لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

وبلاگ خصوصی انتشار نوشته ها و اشعار بانو
#لیلا_طیبی (رها)

بایگانی
آخرین مطالب
۱۹
فروردين

آدام زاگایوسکی


آدام زاگایوسکی نویسنده، شاعر و جستارنویس لهستانی، متولد اوکراین بود، ولی دوران کودکی و تحصیلش را در گلیویتسه (لهستان) سپری کرد و سپس در شهر کراکوف همین کشور در رشته‌های روانشناسی و فلسفه تحصیل کرد.

اولین شعرهای زاگایوسکی در سال ۱۹۷۲ منتشر شدند و او از همان سال به عضویت انجمن شاعران، مقاله‌نویسان و رمان‌نویسان کشورش درآمد.

سه سال بعد همراه با ۶۵ روشنفکر و نویسنده دیگر لهستان  امضای خود را پای بیانیه‌ای علیه سرکوب و انحصار قدرت در دست حزب کمونیست گذاشت و همین باعث شد که ممنوع‌القلم شود.

او راه مهاجرت پیش گرفت و مقیم پاریس شد، ولی ۱۲ سال پس از فروپاشی دیوار برلین و ایجاد فضای باز در لهستان در سال ۲۰۰۲ به کشورش بازگشت.او در دهه گذشته سال‌هایی را در دانشگاه شیکاگوی آمریکا به تدریس ادبیات مشغول بود. زاگایوسکی در زمینه شعری از چهره‌های شاخص ادبیات اروپا به شمار می‌رود و جوایز متعددی را نیز کسب کرده است، مثل جایزه ادبی هاینریش من و جایزه ساموئل بوگومیل لینده.

سرانجام زاگایوسکی در سوم فروردین ماه ۱۴۰۰ در سن ۷۵ سالگی درگذشت. 
آندره دودا، رئیس جمهور لهستان در توئیتی فقدان  زاگایوسکی را ضایعه‌ای بزرگ برای ادبیات لهستان توصیف کرد.

از زاگایوسکی شعرهای پراکنده متعددی به فارسی ترجمه شده و بهروز شیدا، شاعر، مترجم و نویسنده ایرانی سال ۱۳۹۱ هم مجموعه‌ای از ۱۰ جستار و ۱۰ شعر او را در کتابی با عنوان "زنبور مست آن‌جا است" منتشر کرده است.

- نمونه شعر:
(۱)
ترجمه: کامیار محسنین

تو باید تمام سنگینی دنیا را به دوش بکشی 
تحملش را آسان‌تر کنی 
مثل کوله‌ای بیندازیش بر شانه‌هایت و عزم رفتن کنی 
بهترین وقتش غروب است 
در بهار وقتی درخت‌ها به آرامی ‌نفس می‌کشند 
و شب وعده می‌دهد که خوب باشد 
ترکه‌های نارون در باغ ترق و تروق می‌کنند 
تمام سنگینی؟ 
خون و زشتی؟ 
امکان ندارد
رد تلخی بر لبانت درنگ خواهد کرد
و نومیدی واگیردار پیرزنی که در تراموا نشان کرده‌ای
دروغ چرا؟ 
بعد از این همه 
شعف تنها در خیال وجود دارد و به سرعت هم می‌پرد
بداهه، هماره فقط بداهه 
بزرگ یا کوچک، 
تمام چیزی که می‌دانیم همین است 
در موسیقی، 
وقتی ترومپتِ جاز به شادی ضجه می‌زند 
یا وقتی به صفحه ای خالی چشم می‌دوزی
یا می‌کوشی که کلاه بگذاری
بر سر اندوه وقتی دفتر شعر محبوبی را می‌گشایی 
معمولا درست همان موقع تلفن زنگ می‌زند 
کسی می‌پرسد دوست نداری امتحان کنی آخرین مدلی را؟
نه، ممنون از شما 
من مارک‌هایی را ترجیح می‌دهم که امتحان پس داده‌اند 
خاکستری و یکنواختی به جا می‌مانند 
اندوهی که بهترین مراثی شفایش نمی‌دهند 
اما شاید چیزهایی باشد پنهان از ما 
که در آن غم و شوق به هم می‌آمیزند 
بی وقفه به شکلی روزانه، 
مثل میلاد سحر بر فراز ساحل
نه! 
صبر کن!
مثل خنده ی آن پسران کوچک محراب
در جامه‌های سپید روحانی، 
در گوشه‌ی کلیسای جان و مارک مقدس
به یاد می‌آری؟


(۲)
ترجمه: ؟

دوستانم در انتظار من 
لبخندی محزون بر چهره دارند 
لب‌هایشان
لب‌های سالخورده‌شان می‌گویند 
آن قصرهای بزرگ
که می‌خواستیم بنا کنیم کجا رفته‌اند؟
غمتان نباشد دوستان
آن بادبادک‌های زیبا 
هنوز در آسمان پاییز پر می‌کشند 
هنوز ما را با خود می‌برند 
به جایی که فصل درو آغاز شده است 
به روزهای آفتابی 
به جایی که چشمان زخمی‌مان 
باز می‌شوند.


(۳)
شعر چینی
ترجمه: قادر دلاورنژاد (یاشار یاغیش(

شعری می‌خوانم
که شاعری چینی  
هزار سال پیش از این 
از بارانی سروده که تمام شب 
یک‌ریز بر بادبان پنبه‌ای قایقش می‌باریده
و همچنین از سکوتی که مهمان دلش بوده است.
آیا این اتفاقی است؟
دوباره برگزیزان و مه 
و تاریکی سرب فام 
اتفاقی است؟

شاعران
برای تبریک ها و جایزه هااهمیت فراوانی قائلند 

اما پائیز 
برگ درخت‌های مغرور را می‌کند 
و اگر هم چیزی می‌ماند 
صدای ظریف باران است 
در شعرهایی که نه شادند و نه غمگین 
تنها زلال آسمان است و غروب
که به چشم نمی‌آیند 
چرا که سایه و روشن‌ها 
در حالی که سرگرم برهم زدن رازهایند 
برای لحظه‌ای 
ما را 
فراموش می‌کنند.


جمع‌آوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)

_______________
منابع
@dw_farsi
@afarineshdastan
https://www.baharnews.ir/news/262481
https://www.poempersian.ir
http://delavarnejad.com/tag

  • لیلا طیبی
۱۴
فروردين

عفیف باختری

عفیف باختری شاعر افغانستانی برنده یازدهمین جشنواره بین‌المللی شعر فجر ایران بود.
اسدالله عفیف باختری، در سال ۱۳۴۱ خورشیدی در مزار شریف به دنیا آمد. پدر او نیز شاعر بود اما مثل خودش اهل انجمن و اشتهار نبود. در دانشگاه کابل، در رشته‌ی زراعت فارغ التحصیل شد.
در همان دانشکده‌ای که "قهار عاصی" شاعر دیگر افغانستان نیز درس می‌خواند. اما او برخلاف آقای عاصی و دیگران اهل رفت و آمد و محافل ادبی نبود. به همین دلیل، نشر نخستین مجموعه شعر او سال‌ها طول کشید. نخستین کتاب او بعد از سال ۲۰۰۱ میلادی منتشر شد که با استقبال نسل جدید مواجه شد.
عفیف، تنها شاعری بود که در اوج انزوایی شعر، اقبال شگفت را با خود به همراه داشت، بی‌اینکه برای جذب مخاطب مجبور به شعار دادن شود. عصبانیت او بر خلاف معمول جریان روشنفکری امروز افغانستان، آغشته به فحاشی و جهت‌گیری‌های صریح و ‏خشم شعار زده، هیچ وقت نشد. شاید همین ویژگی بود که جایگاه ادبی او را هر روز گسترش می‌داد و احترام و ستایش نسل‌های مختلف و گروه‌های مخالف را جلب می‌کرد.
در اوج بحران نزاع‌های داخلی هم رئیس جمهوری افغانستان به او مدال افتخار اهدا کرد، هم والی مشهور بلخ، به طور ویژه از یک عمر فعالیت ادبی با ارزش او تجلیلی در خور کرد و هم معاون اول رئیس جمهوری او را تقدیر کرد، و او تقریبا هیچ وقت دلبستگی سیاسی به هیچ جناحی نشان نداد و در سایه ساری از آزادگی و بی‌نیازی روشنفکرانه، پیشنهاد حمایت هر مقامی را رد کرد. این بی‌نیازی واضح بود که برای او نوعی فقر درویشانه و انزوای خودخواسته را به ارمغان داشت.
امتیاز عفیف بر شاعران دیگر، علاوه بر متفاوت و عمیق بودن شعرهایش، آشنایی او با دیگر انواع هنر مدرن مثل نقاشی مدرن، سینما، تئاتر و رمان نو بود. عفیف جهان مدرن را بسیار خوب می‌شناخت، با انقلابی‌های کتاب خوان چپ، رفاقت داشت و تاملات خاص خود را نسبت به ادبیات، جامعه، انسان و تاریخ داشت. شعرهای او پر از کنایه‌های بدبینانه به وضع موجود و در عین حال سرشار از امید روشنفکران برای تغییرست.
ماه من ای به جهان تاج شهنشاهی من
روزگاریست که شهزاده تان دلتنگ است.
...
عمری خلاف مردم خوش پوش خوش خیال
در دل غم زمانه گرفتم گریستم
دیدم که برنداشت کسی نعشم از زمین
خود نعش خود به شانه گرفتم گریستم
ناگهان قطع شود با تو اگر پیوندم
گور خود چیست به گور پدرم می‌خندم
از چه خود را پدر شعر جهان پندارم
من که زن دارم و بابای دو سه فرزندم.

سرانجام او در تاریخ ۸ ثور/اردیبهشت ۱۳۹۶ در بیمارستان ابوعلی سینا در شهر مزار شریف به علت بیماری چشم از جهان فروبست.

او در بلخ در آغاز به عنوان آموزگار در اداره سواد آموزی، انجمن نویسندگان و اداره کل امور فرهنگی مشغول به کار شد. پس از آن در سال ۱۳۷۷ به عنوان سردبیر نشریه جهان نو آغاز به کار نمود و در ماهنامه «الف تا یا» به عنوان مدیر مسئول فعالیت کرد. در دهه ۷۰ خورشیدی او به جمع شاعران ولایت بلخ پیوست و آرام آرام در برنامه‌های رادیو و تلویزیون نیز حضور یافت.

او در طول حیات، پنج مجموعه شعر به نشر رسانید.
- سنگ و ستاره
- آوازهای خاکستری
- من با زبان دریا
- با یک پیاله چای چطوری عزیز من؟
- صد غزل

- نمونه اشعار:

)
ناقوس مرگ

ناقوس مرگ را به صدا آورد غروب
پاییز را به خاطر ما آورد غروب
ای کاش جای غصه ـ هر اندازه‌ای که است ـ
یک تکه خاطرات تو را آورد غروب
ای سایه نهان‌شده در پرده‌های شام
در مِه، تو را چگونه به‌جا آورد غروب؟
گرگ از قفا و در جلو آغوش پرتگاه
جز سوی مرگ، رو به کجا آورد غروب؟
تا خواهد از جدایی تو نغمه سر کند
صد گونه پرده را به نوا آورد غروب
ای خسته از نمایش نیرنگ سرنوشت
این پرده را به روی تو، تا آورد غروب

)
پشت تنهایی

پشت تنهایی من کیست که پنهان شده است
دلم از سایه‌ی خود نیز گریزان شده است
تازه از آمدن سال دو روزی نشده
که سفر کرده پرستو و زمستان شده است
باد، خوابیده ولی راوی بر بادی‌هاست
برگ زردی که رها روی خیابان شده است
پاره پاره دل توفان زده‌ی غمگینم
گل سرخی‌ست که زیر لگدتان شده است
بی تو، بی صبح تن تو، چه حزین می‌سوزد
بر سر طاقچه شمعی که فروزان شده است
ردی از سایه‌ی یک سار در آن پیدا نیست
چقدر پنجره لبریز کلاغان شده است
نیشخندی ـ چه گزنده ـ به سیهکاری ماست
پشت لبخندم اگر گریه نمایان شده است.

)
قدم می‌زنم ترا

با خون خود دوباره رقم می‌زنم ترا
ای زنده‌گی ساده به هم می‌زنم ترا
امروز اگر به کام دل خسته نگذری
فردا مگر به فرق سرم می‌زنم ترا
گیرم به گوش هر که صدای تو خوش نخورد
گیتار من! برای خودم می‌زنم ترا
تو خوشترین فروغ حیاتی به چشم من
کی پیش آب و آینه کم می‌زنم ترا؟
در جذر و مد، سرود من از تو لبالب است
در ساز زیر و نغمه بم می‌زنم ترا
آهسته، اشپلاق زنان، درد دل کنان
در جاده صبح زود قدم می‌زنم ترا.

)
گل سوری

بسیار شد جدایی و دوری عزیز من
احساس تلخ زنده به گوری عزیز من
قلب مرا که مرده در او هر چه اشتیاق
دعوت چه می‌کنی به صبوری عزیز من
رفتی و خط فگنده جدایی میان ما
صد ساله ره مسافت نوری عزیز من
از خوان دهر، غیر من از کس شنیده‌ای
آشی خورد به این همه شوری عزیز من
پاییز هست و هر که در اندیشه‌ی سفر
از جمله هم یکی گل سوری عزیز من
تا گرد راه شوید از احساس خسته‌ات
با یک پیاله چای چطوری عزیز من؟

جمع‌آوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)

  • لیلا طیبی
۱۲
فروردين

پاریس باشی،
         --یا تورقوزآباد!
یا اصلن،،،
همین وُوری‌یرد(۱) خودمان!
...
عاشق که باشی،
بی‌خوابی،،
آدرست را می‌یابد!!!

 

(۱) بروجرد در گویش بروجردی
 

 

#لیلا_طیبی(رها)

  • لیلا طیبی
۱۲
فروردين

  • لیلا طیبی
۰۶
فروردين

  • لیلا طیبی
۲۸
اسفند

منوچهر سلیمی

 

 

منوچهر سلیمی، نویسنده پیشکسوت کودکان و نوجوانان، ایرانی بود. او زاده‌ی سال ١٣٠٧ در ساوجبلاغ، و کار نویسندگی را به صورت حرفه‌ای از سال ١٣۴٨ آغاز کرده بود.
او تألیف آثاری چون «مورچه و شیر»، «غول»، «آب حیات»، «سر بر افلاک»، «نام پرافتخار»، «لاشخوران»، «افسانه‌های طوطی سخنگو» و گردآوری مجموعه «افسانه‌های ایرانی» انتشارات گوتنبرگ را در کارنامه ادبی خود دارد.
این نویسنده داستا‍‌ن‌های کودکان و محقق ادبیات عامه با پرداختن به «افسانه‌های عامیانه‌ مردم ایران»، بررسی افسانه‌های ایرانی و تحقیق درباره شباهت‌ها و تفاوت‌های این قصه‌ها با افسانه‌های سایر ملل، یافته‌های ارزشمندی را در حوزه ادبیات کودک و نوجوان از خود بر جای گذاشته است. قصه های عامیانه مردم ایران، افسانه‌های ایرانی (مطالعه تطبیقی افسانه‌های ایرانی با سایر کشورهای آسیایی، آفریقایی و اروپایی در سه جلد)، کتاب فشند (تک نگاری روستای فشند که در سال ۱۳۹۳ منتشر شده است)، دو غول، مورچه و شیر، آب حیات، سر بر افلاک می‌سایید، نام پرافتخار، لاشخوران، قصه شهر (اشعار عامیانه کودکانه)، افسانه ملک ابراهیم و اسب پری پیکر(از افسانه‌های ایرانی)؛ افسانه‌های طوطی سخن گو(بازنویسی کتاب چهل طوطی که اصل آن به زبان سانسکریت است) از آثار این نویسنده مطرح ساوجبلاغی است. سلیمی لوح تقدیر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را برای ارسال مقاله‌ای به همایش اسطوره‌های ایران و ادبیات کودکان دریافت کرده بود. 
او روز پنجشنبه، ۳۰ مرداد ماه ۱۳۹۹ در اثر بیماری و کهولت سن در ۹۲ سالگی، درگذشت.

جمع‌آوری: لیلا طیبی (رها)

  • لیلا طیبی
۲۲
اسفند

فیروز زنوزی جلالی

«فیروز زنوزی جلالی» داستان‌نویس، نمایشنامه‌نویس، فیلم‌نامه‌نویس، کارگردان تئاتر و سینما، مدرس و منتقد بود. او که افسر بازنشستهٔ نیروی دریایی بود، اولین داستان‌هایش را در مجلات «فردوسی» و «کاریکاتور» چاپ کرد. او زاده‌ی یک آبان ۱۳۲۹ خرم‌آباد و درگذشته‌ی ۵ اردیبهشت ۱۳۹۶ (۶۶ سال) در تهران بود. 
پدرش نظامی بود و به همین سبب بارها از شهری به شهری دیگر نقل مکان می‌کردند. جلالی به همراه خانواده‌اش در سال‌های پایانی دبستان به تهران می‌آیند و تا پایان دوران دبیرستان در تهران می‌مانند. او در ۲۰ سالگی به بوشهر می‌رود و به عضویت نیروی دریایی در می‌آید و چنان‌که خود نوشته‌است: همان وقت و در همان‌جا بود که از رنج واقع ناگزیر تن به سحر قلم و تخیل سپردم و اولین داستانم «یک لحظه بیش نیست» را نوشتم و برای مجله «فردوسی» فرستادم.
این داستان که در مجله منتشر شد او را به شکل جدی وارد فضای داستان‌نویسی کرد. وی در زمینه‌های مختلف هنری صاحب آثار متعدّد است.

- آثار:
- نمایش‌نامه:
«مثنوی کوچه»(۶۹)، «درختی در برزخ» (۷۰)، «غریبه»(۷۱)، «فاجعهٔ نوزدهمین»(۷۲)، «تیغ برپشت»(۷۳)، «سلطان و کاتب»(۷۴)، «نماز»(۷۵)، «جُنگ‌های هنری دریا»(۷۶) و…

- فیلم‌نامه:
«شور وشیرین»، «این کوچولوی پُردَردِ سر» (طنز).

- فیلم سینمایی:
«آینه و مرداب» و «آلفا هنوز زنده است».
- نقد:
«باران بر زمین سوخته»: بررسی و نقد داستان یک شهر، درخت انجیر معابد، مدار صفر درجه، آدم زنده از نویسنده فقید احمد محمود (تهران، تندیس، ۱۳۸۶، چاپ اول)، «آسیب‌شناسی ادبیات داستانی معاصر».

- مجموعهٔ داستان‌های کوتاه:
سال‌های سرد (۶۸)، خاک و خاکستر(۶۹)، «روزی که خورشید سوخت»(۷۰)، «مردی با کفش‌های قهوه‌ای»(۷۳) ـ برندهٔ دیپلم افتخار «۲۰سال ادبیات داستانی انقلاب اسلامی»، «اسکاد روی ماز۵۴۳»(۷۶)، «حضور»(۷۶)، «سیاه بمبک»(۷۷)، «گزیدهٔ ادبیات معاصر» (تهران، نیستان، ۱۳۷۸، چاپ اول) ـ زنوزی ۷ داستان منتخب خود را در این اثر فراهم آورده‌است: شکلات، فتّاح، سیاه بمبک، روزی، مثل بقیّهٔ روزها، داوودی‌ها، مسوّده، روزی که خورشید سوخت.

- رمان و داستان بلند:
«مخلوق»(۷۹) ـ برندهٔ دیپلم افتخار از بنیاد شهید. این رمان را عبدالعلی دستغیب در کتاب از دریچهٔ نقد با عنوان «قهرمان داستان در جدال با نویسنده» بررسی و تحلیل کرده‌است. / «قاعدهٔ بازی»(۸۶) که برندهٔ جایزهٔ «جشنوارهٔ دوسالانهٔ قلم زرّین» و اثر برگزیدهٔ بخش رمانِ «جایزهٔ جلال آل احمد» گردید. / «توپ پاشنه، سمت ساعت دو!» عنوان قصهٔ اول از یک داستان بلند ۳ قصه‌ای باموضوع جنگ دریاییِ خرمشهر در روزهای آغازین جنگ تحمیلی است. قصهٔ دوم این داستان بلند با عنوان «سکّان، سمت، میانهٔ اروند» نیز در مراحل چاپ قرار دارد و قصهٔ سوم این اثر با عنوان «خرمشهر، خرمشهر» در حال نوشته شدن است. این رمان ۳ قصه‌ای، بازسازی خاطرات زنونی از جنگ‌های آغازین دریایی در اروند ـ به هنگامی که وی کمیسر دریایی ناوچه‌های ۶۵ نیروی دریایی بوده ـ می‌باشد.

عمده‌ترین مضامین داستان‌های زنونی جنگ، فقر و شوربختی مردم و اندوه و محنت انسان‌های دردمند است. که او را در سال ۱۳۸۷ به جایزه ادبی جلال آل‌احمد را برای رمان قاعده بازی رساند (این رمان را در مرتبهٔ قیاس با بوف کور اثر معروف صادق هدایت قرار داده‌اند.). وی همچنین برنده جایزه قلم زرین شده‌است.
پاره‌ای از داستان‌های کوتاه او به زبان‌های عربی، انگلیسی، چینی و روسی ترجمه شده‌اند. حضور زنوزی در سمت داور و کارشناس در جشنواره‌های مختلفی چون کتاب‌سال، جلال آل‌احمد، قلم زرین، نقد سال، گام اول، داستان انقلاب، کتاب فصل و رمان متفاوت (واو) از دیگر فعالیت‌های اوست.
زنونی جلالی از زمستان ۱۳۹۴ دچار بیماری سرطان ریه شده بود. شیمی درمانی وی در ۲۹ فروردین ۱۳۹۶ به خاطر وخامت حال متوقف شد و در صبح روز ۵ اردیبهشت ماه ۱۳۹۶ در بیمارستان درگذشت. ثمره‌ی ازدواج او با "مریم حاج‌حسین‌علی تجریشی" چهار فرزند با اسامی، فراز، فرزاد، فرزان، فاخته بود.


جمع‌آوری:
#لیلا_طیبی (رها)


ـــــــــــــــــــــــــ
منابع
- ویکی‌پدیا فارسی.
- ویکی‌ادبیات.
- همشهری‌آنلاین. ۲۳ فروردین ۱۳۹۶. 
- خبرگزاری شبستان

  • لیلا طیبی
۱۹
اسفند

نورخدا رحیمی 

نورخدا رحیمی از شاعران معاصر ایران در سال۱۳۱۹  در بروجرد دیده به‌جهان گشود.
در زادگاهش نشو و نما یافت و سپس به خدمت ارتش درآمد و با درجه‌ی سرهنگی بازنشستگی شد. بنا بر موقعیت شغلی‌اش مجبور  به ترک زادگاه‌اش شد و چندین سال از عمر خود را در شهرهای دیگر سپری کرد. 
از او منظومه‌ای به‌نام «حسین شهپر اسلام» به یادگار مانده است.
«آرزو رحیمی» دختر ایشان نیز یکی از شاعران معاصر می‌باشد. همچنین نوه‌ی ایشان «نگار کارگرفرد» از  خطاطان نامی دیار بروجرد است.

✓ نمونه‌ی شعر:
(۱)
الا ای دختر زیبا نگارم،
ز تو خوش باشد اینک روزگارم،
نگار لاله رخ دردانه‌ی من،
ز تو روشن چراغ خانه‌ی من،
دلم از عشق تو آلنده باشد،
چو می‌خندی، لبم پر خنده باشد،
نگاهت با نگاهم حلقه بسته،
وجودت بر سر قلبم نشسته.


جمع‌آوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)

  • لیلا طیبی
۱۸
اسفند

- تنهایی:

 


باید؛
دست خودم را می‌گرفتم
و بر می‌گشتم به--
کومه‌ی تنهائی‌ی خودم!
 


#لیلا_طیبی (رهـا)
#کتاب_عشق_پایکوبی_میکند
#هاشور

  • لیلا طیبی
۱۷
اسفند

- تنهایی:

کاش،،،

کسی به‌پرسد:

چرا لبخندهای تو؛

اینقدر بی‌رنگ است!؟

و من،،،

همه چیز را

بیاندازم گردن تنهایی!

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

- بازوان تو:

روانشناس‌اند بازوان تو!

وقتی به آغوشم می‌گیری...

                            ♡

آه!

چه زیبا رام می‌شود

اسبِ سرکشِ خیالم!

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

- کافر:

کافر تر از آنم که

"انسان"ت بدانم!

تو هنوز خدایگانِ منی...

اگرچه،،،

دست‌های معجزه‌گرت

            به کار نیست!

 

#لیلا_طیبی (رهـا)

 

  • لیلا طیبی