لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

وبلاگ خصوصی انتشار نوشته ها و اشعار بانو
#لیلا_طیبی (رها)

بایگانی

یلدا انگالی شاعر تهرانی

شنبه, ۳ شهریور ۱۴۰۳، ۰۲:۳۶ ق.ظ

خانم "یلدا اِنگالى"، شاعر و ترانه‌سرای ایرانی، زاده‌ی ۱۳ دی ماه ۱۳۶۷ خورشیدی، در تهران است. 

خانم "یلدا اِنگالى"، شاعر و ترانه‌سرای ایرانی، زاده‌ی ۱۳ دی ماه ۱۳۶۷ خورشیدی، در تهران است. 
وی همسر آقای "شایان ریاحی" نوازنده‌ی چیره دستِ سازهای کوبه‌ای است.
یلدا از سن ١٢ سالگى فعالیت ادبی خود را با همکارى با  مطبوعات معتبر ایران، نظیر نشریات پندار، همشهرى، خبرگزارى پانا و غیره آغاز نموده و در سن ١٤ سالگى عضویت در تحریریه‌ی نوجوان هفته‌نامه‌ى دوچرخه، در سن ١٥ سالگى رتبه‌ی نخست جشنواره‌ی نوقلمان، و در سن ١٦ سالگى رتبه‌ی نخست شعر در سطح مناطق چندگانه‌ی تهران را کسب کرده است.
راه‌اندازى کانون ادبیات باران دانشگاه سراسرى علوم اقتصادى در سن ١٨ سالگى از دیگر فعالیت‌هاى ادبی و فرهنگى وى بود. 
فعالیت رسمى در حیطه‌ى ترانه و شعر محاوره را از سال ۱۳۸۹ و با شرکت در جلسات خانه‌ی ترانه، تحت مدیریت زنده‌یاد دکتر "افشین یداللّهى" و جلسات عصر شعر و ترانه تحت مدیریت "عبدالجبار کاکایى" آغاز نموده، از نخستین آثار منتشر شده‌ى وى در همان سال، همکارى با صدا و سیماى ایران به مناسبت نیمه شعبان و با آهنگسازى "حسین شریفى" و خوانندگى "امیر اکبری" بود. 
برگزیده‌ی جشنواره‌ی سراسرى ارسباران در بخش ترانه در سال ۱۳۹۱، برگزیده‌ی جشنواره‌ی سراسرى ارغوان در سال ٩١-٩٢ و نامزد جشنواره‌ی بین‌المللى فجر در بخش شعر محاوره سال ۱۳۹۳ از دیگر رتبه‌های‌ست که او توانسته کسب کند. 
مجموعه ترانه‌ی "زندگینامه" نخستین اثر اوست، که زیر نظر انتشارات فصل پنجم، در بهار ۱۳۹۴، با هدف جمع‌آورى ترانه‌هاى مستقل وى از سال ۱۳۸۹ تا سال ۱۳۹۴، چاپ و منتشر شد. 
همچنین تعدادی از اشعار او در کتاب‌های زیر نیز گنجانده شده است: 
- مجموعه رباعى \نگاهى تازه به دریا\ به کوشش عبدالمجید زنگویى 
- مجموعه ترانه \دهه شصتی‌ها\ به کوشش عزیز عباسى 
و...
    

◇ نمونه‌ی ترانه:
(۱)
[زندگینامه] 
اینهمه خنده‌های مصنوعی 
حاصل بغض‌های دم به دمه 
اینی که زخم می‌زنه به تنم 
تیکه‌های شکسته‌ی خودمه 

شاید این انتخاب سختی بود
که تو رو بی‌صدا، صدا بزنم 
که از این گوشه، پشت این تصویر 
خودمو جای واژه جا بزنم 

بی‌خبر از تو شعر می‌گفتم 
همه شهر از تو با خبر می‌شد 
تا به دنیای دور تو برسم 
سرزمینم جزیره‌تر می‌شد 

تو نبودی که بین یاس و امید 
هی بسازی و هی بهم بزنی 
حسّ تلخیه راتُ کج بکنی 
پا به پای خودت قدم بزنی 

تو نبودی... به باد می‌دادم
بوسه‌هایی که قاصدک می‌شد 
زخممو روی کاغذ آوردم
درد من، درد مشترک می‌شد 

اگه هی پا شدم، زمین خوردم
اگه هی بغض من شکست از شعر 
اگه من زود قد بلند کردم
اگه دستام پینه بست از شعر 

شاهدش برگه‌های خیسیه که 
همه یادآور شکست منن 
تو دلیل ترانه‌های منی 
همه باید برات دَست بزنن.


(۲)
[فرشته] 
بی‌قرارم برای آینه و...
این که غرق نفس نفس زدنه 
هر دو از هم عجیب می‌ترسیم 
این غریبه چقدر شکل منه 

جایِ احساسِ من، سکوتِ کسی 
ذوق شعرامو خط خطی کرده...
توو اتاقم فرشته می‌چینم...
تا بهشتم به خونه برگرده...

روی دیوار، سایه‌ی خودمو 
با تو باز اشتباه می‌گیرم...
با خودم حرف می‌زنم، بعدش
به خودم پشت می‌کنم، می‌رم

سرنوشتی که توی مشتم بود
ساده از دست دادمش، ساده
مثل سیبی که بعدِ این‌همه صبر 
توی آغوشِ رود افتاده...

دارم از انتظار سر می‌رم...
شعر می‌ریزه از زیادیِ من 
با صدای بلند دکلمه شو 
توی سلول انفرادیِ من...


 (۳)
[عذاب] 
وعده‌هایی که دور ریخته بشن 
خاطراتی که خاکشون بکنی 
آدمک‌های مشترک که یه شب 
از توو دنیات پاکشون بکنی 
«تو اصـَن این عذابو می‌فهمی؟» 

تو بخندی و من یه گوشه‌ی امن 
همه‌ی اخم‌هاتو دوره کنم...
هر کسی پیشم عشقشو بوسید 
مزّه‌ی زخم‌هاتو دوره کنم 
«تو اصـَن این عذابو می‌فهمی؟» 

من ببازم که تو برنده بشی 
پشت اشک‌هام شکل خنده بشی 
یکی که هیچ وقت نمی‌دیدیش 
توو قفس مُرد تا پرنده بشی...
«تو اصـَن این عذابو می‌فهمی؟» 

دستمو ول کنی... زمین بخورم
شاد باشی که سختمه پاشم 
منو کوچیک می‌کنی هر روز
تا بتونم توو مشتِ تو جاشم 
«تو اصـَن این عذابو می‌فهمی؟» 

یه غمِ تلخِ هفت ساله بشم...
توی مشت خودم مچاله بشم...
حاضرم مردگی کنم، اما...
اون که می‌خوای «من» محاله بشم 
«من فقط این عذابو می‌فهمم» 


(۴)
[آوار] 
تو هر اتاقی جای پاهاشه...
تو هر صدایی که نمی‌پیچه 
لبریزه دنیام از سکوتی که 
فریاد در برابرش هیچه 

هیچکس نبود اون لحظه‌ها، وقتی 
دنیای من پاشیده شد از هم 
وقتی خدا بود و نفس‌هاشو 
رو صورتم احساس می‌کردم

من ناتمومم... مثلِ یه پازل
تو زندگی می‌دی به این بازی
من زیر آوار خودم دفنم 
با این خرابه، خوب می‌سازی

هر قدر با تو آشنا می‌شم 
نزدیک‌تر می‌شی به رویاهام
می‌ترسم از تصمیم‌هایی که 
باید بگیرم تا بمونی پام

می‌ترسم از تقویم، از تو، از_
هر کس که شکل آرزوهاشم 
هر کس که دنیای منه می‌ره
تا با یه دنیا درد تنها شم 

از یاد رفتن، یادِ من داده
هر جا که دل می‌بندی می‌بازی
من زیرِ آوارِ خودم دفنم!
با این خرابه خوب می‌سازی.


(۵)
[آرامش]  
می‌خوام با تو آرامشو حس کنم 
بدونم که بی‌هم نفس نیستم 
می‌خوام باورم شه که عاشق شدم
می‌خوام باورم شه هوس نیستم 

نگاهت کنم، باز چیزی نگم 
ولی از سکوتم بفهمی منو...
بمونی و بی‌دغدغه بشکنم 
همه بغض‌هایی که نشکستنو 

کمک کن کنارت رهاتر بشم...
مثِ قاصدک توی آغوشِ دشت 
نترسم بدونی دلم چی کشید  
نترسم بفهمی به من چی گذشت 

دلم گرم باشه کسی هست که 
خودش روزگارو مرتب کنه...
بگم سردمه، حال من خوب نیست 
بدونه دروغه، ولی تب کنه 

نذاره که یک لحظه هم حس کنم 
رها کرده من رو به حالِ خودم...
کنار تو می‌خوام باور کنم...
نمی‌ترسم از این که عاشق شدم
می‌خوام با تو آرامشو حس کنم...


◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
[یلدا]
دیوار به دیوار دلم مانده نگاهی 
گل کرده به تکرار سکوتش غم آهی 
من نم نم پاییزم و او روح بهار است 
من نیمه شبم او سحر یک شب تار است 
در باور من زرد شود برگ درختان 
از جنبش او گل بدهد شاخه‌ی لرزان 
همواره خداحافظی من شب عید است 
آغاز حضورش همه جا صبح سپید است 
من می‌روم آخر چه بخواهد چه نخواهد 
شاید که از این حسرت بیهوده بکاهد 
معنای من این است شده لحظه‌ی پایان 
همگام ورودش شب پایان زمستان 
من رهگذرم رفتن من عین وجود است 
او نور به لب دارد آواز سرود است 
من می‌روم امشب به دل تیره یلدا 
او تا به ابد غرق خیالی ز معما.


(۲)
[کوچه یلدا] 
ای کوچه خلوت
که به تاریکی یلدا
آرام و خزان در خم و پیچی 
یادت نرود رهگذری را که همیشه 
تا بودی و هستی 
همه جا هم سفرت بود 
در پرسه‌زنی‌های دمادم 
از شب به سحر دور و برت بود
امروز به جامانده فقط کهنه غباری
از گام غریبی که نهاده است به فردا
افسوس نیامد و نیاید پس از این هم 
آن سایه دگر هم نشود 
سوی تو پیدا
بادی که نوازد نفست را
دیدم که زده بوسه به جای رد پایش 
و این ابر که می‌بارد و تنگ است 
نیلی به تنش کرده 
به اکرام عزایش 
مهتاب پریشان همه شب دربه‌در اوست 
فردای سیاهی که بدانم و نداند 
دیگر پس از این همسفر اوست.


(۳)
[تابوت‌های جوشنده] 
بر تابوت‌های جوشنده آیا 
می‌توان گریست؟
و سیاهپوش دانست نگاهی را
که ترنم بار غروری جاودانه است؟
ریه‌هایم سهم بیشتری می‌خواهند 
از دیروزترهایی که در قندیل واژه‌ها 
بر صورت یخ زده‌ی سحر می‌لغزد 
فانوسم را به یلدا بیاویز 
مغروق دشت شب هنوز هم زنده است.

 

گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (صحرا)  

 

 منابع 
- خبرگزاری تارنا 
@yalda_engali
www.iranianlyricst.rozblog.com
www.iranianlyricst.r98.ir
www.taranomesher.ir
www.shereno.com
و...

  • لیلا طیبی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی