لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

وبلاگ خصوصی انتشار نوشته ها و اشعار بانو
#لیلا_طیبی (رها)

بایگانی
آخرین مطالب

داستان کوتاه

شنبه, ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، ۰۲:۴۰ ق.ظ

داستان کوتاه بلند شو خواب‌آلو!


توی رختخواب گرم و نرمش خوابیده بود. گاه و بی‌گاه این طرف و آن طرف وول می‌خورد و به بدنش کش و قوس می‌داد.
احساس می‌کرد که جای خوابش کوچک و تنگ شده است، شاید هم بدنش بزرگ‌تر شده باشد.
یکی صدایش زد.
دوست نداشت از  توی جای‌خوابش بیرون بیاید.
- بلند شو خواب‌آلو! وقتشه بیرون بزنی!
تکانی به خودش داد و با اعتراض گفت: اَه! حالا چه وقت بیرون اومدنه؟!
- اتفاقن همین حالا وقتشه! زود باش! بجنب!
- لطفن بزار چند روز دیگه بخوابم! الان هیچ حال ندارم.
- حال ندارم چیه؟! بلند شو! یاالله!
- خب لااقل یه روز دیگه!
- تو بگو یه ساعت! اصلن راه نداره! پا شو...
خورشید خانم آنقدر گفت و گفت و اصرار کرد، که کرم ابریشم از پیله‌اش بیرون زد.
او دیگر کرم نبود، پروانه‌ای زیبا و رنگین شده بود.
بال‌هایش را گشود و به پرواز در آمد.


#لیلا_طیبی

  • لیلا طیبی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی