زندهیاد "عزیز شبانی"، فرزند "عبدالحسن شبانی" و "خدیجه فاموری"، شاعر و استاد دانشگاه فارسی، زادهی ۲۹ بهمن ماه ۱۳۳۱ خورشیدی، در فیروزآبادِ استان فارس و ساکن شیراز بود.
زندهیاد "محمدعلی علومی"، نویسنده، اسطورهشناس، پژوهشگر و طنزپرداز کرمانی، زادهی ۱۶ فروردین ۱۳۴۰ خورشیدی در بم، بود.
آقای "شاهمنصور خواجهاوف" فرزند "شاهمیرزا"، شاعر و نویسندهی تاجیکستانی، زادهی هفتم ماه می ۱۹۷۱ میلادی برابر با ۱۷ اردیبهشت ۱۳۵۰ خورشیدی، در خجند تاجیکستان و اکنون ساکن تهران است.
بانو "پروانه عزیزیفرد" شاعر ایرانی، زادهی سال ۱۳۵۶ خورشیدی در بوشهر و اکنون ساکن اهواز است.
بڵاوەو بۆ!
کتێبی "تۆ" کومەڵە شیعری "نەزیر غەفور" ناسڕاو بە "نەزیر تەنیا" شاعیری کوردی باکووری، به زمانی فارسی وەرگیر و بڵاوەو بۆ.
ئاغای "سەعید فەلاحی" ناسڕاو بە "زانا کوردستانی" شیعرەکانی ئەم کتێبە بە فارسی ترجومە کردەوە.
ئەم کتیبە بە ۹۲ لاپەرە و هزار قاب لە لایەن دەزگای چاپ و بڵاوکردنی کتیبی هورمس لە ئیراندا بڵاوەو بۆ.
تو، بر پیشخوان نشست!
کتاب "تو" مجموعه اشعار "نظیر غفور" شاعر معاصر کُرد زبان منتشر شد.
آقای "نظیر غفور" (به کُردی: نهزیر غهفور) مشهور به "نظیر تنها (به کُردی: نهزیر تهنیا) شاعر کُرد، زادهی ۱۹۸۸/۰۵/۲۹ میلادی در اقلیم کردستان است. وی که فقط تا ششم ابتدایی تحصیل کرده است، اما به اصول سرایش شعر مسلط است و اشعاری زیبا و نغز و بینقص میسراید.
ترجمهی اشعار این کتاب را "سعید فلاحی" (زانا کوردستانی) انجام داده و ویراستارش هم خانم "لیلا طیبی" بوده است.
"سعید فلاحی" با تخلص "زانا کوردستانی" زادهی سال ۱۳۶۳ خورشیدی در کرمانشاه و ساکن بروجرد است.
این کتاب دوازدهمین کتاب مستقل وی و شانزدهمین کتابی است که از ایشان چاپ شده است. پیش از این چهار کتاب شعر به صورت مشترک با همکاری همسرش خانم "لیلا طیبی" با عناوین «چشمهای تو»، «گنجشکهای شهر هم عاشقانه نگاهت میکنند»، «عشق از چشمانم چکه چکه میریزد»، «عشق پایکوبی میکند» و یازده کتاب داستان، شعر و ترجمه با عناوین: «دیوانه»، «ریشههای عطف»، «آمدنت چه لهجه غریبی دارد»، «تو که بروی، پاییز از در میآید؟»، «سومین کتاب تنهایی»، «هنوز برای دوست داشتن، وقت هست»، «از زمانی که خدا بود»، «حکایتی دیگر از شیرین و فرهاد»، «میان نامهها»، «هم قدم با مرگ» و «نالههای امپراطور» منتشر نموده است.
این کتاب در بهار ۱۴۰۳، با شماره شابک ۹۷۸۶۲۲۸۰۵۴۹۴۰ در شمارگان هزار جلد و ۹۲ صفحه، توسط نشر کتاب هرمز چاپ و منتشر شده است.
▪از متن کتاب:
گذر زمان
همه چیز را ثابت خواهد کرد
روزی فرا خواهد رسید که پی خواهی برد
تو چه انسان دل سنگی بودی...
بانو "فهیمه رجبی عالی" شاعر همدانی، زادهی ۹ اسفند ۱۳۶۳ خورشیدی، در شهر رزن است.
▪نمونهی شعر:
(۱)
چقدر اشک بریزم
تا دنیا تمیز شود!؟
چقدر بیاعتمادی کلمات را
بکوبم روی میز
تا مغزِ حرفهایم آرام بگیرد!؟
و خدا با ستارههایش
دم به لب قلیان بدهد
ستارهها روشن شوند
چهچهه بزنند
و دودش فردای آن شب
لکههای سفید بیندازد
روی دامن آبی آسمان
آسمان خشمگین شود
صاعقهی طلاییاش را
بکوبد به تن ابرها
دود از خجالت آب شود
برود توی چشم زمین
چند پاسپورت فراری دیگر
مُهر فرودگاه را باید بخورد!؟
تا سرمای چارراه از شدت گرسنگی
بچههای بیکلاه را نبلعد
تا جیب گرسنهی مرد
روسری زن را
به گلوی خودش نپیچد
که بعد از هر سوت قطار
رنگهای افسرده پیاده نشوند
چقدر به رنگین کمان شهر اعتقاد داری؟
چقدر اشک بریزم
تا دنیا تمیز شود؟
(۲)
میترسم از پوسیدن لای خطهای پیشانیت
خسته از آویزان بودن روی بندِ رخت تو
من از جنگهای اساطیری میترسم
از اینکه لبهایت، قاب لبخندی شود
و من زیر سُم اسبهای چنگیز
خاکِ تار یخهای نخوانده را بریزم
تاریخ را
با دگمههای پیراهنت ببند
نگذار کسی بفهمد از کدام روز بود
از کدام دروغ بود
که گوزنها شاخ در آوردند
اسبها رَم کردند
و یورش بردند به ساعتِ میدان شهر
که وزن دیدارمان روی عقربههایش سنگینی میکرد
من
زنی که با کلمات
تکاندهام خاکهای جهان را... عطسه کن
عطسه کن تا صبر بیاید
تا ورقِ بعدی تاریخ انسان
از زیر پلکهایم سُر نخورد
تا کسی نفهمد
بند بازیهای تو با بندِ دلم
چنگیز را وحشی کرد.
من از پوسیدن روی خطهای سرنوشت میترسم.
(۳)
کلاغها سرفه کردند
هوای شهر آلوده شد
بچهها
آدم برفی را
از تلویزیون تماشا کردند
و از خدا خواستند
شهر
تنگی نفس نگیرد.
...
کلاغها
بالهایشان را به هم زدند
آلودگی پخش شد
و مدارس را
به علت برودت هوا
تعطیل کردند.
...
گاهی، مادربزگم
پشت تلفن
خبر از رد پای
چند کلاغی میدهد
که هنوز روی برفها مانده است.
(۴)
نشستی به دلم
رخت روزهای چرکت را
شستی
پهن کردی روی شاهرگم
دلم چرکین شد
و سیب خندههای رقیب
توی دلت سرختر!
رگ غیرتم دارد خون گریه میکند
دهانت بوی سیب غریبه میدهد
و من مصرتر از همیشه
تو را به ذهن شعرهایم میسپارم.
(۵)
بگذار "گرسنگی
از دیوار مردم بالا" برود
یا "ماه سقوط" کند توی حوض بیماهی
تیتر اول روزنامههای هشت فروردینِ نود و شش
میتوانست
صدای عصای تو را
به خانه برگرداند،
بخاری اتاقت را روشن کند
و چشم ما را روشنتر
بعد از دو ماه پیش لرزه
زلزلهای به عمق یک کاور سیاه
و به شرف لا الله الا الله
دهان زمین را باز کرد
پدری را بلعید
و زندگی دختری را لرزاند
خبرها هنوز
دنبال دلیلِ
گسلهای البرز میگردند.
(۶)
در ظرف انتظار
جوش زدم
جوش زدم
جوش زدم
هی سر رفتم
سر رفتم
سر رفتم
تا که از سرت رفتم!
من
قویترین دخترِ جهانم
توی چشمانت مچاله شد!
حرارت خندههاش رفت و
چکه چکه فرو ریخت از
قندیلهای تنهاییم
و تو گفتی:
چقدر پختهتر شدید خانم!
آری
خام حرفای تو شدن یعنی
چقدر پختهتر شدید خانم!
(۷)
و آه،
آه بر دنیای بیدردی که
پیکرم را بزرگتر از خانهات دوخت.
(۸)
من
زنی که با کلمات
تکاندهام خاکهای جهان را...
(۹)
و اندام کشیدهی زندگی
به کدام زن رفته است
که هر روز نحیفتر میشود.
(۱۰)
نه اینکه شاعری بلد نباشم!
نه!
کلماتم سر زا رفتهاند!
که زبانم نمیچرخد
به
دوستت دارم!...
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (صحرا)
منابع
@fahimeh_rajabi_aali
@anjoman_shaeran
www.naghdesher.ir
www.vaznedonya.ir
www.shereno.com
بانو "ماریا کریمیان" شاعر کردستانی، زادهی سال ۱۳۵۴ خورشیدی، در سقز است.
بانو "سپیده محسنی" (سپیدآ)، شاعر همدانی، متخلص به "س.م.نفس"، زادهی سال ۱۳۵۹ خورشیدی در شهر همدان و اکنون ساکن عسلویه است.