سیما و دارای ترانههای اجرا شده توسط خوانندگان آن مرکز است.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
◇ کتابشناسی:
- خاطرات مشترک
- هر جادهای به منزل مجنون نمیرسد
- خاطرات مشترک
- نیزار گواه است
- آتش و گلستان
- خاطرات مشترک ( این مجموعه شعر در جشنواره خوارزمی سال ۱۳۸۶ برگزیده شده و همچنین نامزد دریافت جایزهی از جشنوارهی شعر فجر بوده است)
- کهربا
- پریزاد
- نفحه فردوس
و...
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
◇ نمونهی شعر:
(۱)
روزی که شرح خلقت آدم نوشته شد
داغ تو بر جریده عالم نوشته شد
بوی غریبی تو که پیچید در فضا!
تقدیر، شرحه شرحه و نم نم نوشته شد
سالار من! به حرمت بار مصیبتت
پشت ستون عرش، خماخم نوشته شد
بین چهارده گل سرخ محمدی
نام تو «یا حسین» دمادم نوشته شد
نام تو «یا حسین» به عنوان افتخار
با سوز دل به سینه پرچم نوشته شد
نام تو «یا حسین» هزاران هزار بار
در بارگاه حضرت اعظم نوشته شد
مجموع رادمردی و آزادگی و عشق
در زمره صفات تو، با هم نوشته شد
ای بیکفن! قسم به تن پاره پارهات
با یاد زخمهای تو، مرهم نوشته شد
آن دم که خیزران به لبان تو میزدند
قرآن همان دقیقه، همان دم نوشته شد
وقتی سر عزیز تو بر نی سوار گشت
خونگریههای ماه محرم نوشته شد
آقا مرا ببخش به حقّ بزرگیات!
این شعر اگر زیاد، اگر کم نوشته شد
من قصد مدح و مرثیه خوانی نداشت
معرض ارادتیست که با غم نوشته شد...
(۲)
آسمان در شُرُفِ صاعقهای خونین بود
نفس باد، پر از حنجره یاسین بود
چه بلایی به سر آینهها میآمد!
که چهل روز و چهل شب، دلشان پرچین بود
غم این طایفه را، هیچ کسی درک نکرد
غم این طایفه، بر دوش فلک سنگین بود
عصب ترد گیاهان، به جنون میپیوست
بر لب دشت، فقط زمزمه آمین بود
تن خورشید به پا بوس محرَم میرفت
روز، هر چند به بیابان خودش بدبین بود
مشک پر آب و زمین آتش و ساقی تشنه!
همه فلسفه عشق و وفا در این بود
نای نی، تلخترین مرثیه را مینوشید
گرچه در کام حسین بن علی، شیرین بود.
(۳)
[نیزار گواه است]
از عشق بپرسید که با یار، چه کردند
با آن قد و بالای سپیدار چه کردند
از هرزه علفهای فراموش بپرسید
با خاطره آن گل بیخار چه کردند
از چاه بپرسید، همان چاه مقدس!
با ماه، همان ماه شب تار چه کردند
ای کاش که از حنجره باد بپرسید
با قاصدک سوخته، اشرار چه کردند
اصلاً بگذارید خود آب بگوید:
با چشم و دل و دست علمدار چه کردند
اصلا بگذارید که خورشید بگوید:
خورشید! بگو با سرِ سردار چه کردند
نیزار گواه است که با خوبترینها
این قوم خطا رفته تاتار چه کردند
بیعتشکنان نقشه کشیدند و دوباره
با ذریه حیدر کرّار چه کردند
ای قامت افراشته در سجده بسیار!
لبهای عطش با تب بسیار چه کردند
نیلوفر پژمرده شبهای خرابه
با بغض تو ای ابر سبکبار چه کردند
در ماتم شمع و گل و پروانه و بلبل
ای اشک! به یاد آر، به یاد آر چه کردند
لب وا کن و حرفی بزن ای سنگ صبورم
با یاس، میان و در و دیوار چه کردند
در طاقت من نیست که دیگر بنویسم
با قافله و قافله سالار چه کردند...
(۴)
درختها همه در سایهی مقام بلندت
بنفشهها همه در تاب گیسوان کمندت
به گرد پای تو هرگز نمیرسند سواران
اگرچه سخت بتازند در رکاب سمندت
چه رودها که تپیدند تا تو را به کف آرند
چه بادها که وزیدند تا مگر ببرندت!
مسیر چشم تو آنقدر دشت و دامنه دارد
که آهوان جهان را کشانده است به بندت!
چنان صمیمی و بیادعا و بنده نوازی
که نیست هیچ مسلمان و کافری گلهمندت
رسول مهر تو را با کدام خط بنگارم؟
فدای آن دل مشکل گشای ساده پسندت!
بخوان بنام همان خالقی که خسرو عشق است
فدای لهجهی شیرین و حرف های چو قندت.
(۵)
[فرش ایرانی]
نقش در نقش، گل سرخ به دامان داری
طرح در طرح، نشانی ز بهاران داری
تار و پودت به غم رنگرزان آغشتهست
خبر از تلخی و شیرینی دوران داری
در دل هر گرهات، پینهی دستی پیداست
ریشه در خاک بلادیدهی ایران داری
سینهی گرم تو، میعادگه مجنونهاست
رج به رج، خاطرهها از شب هجران داری
رازها زیرگلیهای ترنجت خفتهست
چه حکایات که در حاشیه، پنهان داری
گاه از جانب تبریز، سخن میگویی!
گاه تاریخچه در خطهی کاشان داری
زیر پا، یا سر بازار... چه فرقی دارد؟
تواصیلی و خریدار، فراوان داری.
(۶)
وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته...
آنقدر سربلند و شریفی که از ازل
در طالع تو، لیلهی اسرا گذاشته...
بیهوده نیست اینکه دری از بهشت را
تنها برای خاطر تو وا گذاشته
روز نخست، از تو چه پنهان که آفتاب
ردّ تو را در آینهها جا گذاشته
...
خوشبخت، آن زنیست که در طول زندگی
پا جای پای حضرت زهرا گذاشته...
(۷)
[در آستان منا]
غمی سترگ، سیهپوش کرده معبد جان را
غمی دوباره به هم ریخته زمین و زمان را
به هر طرف که نظر میکنم عزای عزیزیست
بیا بیا که بگرییم داغهای گران را
دلم، تجلی مهر محمد(ص) است ولیکن
چگونه شرح دهم کینهی ابولهبان را
رژیم آلسعود است اینکه موعد میقات
به بیکفایتیاش تلخ کرده کام جهان را
رژیم آلسعود است اینکه موسم قربان
در آستان منا، ذبح کرده پیر و جوان را
مگر به حرمت خون مهاجران الیالله
رها کند دگر این بارگاه خلد مکان را
مگر که اهل یقین را به حال خود بگذارد
که قرنهاست فرو خورده بغضهای نهان را
به حیرتم که چرا در حریم امن خداوند
نفس بریده ز حجاج و برگرفته امان را؟
کجاست ساقی کوثر، که بشنود دم آخر
حکایت عطش زائران و تشنه لبان را؟
کلیدداری کعبه، سزای ناخلفان نیست
به عاشقان بسپارید این بهشت و جنان را ...
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی
┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
سرچشمهها
- طرحی نو در دانشنامه شعر عاشورایی، مرضیه محمدزاده، ج ۲
- ویکی حسین
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
https://telegram.me/FerdoosiAlg
www.shahrestanadab.com
www.shereheyat.ir
www.bookroom.ir
www.ibna.ir
و...
- ۰۴/۰۶/۱۰