لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

وبلاگ خصوصی انتشار نوشته ها و اشعار بانو
#لیلا_طیبی (رها)

بایگانی
آخرین مطالب

طاهره خورشیدوند

شنبه, ۱۳ مهر ۱۴۰۴، ۰۲:۵۲ ق.ظ

بانو "طاهره خورشیدوند"، شاعر لرستانی، زاده‌ی سال ۱۳۶۶ خورشیدی، در بروجرد است.

 

طاهره خورشیدوند

بانو "طاهره خورشیدوند"، شاعر لرستانی، زاده‌ی سال ۱۳۶۶ خورشیدی، در بروجرد است.
وی دوران تحصیلات متوسطه را در در دبیرستان ۱۵ خرداد بروجرد به‌پایان رساند و سپس برای ادامه‌ی تحصیلات دانشگاهی راهی دانشگاه پیام نور الیگودرز شد و در رشته‌ی حقوق تحصیل و فارغ‌التحصیل شد.
از ایشان مجموعه غزل "گمراه" به چاپ رسیده، که این مجموعه نامزد کتاب سال جایزه‌ی ادبی الوند شده است.
همچنین در کتاب گزیده‌ی شعر اعضای پایگاه نقد شعر به نام "در راه" به انتخاب آقای "غلامرضا طریقی"، غزلی از ایشان چاپ شده است.

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
اتاق از عطر چای تازه دم میخانه خواهد شد
دوباره استکان در دست من پیمانه خواهد شد
ته دالان تنهایی کمی آواز خواهم خواند
وَ با هر ساز دنیا شور من بیگانه خواهد شد
در و دیوار مو به مو مرا حفظ‌اند، بعد از این
بدون آینه گیسوی این زن شانه خواهد شد
کمی آرایشم پر رنگ‌تر از  قبل خواهد بود
ولی لحن غزل‌هایم کمی مردانه خواهد شد
مرا هرگز شبیه آنچه که بودم نخواهی دید
ًیقینا بعد از این در من زنی دیوانه خواهد شد.

(۲)
چقدر رنج بر این شانه‌ها سوار کنم؟
چقدر غصه در این قصه‌ها قطار کنم؟
دلم اسیر خیالات باطلی شده است
خیال دارم خود را به غم دچار کنم
پرنده‌ام که جهان چیده بال‌هایم را
اگر قفس نکشم دور خود چکار کنم؟
دریغ گوش دلی زخمه را نمی‌شنود
که با تمام گلو ناله  را هوار کنم
قفس به وسعت قلبم احاطه کرده مرا
اسیر خود شده‌ام، من کجا فرار کنم؟

(۳)
علامت می‌زنم هر روز در تقویم قلبم بی‌قراری را
کشیدم جای رویاهام در این زندگی ریل قطاری را
قطاری را که دنبالش دویدم دائمأ، بیهوده‌تر از قبل
قطار آرزوهایی هراسان از من و از من فراری را
تبم این روزها بالاست، چشمانم کمی پاشویه می‌خواهد
وَ هذیان‌های من بی‌آبرو کرده‌ست یک ایل و تباری را
تنم داغ است این شب گریه‌های بی‌امان هم موج می‌رانند
مجسم کرده‌ام با چشم‌هایم ساحل شرجی ساری را
برای من که هر سمتی که سر چرخانده‌ام دشتی کویری بود
فقط یک بار دیگر در زمین‌هایم بکش یک رود جاری را
مرا در بندهای محکم یک عشق طولانی مقید کن
رهایم کن بِبُر از دست‌هایم این همه بی‌بند و باری را.

(۴)
طعم این روزهای سخت مرا، تلخی زهرمار می‌فهمد
سستی تکیه‌گاه را تنها بر سر شانه بار می‌فهمد
لاجرم بغض می‌کنم و سکوت، داد و بیداد در توانم نیست
حس من را به این سکوت فقط، هیجان هوار می‌فهمد
بی‌قرارم دلم گرفته عزیز، بدتر از حال من هوایی نیست
آهِ من را که حبس در سینه است، نفس در غبار می‌فهمد
قلب این شوروی فرو پاشید، خاطری از خیال تخت افتاد
ربط هر قطره اشک را با سیل، رود رود سزار* می‌فهمد
گوش‌هایم در انتظار تماس، چشم‌هایم به سمت در خیره
قلبم اما کنار پنجره است، عشق را انتظار می‌فهمد
باز امشب به ماه خیره شدم، دوری اما چه دیدنی هستی
می‌شود رد شد از کنار پلنگ، لذتش را شکار می‌فهمد.
------------
* رودی جاری در لرستان

(۵)
عبور گاه به گاهِ، پیاده‌هایی کور
سکوت بغض گلوهایِ، ظاهرأ مغرور
صدای نرم ترک خوردن ِ دلی تنها
وَ استواری گام‌های واقعأ مجبور
تراژدی عجیبی‌ست زندگی کردن
لوکیشنی که شده مثل لانه‌ی زنبور
قرار بود که لیلا شوم در این قسمت
کجای قصه عوض شد که من شدم منصور؟
لباس کهنه شادی تنم نرفت اصلأ
گشاد بود و پر از وصله پینه‌ی ناجور
مرا ببر به جهنم از این زمین لطفأ
به جرم خوردن این چند قطره از انگور.

(۶)
سرمای دستان مرا گرمای جیبی نیست
می‌لرزم از گرمای تب چیز عجیبی نیست
هر بار من گفتم کمک یک یار کمتر شد
باور کنید اندیشه‌ام داور فریبی نیست
من ذکرهایم را فقط با ندبه سر کردم
در این مفاتیح‌الجنان امن یجیبی نیست؟
من در نبردم دائمأ با آرزوهایم
اما خدایا زندگی جنگی صلیبی نیست
حوا شدن رویای شیطانی آدم شد
وقتی نصیبش از درختت نصفه سیبی نیست.

(۷)
بیچاره دست‌هام که پرپر نمی‌شود
در باغ دست‌های تو باور نمی‌شود
وقتی تو با تمام قوا زخم می‌زنی
سهراب داستان تو بهتر نمی‌شود
غم باد کرده حنجره‌ام زیر بار بغض
با چند بار گریه که لاغر نمی‌شود
هم خو شده به وسعت آغوش گرم تو
این مرغ خانه گیت کبوتر نمی‌شود
این دل که پیر می‌شود هر لحظه در سکوت
هرگز عزیز یوسف دیگر نمی‌شود
خطم بریل نیست ولی کور خوانده‌ای
اردیبهشت عشق که آذر نمی‌شود.

(۸)
باغِ من یک فصل ِ دیگر دیر شد
باز هم گل با خزان در گیر شد
باز باران‌های فصلی روی بام
کودکی ده ساله دیگر پیر شد
خنده‌های داغمان را باد برد
چشم‌هامان از ندیدن سیر شد
خواب می‌دیدم که تنها مانده‌ام
خواب‌هایم عاقبت تعبیر شد
هرم حسرت جانِ باغم را گرفت
مثل باران اشک بی‌تاثیر شد
برگ پاییزی کفن شد روی خاک
بادِ پاییز آهِ دامن گیر شد.
 

گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی
 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
 

سرچشمه‌ها
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
https://fpoem.farhang.gov.ir/fa/poets/taherehkhorshidvand
https://fpoem.farhang.gov.ir/fa/news/106379
@Ahmadmoattari
و...

  • لیلا طیبی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی