لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

لیلایی

وبلاگ خصوصی انتشار نوشته ها و اشعار بانو
#لیلا_طیبی (رها)

بایگانی
آخرین مطالب
۲۴
بهمن

  • لیلا طیبی
۲۳
بهمن

  • لیلا طیبی
۲۱
بهمن

استاد "اله‌یار خادمیان" متخلص به "صادق" شاعر ایرانی در ۱۲ آبان ماه ۱۳۳۰ خورشیدی، در روستای جمال‌آباد ارسنجان در استان فارس، به دنیا آمد. پدرش کشاورز بود، و خیلی زود از دنیا رفت و او و خانواده‌اش با مشکلات شدید مالی و فقر دست به گریبان بودند. 
اجباراً برای امرار معاش کارگری را انتخاب کرد، و بعدها بنای ماهری شد. ایشان از سال ۱۳۵۷ در کنار کار بنایی، به شعر و ادبیات گرایش پیدا کرد.
وی در مرداد ماه سال ۱۳۹۷، اجلاس جهانی شاعران هم‌سرا، در زمینه مثنوی سرایی موفق به کسب مقام اول گردید و مدال زرین این اجلاس که معادل با مدرک کارشناسی می‌باشد به این شاعر توانمند تعلق گرفت. این مقام توسط هیئت محترم داوران اجلاس فوق انتخاب شده و به امضای رئیس دانشگاه بین‌المللی ابن سینا کشور گرجستان نیز رسیده است و در این دانشگاه گواهی نامه فوق ثبت و شماره گردیده است.
از ایشان چندین مقاله و کتاب در حوزه شعر و ادبیات به چاپ رسیده است که کتاب‌های: "یاس سفید" - "گلستان در کویر" - "برگ‌های بی‌خزان"، و "پله‌های بی‌فروغ"، از جمله کتاب‌های چاپ شده ایشان است.


▪︎نمونه شعر:
(۱)
[خسته و خام و خراب] 
خسته و خام و خرابم، به تمامی همه خواب
چه سجودی، چه رکوعی، چه قیامی، همه خواب
نثرِ سبز و غزلِ سرخ و سیاه، مشقِ فریب 
همه برخاسته از عاشق نامی، همه خواب 
دستِ بیدارگری همرهِ فریادم نیست 
پرچم افراشته‌ام بَر سرِ بامی همه خواب
هر کلاسی، هوسی بر هوسم می‌افزود
پیک هر مدرسه‌ای داد پیامی همه خواب
رفته‌ام در پی عنوانی و آبی به سراب
پخته‌ام شعر به اندیشه‌ی خامی همه خواب
دفتری ساختم از خطّ خیالی چپ و راست 
زده بر حاشیه‌اش مُهر مقامی همه خواب
شاید از جامِ تو بیدار شود حسِّ غریب 
تابکی تشنه بمانم لبِ جامی همه خواب.

(۲)
غزلِ تشنه‌تر از آبی و من تشنه‌ی تو 
تو همان جرعه‌ی مهتابی و من تشنه‌ی تو 
روحِ پنهان شده در آینه و صورتِ آب
جام سرچشمه‌ی کمیابی و من تشنه‌ی تو 
عشق رویایی من غنچه‌ی دایم به حجاب
تو در آغوش من خوابی و من تشنه‌ی تو 
اشک عرفانی در حال نمازت یعنی 
آتش سرزده از آبی و من تشنه‌ی تو 
با صدای هنرت گوش دلم را بنواز
تو نوای من بیتابی و من تشنه‌ی تو 
ای سرود سحرت نافله‌ی نیمه شبم 
تو گل معرفت نابی و من تشنه‌ی تو 
شهرِ بی‌حاشیه‌ای، ساحلِ دوراز دَمِ موج
ماهِ منظومه‌ی شب‌تابی و من تشنه‌ی تو 
تو صفای خُمِ خورشیدی و من ذرّه‌ی مست 
تو همان دانش نایابی و من تشنه‌ی تو 
بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم 
نقشِ ممتاز ز هر قابی و من تشنه‌ی تو.
 
(۳)
[برگ عشق] 
بویِ برگِ عشق آمد، دفترم آتش گرفت 
شعرهایِ سطحیِ خواب آورم آتش گرفت 
چشم بگشودم گلستانم بدوش باد بود
در دمی انگیزه‌ها و باورم آ تش گرفت 
قصّه‌های وصل و تاریخ جدایی پاک شد 
آتش خوابیده در خاکسترم آتش گرفت 
دست احسانی مرا تا آسمان موج برد
آن زمانی که دل افسونگرم آتش گرفت 
قطره اشکی تمام غیرتم را شعله شد 
مستی‌ام گل کرد، ساز و ساغرم آتش گرفت 
بر دل سنگی کسی میم محبت را نوشت 
خواندمش توفان به پا شد سنگرم آتش گرفت  
یادمان‌های بهاری هرچه بود از یاد رفت 
داستان‌های دل بی مادرم آتش گرفت 
عشق می‌خواند به پروازم نفهمیدم چرا
تا پر او را رها کردم  پرم آتش گرفت.

 

گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها) 

  • لیلا طیبی
۱۷
بهمن

استاد "حمید کریم‌پور" مشهور به "آریا آریاپور" در سپیده‌دم ۱۶ فروردین ماه سال ۱۳۳۴ خورشیدی در شهر مسجدسلیمان، به دنیا آمد. همانجا در رشته‌ی ادبی دیپلم گرفت و همانجا در روزگار جوانی، به نقل از حودش: ”چنان که افتد و دانی“، با چهار تن از دوستان و همشهریانم (روانشاد سیروس رادمنش، هرمز علی پور، سیدعلی صالحی و یارمحمد اسدپور) جنبشی را در شعر معاصر فارسی بنیان‌گذاری کردیم که پس از چندی، دوست و آموزگار و برادر شاعرم، روانشاد "منوچهر آتشی" نه تنها به آن نام ”موج ناب” را داد، بلکه با یاری و پشتیبانی بی‌دریغ خویش، به جامعه ادبی ایران معرفی‌اش کرد. 
از سال ۱۳۶۲، از این جنبش شعری موج ناب جدا شد و راه دیگری را برگزید. در زمستان سال ۱۳۶۵، به فرانسه رفت و در رشته‌ی فلسفه به تحصیل پرداخت. از همان سال تاکنون در همان کشور است و در پاریس زندگی می‌کند.
 

▪︎کتاب‌شناسی:
- دل چه پیر شود، چه بمیرد.
- دل و اندوه بی‌پایان خوبان.
- دل ما و گزین‌گویی زخم ژرف و ناسورش.
- دل و بیداد درد و بار بیداری.
- دل و تنهایی و پرواز و پروانه.
و ...


▪︎نمونه شعر:
(۱)
بیادم نیست کی بود و کجا بودم،
ولی در یاد دل مانده‌ست و می‌دانم که می‌ماند.
از آن بالای بالا بر رخ دریا،
دو دریا شور و بر هر کشت‌زاری جذبه می‌بارید.
سماع صد ستاره،
آفتاب و آسمان‌ها را میان دیده‌گان چشمه می‌دیدم.
و کوه بس بلندی را، که گرد خویشتن چرخید و چون گردی،
به سوی درّه‌ای رفت و به همراه دل درّه،
بیابان را به سوی خود کشیدند و به جای دیگری رفتند.
به جایی که نشانی، سایه‌ای، چیزی،
ز چیزی و کسی اصلن نبود و جا،
در آنجا، عین بی‌جایی و بی‌جایی، خودِ جا بود.
در آن بی‌جایی و جا، تا سحر با عشق بی‌پایان،
به گرد خویش و بیگانه، به گرد ذره‌ها،
در ذره‌ها، با ذره‌ها، پیوسته چرخیدند.
از آن مستی،
شدم سرمست و گرد خویش و بیرون از خود و در خود،
چنان پیوسته چرخیدم که صد خورشید را در خویشتن دیدم.
بیادم نیست کی بود و کجا بودم،
ولی در یاد دل مانده است و می‌دانم که می‌ماند.

(۲)
درون سینه‌ام برجی‌ست.
میان برج، دریایی و دریا بر پر مرغی،
که در هر لحظه گل را خواب می‌بیند.
و گل از عطر آواز تو در سینه،
جهان کوچکی دارد که در هر گوشه‌اش برجی‌ست.
دل تو در کدامین برج پنهان است؟

(۳)
تا حضور همیشه‌ی خورشید 
از زخم‌ها می‌گذرم
و می‌پذیرم
که در گفتگوی آب و آتش هلاک شوم
همین لحظه که گل 
کنار شب سیاه می‌شود‌.
‌ ‌‌
(۴)
بر اگر نیایید ماه
اندوهت حکایتی‌ست 
اما 
از حوصله نیفتی 
که روزگار
دهانی فاحشه دارد.

(۵)
از گشت‌های آبی می‌آیم 
و پلک سنگینم می‌داند 
که عشق هم 
زبان عاشقانه ندارد.

(۶)
آن جا که دل‌ست 
خنجر به سینه‌ی ماه می‌نشیند 
و چشمی در ابرهای ناشناخته می‌میرد
بشارتی!
که یک آسمان سوار
پشت غریب‌ترین لحظه ایستاده‌ست؛
با این همه 
در حجم قسم‌های لیلی نمی‌گنجی 
وقتی که طلوع سبز گیاهان
از شانه‌هایت تماشایی‌ست.
 
(۷)
و ستاره دنباله‌دار سوسو نمی‌زند 
در قبله‌ی دامنم 
با خواب‌های آواره
در غیبت یلدا قسم خورده‌ام
که پلک از سرای گریه نگیرم
در وقت‌های دربدر
آفاق منظر دل
تا جنون می‌رسد 
بانو 
با کدام پرنده مانوس‌تری
که شکل پرواز می‌شوی.

(۸)
خدا را در دل هر ذرّه و هر درّه‌ای دیدن،
نشان کشف خویش است و نشان دیدن چیزی است،
که چشم هر دلی آن را نمی‌بیند؛
و هوش هر کسی آن را نمی‌فهمد.
سر برگ گلی بنوشت و،       
در یک چشمه‌ی شفاف افکند و درون آینه گم شد.

(۹)
به دوشم بارهای سخت سنگین بردم و دیدم:
که مرگ از من سبک‌باری طلب می‌کرد.
چو برگشتم که بار خویش را در کوچه اندازم،
در پشت سرم بسته،
بیابان شگفتی روبرویم بود.

(۱۰)
تماشا کردن چیزی، دلیل دیدن آن نیست.
وگرنه اشتباه آدم نمی‌کرد و،
کمی با خویش و مردم مهربان‌تر بود.


گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها) 


منابع
www.aryaaryapour.com
www.m-bibak.blogfa.com
www.poem135.blogfa.com
www.taraz68.blogfa.com/post/497
www.misora.blogfa.com/post/432

  • لیلا طیبی
۱۵
بهمن

  • لیلا طیبی
۱۵
بهمن

رضا بردبار

استاد "رضا بردبار" شاعر و دبیر بازنشسته آموزش و پرورش، زاده‌ی سال ۱۳۳۸ خورشیدی در شهرستان فسا استان فارس است. 
ایشان از سیزده سالگی می‌نویسد و اکنون بیش از ده دفتر شعر دارد؛ که در همه قالب‌های ادبی و نمایشنامه است.


▪︎کتاب‌شناسی:
- غزل‌های یک مرد پاییزی - انتشارات ماهواره - حاوی ۱۳۵ غزل - ۱۳۹۹
- بهشت همین جاست - انتشارات ماهواره - ۱۴۰۰
- ما لب‌های صلح بودیم (مجموعه غزل) - ۱۴۰۰


▪︎نمونه شعر:
(۱)
اشک، از گوشه چشمان زلیخا نچکید 
زخم، از قامت خونینِ شکیبا نچکید 
درد، در خانه اندوهِ تراکم ننشست 
یأس، از شاخه غمگین فریبا نچکید 
خشم، فریاد نزد تا گنهی حفظ شود 
نفرت، از ابرِ تب آلوده دنیا نچکید 
می‌شکستم قفس عشق چو دیوانه ولی 
قطره‌ای فاصله از دامن لیلا نچکید 
شرم، می‌مُرد میان دو لبِ قاتلِ من 
زهر، از حنجره‌ی سبزه زیبا نچکید 
گر چه تابوتِ من از بوی دلم شعله کشید 
شکوه‌ای از لب آن آهوی صحرا نچکید.

(۲)
آنکه دور است و از این فاصله خرسند، شما 
کرده «دلتنگْ دلی» خونکده سوگند، شما 
کاش می‌آمدی از بیمِ «نَظَر» می‌نالد 
هفت بَندِ نی‌ام آرامش هر بَند، شما 
ای تو کُشتی و تو بُردی و نرفتی ز دلم 
من که رفتم تو بمان، میرِ سمرقند، شما 
آذرم، آتشِ بی‌دودِ سِپندم به خزان 
مهر و آبان و دی و بهمن و اسفند، شما 
سَر به راهِ دلم از جورِ تو لب بسته هنوز
پیشِ خاموشِ لبم، آیه‌ی لبخند، شما 
من قَجر هستم و دامن به خطا آلوده
یا کریمِ نفَسِ طائفه‌ی زَند... شما.

(۳)
قسم به هر که دلِ خسته‌ای زیارت کرد
یکی مرا به دو چشمِ سیه، عمارت کرد
بهار، سوسن از این خِطّه می‌گذشت، ببین 
مرا، تو را و خدا را چگونه غارت کرد
کمالِ صخره به «شِن دانه‌های» بی‌پرواست 
به یادِ خُم، هوسم، کوزه‌ای قناعت کرد
من از حبابِ تهی در حیاتِ ماهی تُنگ 
رسیده‌ام به بلوغی که این اسارت کرد 
بگو به نرگسِِ خوشحالِ رویِ معشوقم 
یگانه خسروِ شیرین، مرا حسادت کرد
کلیم، گرچه توانش به سامری نرسید 
همیشه، قصه ز «موسا دلی» حکایت کرد
به تیغ و نیزه کجا می‌رسد تموچینی 
کمانِ اَبرویِ دلدارِ من قیامت کرد 
جمالِ بانویِ مصر از کمال مستغنی است 
سزاست یوسف بیچاره را ملامت کرد؟

(۴)
فردا
نه چون زعفرانم 
که تو را به وجد آورم
نه شبیه عُذرَت مریم 
در حمایت سوره‌ای انتفاضه می‌شوم
ده فرمان راه است 
تا گلوگاهِ ابوالهول
آه...
افترای من و دست‌های سینوهه 
شعرم نمی‌کنی!
می‌خواهم ثبت شوم
به تیغی 
یا قلمی 
من؛ ماهِ در محاق مانده‌یِ نیلم.

(۵)
مقیمِ توأم
هفتاد و دو شریعه 
در اندوهِ چشمانت گریستم 
راه بسته‌ای که تَب 
از هگمتانه‌ات نرود
که شَرم
پاشویه‌ات نکند 
و من به سووشونی غریب 
بخار شوم
مقرر است 
این حریف کُشانِ ناز
مقرر است.

(۶)
از کوچه باغ خاطره می‌آمد 
با زنبیلی از آلوچه و خشکْ برگ‌های یاس
من اما بُریده بودم
به دردِ پریده می‌ماند 
این یادمرگ
آوار شدم
انگار حکمِ تیر داشت،
پریماه 
کاش رؤیاها این‌همه بی‌قاعده نبودند!.

(۷)
«غرور» 
درنگ بود
در رکعتی از نبوسیدن
فردا به سراغِ «سادگی» 
خواهم رفت 
که دانه‌های انارش را
به صورتم بپاشاند 
که دیوانگی کند 
که پا برهنه بکشاندم 
روی سنگ‌های برشته‌ی احساس
آنجا پایِ چناری
شالت را به وَعده‌ام گره بزن
«باغت» خواهم کرد
حالا دستت را از هیچ بتکان!. 

 

گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها) 


منابع
- گفتگو نگارنده با شاعر.
@rezabordbar.38
@Reza_Bordbar
www.taaghche.com/book

  • لیلا طیبی
۱۳
بهمن

#هاشور ۷۰

 


می‌روی؟!
--مرا هم با خودت ببر...
من بی تو،،،
 از خودم،
         بیزارم! 

 


#لیلا_طیبی (رها)

  • لیلا طیبی
۱۳
بهمن

بانو "ارمغان سیدین" شاعر ایرانی، زاده‌ی سال ۱۳۶۰ خورشیدی در تهران است.

  • لیلا طیبی
۱۲
بهمن

#هاشور ۶۹

 


اتاقی تاریک وُ
حجمی از تنهایی
با خود درگیرم
از سقف
جز یاد تو
چه چیز می‌تواند پایین بیاید؟!

 

 

#لیلا_طیبی (رها)

  • لیلا طیبی
۱۱
بهمن

#هاشور ۶۸

 

وقتی،
کنارم نیستی؛
هر ثانیه کش پیدا می‌کند
به قدرِ یک قرن!
                                 
درکم می‌کنی؟!

  
 

#لیلا_طیبی (رها)

  • لیلا طیبی