لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

وبلاگ خصوصی انتشار نوشته ها و اشعار بانو
#لیلا_طیبی (رها)

بایگانی
آخرین مطالب

مرضیه شهیدی

شنبه, ۲۶ مرداد ۱۴۰۴، ۱۱:۰۰ ق.ظ

بانو "مرضیه شهیدی"، شاعر، ترانه‌سرا و دکلماتور لرستانی، زاده‌ی روز پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۶۹ خورشیدی، در الیگودرز است. 

 

مرضیه شهیدی


بانو "مرضیه شهیدی"، شاعر، ترانه‌سرا و دکلماتور لرستانی، زاده‌ی روز پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۶۹ خورشیدی، در الیگودرز است. 
تحصیلات وی، کارشناسی ارشد علوم و مهندسی خاک است.
ایشان در ماه مرداد سال ۱۴۰۱، ترانه‌ی "رگ خواب" را با صدای "حمیدرضا بصیرت" منتشر کرد، و پس از آن چند ترانه با خوانندگان دیگر را نیز به مخاطبان خود معرفی کرد.
کتاب «تنهایی نخ‌نما»، مجموعه‌ای از رباعی‌های ایشا است، که با مقدمه استاد "جلیل صفر بیگی"، منتشر شده است. اشعار این کتاب که برنده‌ی جایزه‌ی کتاب سال استان لرستان شده است، از مضامین و تصاویری بکر و نو برخوردارند. شاعر تلاش داشته است تا در انتخاب کلمات، اوزان عروضی، قافیه‌ها و ردیف‌ها از زبان امروزی تبعیت کند. همچنین عناصر زنانه، عاطفه و لطافت شاعرانه به‌خوبی در سراسر کتاب جریان دارد.


┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄


◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
هی پایکوبی کردم و غمباد رقصیدم
بی‌وقفه با این درد مادر زاد رقصیدم
من شعله‌های شمعم و از مرگ لبریزم
صد بار مُردم تا شب میلاد رقصیدم 

صد بار مردم تا شب میلاد رقصیدم 
هی گریه بودم، گریه بودم، گریه... خندیدم
بر آرزوهایم که گرد مرده پاشیدم
برگشتم و بر گُرده‌ی اجساد رقصیدم

از دار دریا ماهی جزغاله می‌رفتم
با موج موج صخره رقص باله می‌رفتم
شاد آمدم، اما اسیر ناله می‌رفتم
با دام دام توری صیاد رقصیدم

هی تار دور تَن تَنِ تاریک تاراندن
طوفان تنیدن، شروه‌ی اندوه را خواندن
من جلبکی بودم غریق مردن و ماندن
اما شبیه ماهی آزاد رقصیدم

من خط چشمم خِش‌خِش در کوچه‌ها جاری
موهای کوتاهم، همان موهای تکراری
بر تار تارش رنگ‌های جیغ کشداری
برگ خزان بودم من و ناشاد رقصیدم

با بادبادک‌های هر اندوه سرگردان
پابندِ رفتن، تکه‌های کوه سرگردان
سرگرم سرمای سکون این روح سرگردان
آن لحظه که مرگ اتفاق افتاد رقصیدم

من دست در دست همین ارواح تکراری
از این جهان جانی جانکاه تکراری 
نُت‌های اندوهانه‌ی  یک آه تکراری
از تَن تَ تَن تا ناکجا آباد رقصیدم

آه کفن پوشیده را در باد رقصاندم
من قاصدک بودم شبی در باد رقصیدم
من دامنم از پیله‌ی پروانه‌ها پر بود
پرواز  را بی‌حد و بی‌تعداد رقصیدم

 

(۲)
مرا ببوس پیش از غم فراقی که...
مرا ببوس به آواز گل نراقی که...
به بار آخر بوسیدنت دچار شده
زنی که مرده در او عشق و اشتیاقی که...

زنی که قند لبش بوسه‌ی مکرر بود
که بوسه‌هاش لب سوز و مستی آور بود
نفس، نفس به هل و دارچین معطر بود
چه زود از دهن افتاده چای داغی که...

زنی که  شعر و شکردان، زنی که حبه‌ی قند
به سیر و سرکه شدن می‌رسد، به آه بلند
زنی که در دلش آرام رخت می‌شورند
وَ شعله می‌کشد از کوری اجاقی که...

کر و کور شدن از نیش‌های تو در تو
زبان لال سکوت این زلال زیبا رو
نگاه پنجره بی‌پرده حرف زد با او
پرنده می‌وزد از پرده‌ی اتاقی که_

به شانه می‌کشد اندوه حرف مردم را
وَ شانه می‌زند انبوه گیس گندم را 
گرفته از لب او  لاله‌ی تبسم را 
به زور عربده‌ها بغض قلچماقی که...

گرفته گریه و زاری زمام این زن را
حضانت همه‌ی حزن‌های این زن را
به مهر، بخشش اقساط دل بریدن را
زنانه می‌گذرد حقش از طلاقی که_

تلاقی دو نگاه مدامِ ممتد بود
دو رود بود که بدرود را مشدد بود
برای راهی دریا شدن مردد بود
تنش تعفن آغوش باتلاقی که_

‌که کشته‌های خودش را غم فلوت شد وُ
که خودکشی شد وُ خوناب شاه‌توت شد وُ
به اتفاقِ سفر راهی سقوط شد وُ
از آه پنجره افتاد اتفاقی که...

 

(۳)
آیینه، قرآن و دعای جوشن آوردم
آه از بهار دِه برایت سوسن آوردم
یادم می‌آید پشت گوشی سرفه می‌کردی
مادر! برای سرفه‌هات آویشن آوردم
هی دستکش می‌بافتم، هی منتظر، شاید...
شال و کلاه و دستکش یک خرمن آوردم
در نامه‌ها گفتی لباست وصله می‌خواهد
عیبی ندارد، با خودم نخ‌سوزن آوردم
ای من بگردم قدّ و بالای تو را مادر!
اشک و کت دامادی و پیراهن آوردم
چشم حسود از قامتت، از دست‌هایت دور!
از جنس دریا «و إن یکاد» و شیون آوردم.

 

(۴)
[مهر سفر]
صد جای قلبم طعنه‌ها از صد نفر خورده
صد بار به صدها زبان تلخ برخورده
این سفره خالی نیست، نه! این قلب افسرده
روزی سه وعده غصه و خون جگر خورده
آری شبیه برگ زردی در خزان، هر قدر
بیمارتر بودست سیلی بیشتر خورده
از آشنا نالیده‌ام همچون درختی که
زخمی اگر خوردست، تنها از تبر خورده
در طالعش آرامش آغوش دریا نیست
رودی که بر پیشانیش مهر سفر خورده.

 

(۵)
شیرم من و یک گله‌ی آهوست نگاهت
معجون تسلا و هیاهوست نگاهت
موزون وخوش آهنگ و به حق وسوسه انگیز
رقصیدن معشوقه‌ی هندوست نگاهت!
هم شبدر برخاسته از دامنه‌ی کوه 
هم پونه‌ی روییده لب جوست نگاهت!
افسوس که چین ریخته مابین دو ابروت
افسوس که بی‌عاطفه اخموست نگاهت
شیرین! ملس خواستنی! آخ... دلم ریخت!
یک ظرف پر از برگه‌ی آلوست نگاهت!
دیری‌ست دلم بلخ و بخاراست عزیزم 
عمری‌ست که چنگیز و هلاکوست نگاهت!

 

(۶)
[آقای آب و آینه]
دنیا دچار یک تب ممتد بدون تو
درگیر این جنون زبان‌زد بدون تو
هی قرص ماه، شربت خورشید، عهد نو
اما هنوز حال زمین بد بدون تو
هی چرخ می‌زند و سرش گیج می‌رود
پاییز و برگریز مجدد بدون تو
از چشم شور پنجره اسفند می‌چکد
اینجا بهار مانده مردد بدون تو
تقدیر تلخ مزرعه طعم گس کویر
با آب و آیه فاصله دارد بدون تو
آدم غریب و تب زده، حوا همیشه ابر
لبریز بغض و هق‌هق بی‌حد بدون تو
آقای آب و آینه، آقای ماه نو
باران چقدر گریه ببارد بدون تو.

 


گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی

 


┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

 


سرچشمه‌ها
https://telegram.me/FerdoosiAlg
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
www.aftabgardanha.ir
www.shereno.com
www.ketabrah.ir
www.tarna.ir
@Marziyehshahidi
و...

 

 

  • لیلا طیبی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی