داراب افسر بختیاری
زندهیاد "داراب افسر بختیاری" شاعر بختیاری، زادهی سال ۱۲۷۹ خورشیدی، در نزدیکی تالاب چغاخور، گندمان چهارمحال و بختیاری است.
زندهیاد "داراب افسر بختیاری" شاعر بختیاری، زادهی سال ۱۲۷۹ خورشیدی، در نزدیکی تالاب چغاخور، گندمان چهارمحال و بختیاری است.
اجداد داراب افسر بختیاری به واسطه شخصی به نام حیدر خان معروف به "حیدر کور"(مادری) از نسل طایفه صادپاپی هستند. پدر وی "آ اصلان احمد خسروی" از بزرگان تیره احمد خسروی از طایفه زراسوند، هفت لنگ بختیاری و مادرش "بیبی گوهر" فرزند "حسینقلی خان ایلخانی" میباشد.
داراب از سی سالگی شاعری را آغاز کرد و آنچنان در سرودن اشعار بختیاری به شیوائی و استواری اهتمام نمود که اینک فرهیختگان دیار بختیاری او را پدر شعر بختیاری مینامند.
"ملکالشعرای بهار" در مورد او گفته بود: «کاری که فردوسی در زبان فارسی کرد، افسر در زبان بختیاری انجام داده است.»
اشعار داراب در زمینههای گوناگونی از جمله عرفانی، عاشقانه، سیاسی و در قالبهای قصیده، غزل، قطعه و… سروده شده است.
وی در سال ۱۳۲۰ در اصفهان ساکن شد. در سال ۱۳۳۷ دچار سکته شدیدی شد و در نتیجه نیمی از بدنش فلج گردید. وی در وصف حال خود میسراید:
من کیستم به غیر ز پا افتادهای
بیچارهای ضعیف و دل از دست دادهای
در کشتی شکسته هجران نشستهای
در بحر بیکرانه محنت فتادهای
با پای لنگ راه به منزل چسان برم
با شهسوار حسن نپاید پیادهای
افسر اگر که روز سپیدت سیاه شد
بود عجب از آن که سیه بخت زادهای.
سرانجام وی در ۲۱ مهر ماه سال ۱۳۵۰، در اصفهان درگذشت و در تکیهی میر، تخت فولاد اصفهان، بخاک سپرده شد. در حالی که بهدرستی سروده بود:
افسر ای فخر بسه سی تو که بعد از مرگت
اسم لرتا به ابد زنده ز اشعار تونه
▪کتابشناسی:
- ترانههای محلی بختیاری
- دیوان داراب افسر بختیاری
▪نمونهی شعر:
(۱)
[همیلا]
(مناظره پسر لر و دختر فارس)
پسر:
ای وای یوکینه که منی حور بهشته
ئی دهدره کینه که چنو حور سرشته
تیها پلی و پاک همه دلهان برشته
حکمی ز پی قتل همه خلق نوشته
پاهاس اگوی شاخ بلور منه ظرفن
دستاس منی غنچه کلوس دم برفن.
دختر:
ای وای پس این کیست ز ما وصف نماید
با لهجه شیرین ز چه ما را بستاید
این کیست که هر لحظه به صد رنگ در آید
خواهد که به نیرنگ دل ما برباید
یک ذره ز مهرش به دلم هیچ اثر نیست
خاکم به سر ای وای خدا این سر خر کیست.
پسر:
گپ با مو بزن ای مو به قربون زبونت
قربون هم او زلف کرنج سر شونت
قربون سر و زلفت وکج زیدن شونت
قربون کُپا تنگت و او خال لو ونت
ئی خال سیاه توکه تش زیده به جونم
وار پیسه شه پیر منی بست زبونم.
دختر:
هشدار سر و کار تو با سیمبران است
پصد تیر جگرسوز به یک عشوه نهان است
اینجاست که یک بوسه ز ما قیمت جان است
آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است
ای لر به حذر باش که ما سخت کمانیم
هرکس که ز ما تیر خورد ما نگرانیم.
پسر:
یه بوسه ز لوهای تو ار قیمت جونه
هرگز تو تصور مکن او بوسه گرونه
جون دادن و استیدن جون کار لرونه
جون حاضره بستون که نگوی کار زبونه
یالا بده بستون یو بوسه یو هم جونه.
دختر:
بسیار چو تو بر سر کویم بدویدند
بسیار دویدند و به جائی نرسیدند
یک تار ز کویم به جهانی بخریدند
گفتند سخنها و جوابی نشنیدند
با مهر و وفا چون گل ما را نسرشتند
در دفتر ما حرف محبت ننوشتند.
پسر:
بهتر ز تیا تو به خدا قبله نما نهد
سروم چوکد صاف تو ای طور رسا نهد
ولله که بهشتم چو تو پرسیل و صفا نهد
هلن خته تک ره به روی مر که پیا نهد
تا خیز بونده منه لوات ببوسه
گم بت بزنه و سرگپات ببوسه.
دختر:
ای لر اثر نرگس شهلا تو ندیدی
خم در خم آن زلف چلیپا تو ندیدی
چون سرو چمن با قد رعنا تو ندیدی
ای لر بچه گویا زن زیبا تو ندیدی
کاین سان سر راهم بگرفتی به دل زار
رد شو ز سر راه من ای مست خبردار.
پسر:
کج بستن دسمال زلیخا نه تو نیدی
قر دادن شولار همیلا نه تو نیدی
اشپیدی پستون و پس پانه تو نیدی
دیدم همه جا سونه و هیچ جا نه تو نیدی
بدبخت مو نهدم مگو ای مست خبردار
بدبخت هونونن که ندینه قر شولار.
دختر:
گر عرصه قامت بکنم روز قیامت
قامت چو نمایم بشود باز قیامت
از معجزه حسن نماتم چو کرامت
اندر صف خوبان بنشبم به امامت
گه زلف برافشانم یا رخ بفروزم
همچو همیلا به یکی عشوه بسوزم.
پسر:
نیدی تو همیلا چو بیاهه و سر او
ور گردن اسپید اونه مهره شوتو
سینس اگوهی مرمره یا سینی ورشو
چی کوگ بهاری ازنه قهقهه و قوقو
مشکسه اور دارم انم ور سر شونس
یه تیت هواری انهم ور پس رونس.
دختر:
از چین سر زلف من آشوب به چین است
بتخانه چینم من و بیتخانه چنین است
از تابش رویم که به خورشید قرین است
گویی که صفای رخ من خلد برین است
رویم بنگر پیشرو فصل بهار است
مویم بنگر راهزن مشک تتار است.
پسر:
گر عقد بوندن به فلک ماه و ستاره
مشکل چو همیلا دی یه فرزند بیاره.
(۲)
[عشقیه]
به مِنِه حونه قلبم یَه کَسی کِرد سِلام
مو گدم بِس بنشین ای که رسیدی، مهمون
تا نشستی مِنِه قلبم مو دی یه فهمیدم
هستی و نیستی مو همه رَهدَی زمیون
نیم ساعت ننشست بید که گرهدَی عقلم
ساعتی بیش نه مَند بید که وَستم ز زِوون
به اشاره گدمِس کینی و کار تو چِنِه؟
سی چه بردی ز تن مو تو چنو تاب و تَوون
سر ِ جمنید و گدی صبر بکن اولِته
فکر ِ کارِت ِ مکن کارتو وَست ِ به جنون
اسم مو عشقه و هر جا که نهادم پامِه
تسلیت بِس اِگهِن اِز فَلک بوقلمون
بنه و بارم ِ هر جا که نهادم به زِمین
یه تَشی وابزنم بِس که بِمَهنه به جهون
مایه زندگی و اصل حیات بَشَرم
مو ز اَسرار خدایم بِم اِگن جوهر جون
مَر اِگوین لیلی بیچاره خبر داشت ز کار
هیچ تقصیر نداشت قیس مو کِردم مجنون
مو و شیرین سرکه هر دو رسیدیم به یَک
کاری کِردم مو که فرهاد گذشت از سر ِ جون
کر ِ گیو ِ مو گِرِهدم و کشیدم مِنِه چَه
که چو نو اشک اِرهدی به زِمین روز و شَوون
جلوه لیلی و شیرین ز مو بیدَک اَرنه
بهتر از باقی زَنگَل که نبیدِن اونون
باعث مهر و وفا و کرم وجود و شرف
اَر نَبیدم مو به دنیا همه بیدن حیوون
گویلون عشق نیه رَحس مَدین ریشه کنه
هر کجه پارانه وا دست بشورن از جون
نَتَری اَفسر اَیَر شرح دهی عشق چنه
عشق او درد ِکه جز مرگ نداره درمون.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
منابع
@radioro_kurdestan
www.kalvare.blogfa.com
www.fa.m.wikipedia.org
www.chb.farhang.gov.ir
www.1079.blogfa.com
- ۰۱/۰۷/۲۷